Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

تضادهای کنونی جهان و نظرات ترتسکیستی  (7)

انقلابات «کمونیستی» خاورمیانه و شمال افریقا!؟

33- تقوایی در مقابل آمریکا و اسرائیل!؟
ما در بخش های گذشته به «انتقادات»  تقوایی به «کشورهای غربی» یا در واقع همان امپریالیستها، زیر نام هایی چون «بوشیسم»،«نئو کانها»،«راست افراطی»،«میلیتاریسم نئو کنسرواتیستی» کمابیش توجه کردیم. برای اینکه موضع  تقوایی را در این مورد بیشتر روشن کنیم، به برخی دیگر از افاضات وی توجه میکنیم:
« آنقدر به سیاه گفته اند سفید و به جهالت گفته اند علم و به توحش گفته اند تمدن و به فقر گفته اند شکوفائی اقتصادی که مردم بفغان آمده اند و فریاد میزنند دیگر بس است! و این "بس است دیگر" را قبل از همه جوانان غزه اعلام کردند. با خشم و نفرت همه بالائی ها را بباد حمله گرفتند. از آمریکا و اسرائیل و سازمان ملل تا حماس و نیروها اسلامی . »
اینجا تقوایی کمی ژست میگیرد: ضدآمریکا، اسرائیل و سازمان ملل! او مجبور است چنین ژست هایی در سخنرانی اش بگیرد، زیرا بالاخره جوانان غزه علیه امپریالیستها و اسرائیل بوده اند، و چنانچه او آماج های اصلی این مبارزه یعنی آمریکا و اسرائیل را ذکر نکند، مگر زیادی پرت و مضحکه این و آن نخواهد شد!؟ اما چه کند که این امپریالیستهای آمریکایی با رفتارها و سازش های «ناروایی» که میکنند، او را تا حدودی مغموم و افسرده کرده اند!؟ چه کند تقوایی، این مطیع سلطنت طلبان، که امپریالیستها جز آنکه از وی برای پاشاندن سم ترتسکیسم در جنبش طبقه کارگر ایران سود برند، نمیتوانند او و حزب کمونیسم کارگری اش را در معادلات مهمتر به چیزی گیرند!
البته نقد تقوایی از امپریالیستها نقدی نیست که جوانان غزه به آن دست میزنند! نقد خودش است. نقد نوع کمونیسم کارگری است از امپریالیسم، یا آن طور که خودشان میگویند «کشورهای غربی»؛ نقد حزبی است که گویا «میلیونها نفر»!؟ در ایران طرفدار دارد و اینان منتظر فرمان لیدر آن «ژنرال گمنام» جناب تقوایی هستند تا به خیابانها بریزند و انقلاب پرولتری نوع حکمت و تقوایی را انجام دهند. و این نقد چه مضمونی دارد: امپریالیستها به سیاه( احتمالا نیروهای اسلامی) گفته اند سفید!؟ به جهالت( لابد فرهنگ اسلامی) گفته اند علم و به توحش( اسلامی) گفته اند تمدن!(1)
خیر! امپریالیستها چندان مسئله ای  با ملتهای تحت سلطه  و از جمله جوانان و مردم غزه ندارند. آنان استثمارگران طبقات محروم این کشورها و چپاولگران اقتصاد کشورهای تحت سلطه نیستند. این آنان نیستند که بر پا کنندگان کودتاهای گوناگون و حامی اصلی ارتجاع  و دیکتاتوری در کشورهای تحت سلطه اند. خیر ! امپریالیستها یکی از دو دشمن اصلی این ملتها نیستند! اگر، اگر آنها به سیاه نمیگفتند سفید و به جهالت نمیگفتند علم  و به توحش نمیگفتند تمدن، تمام مشکلات حل میشد! این است نقد تقوایی از امپریالیستها!
البته تقوایی بسیار دوست میداشت که حتی بجای آمریکا و اسرائیل نیز مینوشت«حماس و نیروهای اسلامی»!؟ او زیاد حوصله بخرج نمیدهد و این را در سطور بعد با تکراری که میکند نشان میدهد: 
«گفتند ما جوانیم، آینده میخواهیم، آزادی میخواهیم، کار میخواهیم، زندگی مدرن قرن بیست و یکمی میخواهیم. مانیفست انقلابات جاری را در واقع جوانان غزه اعلام کردند، جوانان فلسطین تحت سلطه حماس.( انگار مانیفست آنها اصلا علیه آمریکا نبود و تنها- یا عمدتا- میتوانست علیه حماس باشد!؟) انتشار این مانیفست که در اینترنت با استقبال وسیعی مواجه شد نشان داد که در خاورمیانه اسلامزده جوانانی هستند که حرف کاملا متفاوتی از نظریه پردازان نسبیت فرهنگی و "تمدن اسلامی"( نقد تقوایی از امپریالیستها، چرا از نسبیت فرهنگی و تمدن اسلامی حرف زدند. او از تمدن غرب اصلا  صحبتی نمیکند) میزنند و همان اهداف و همان تصویری را از زندگی مطلوب خود دارند که جوانان در سراسر دنیا خواهان آنند. همین جوانان وقتی خواستند در حمایت از انقلاب مصر بخیابان بیایند با نیروهای باتوم بدست حماس (لابد آمریکا کاری به کار زندگی آنها نداشت و فقط حماسی ها کار داشتند) روبرو شدند.»(تاکیدها و جملات داخل پرانتز از ماست).
توصیه تقوایی به جوانان غزه : «امپریالیسم را فراموش کنید و تنها به مبارزه علیه حماس برخیزید.»
میبینیم که تقوایی خواه در بند نخست و خواه در بند دوم توجه عمده اش متوجه حماس و نیروهای اسلامی است و نه علیه امپریالیستها! البته اگر او واقعا با امپریالیسم و صهیونیسم مخالف بود، این نادرست نبود که در چارچوب یک استراتژی مشخص  و با تفاوت قائل شدن میان عمده و غیر عمده در کنار مبارزه با امپریالیسم با نیروهای مرتجع  نیز بستیزد. اما او تمایلی ندارد که همسو با جوانان غزه با صهیونیستها و آمریکا مبارزه کند. او میخواهد لبه تیز مبارزه علیه امپریالیستها را  کند کرده و به مجرای دیگری اندازد. تمایل واقعی او این است که در کنار صهیونیستها و امریکا علیه همه ی جریاناتی که علیه آنها مبارزه میکند، بستیزد. شکایت های این موجود عاجز در درگاه امپریالیستها جز این نیست که چرا این حضرات که میتوانستند خدمتگزارانی چون حکمت، تقوایی و دیگر دارودسته های ترتسکیست را داشته باشند، یعنی کسانی که برای خدمت به امپریالیستها  واقعا « له له» میزنند، با  نیروهای ارتجاعی سازش کرده اند. به قسمتی دیگر از نوشته وی نگاه کنیم:
« در کمپ ارتجاع اوباما نماینده "گفتگوی تمدنها" و نماینده سازش با نیروهای اسلامی است. نئوکانهای آمریکائی که قبل از اوباما در قدرت بودند نماینده "جنگ تمدنها" بودند و اوباما با تز گفتگوی تمدنها روی کار آمد. بیاد دارید که اوباما در نطق مراسم تحلیفش دستش را به طرف نیروهای اسلامی دراز کرد و چند ماه بعد در سخنرانی ای در قاهره- در همین قاهره ای که امروز کابوس شان است- به مجیزگویی "تمدن و فرهنگ اسلامی" پرداخت. این ورژن آمریکائی همان اسلام پناهی اتحادیه اروپا است که ملاها را بعنوان نماینده "مسلمان مهاجر" برسمیت میشناسد و بهشان تریبون میدهد و زیر پایشان چهارپایه میگذارد. تا قبل از این وقایع از دهانشان نمی افتاد که باید تمدن اسلامی را به رسمیت شناخت و مسائل را باید با مذاکره حل و فصل کرد و حتی در قبال خیزش انقلابی سال ۸۸ در ایران با همین مواضع حسابگرانه و کجدار و مریز برخورد کردند.»( تاکیدها از ماست).
خیر!؟ تقوایی ترتسکیست مشکلی با خود امپریالیستهای آمریکایی و صهیونیستها ندارد. او تنها از« سازش با نیروهای اسلامی» از «گفتگو» امپریالیستها با «تمدن و فرهنگ اسلامی» و«مواضع حسابگرانه و کجدارو مریز» آنها ناراحت و رنجیده است و دلخوری خود را بیان میکند!
این هم یکی دیگر از این نوع انتقادات بی مایه، درهم و ناروشن تقوایی به امپریالیستها:
«... به تاچر و ریگان گفتند رفرمیست، به ارتجاع گفتند انقلاب و به عقبگرد گفتند رفرم! همه چیز مثل جامعه دیوها برعکس شد! به دیکتاتوری گفتند دموکراسی، آن هم نه تنها در کشورهای جهان سومی و "دموکراسی" هائی که مردم مصر و تونس آنها را برانداختند، بلکه در خود آمریکا و کشورهای غربی محدود کردن و زیر پا له کردن حقوق مدنی مردم نام دموکراسی بخود گرفت، با این توجیه که داریم با تروریسم اسلامی میجنگیم. و از آنطرف جلو ارتجاع و خرافات تعظیم کردند تحت عنوان گفتگوی تمدنها و لیبرالیسم فرهنگی و نسبیت فرهنگی.»
واقعا این چه گونه نقادی است که دو تا حرف روشن نمیتوان از آن بیرون کشید! مثلا اگر بپذیریم که تاچر و ریگان رفرمیست نبودند، باید قبول کنیم که  دیگر رهبران انگلستان و یا آمریکا «رفرمیست» بوده اند!(2) و منظور از رفرمیست بودن در کشور امپریالیستی، که گویا از نظر تقوایی مضر هم نیست، چیست؟ و یا آیا منظور از «ارتجاع » جریانها، احزاب و یا حکومتها در کشورهای غربی است یا در همین کشورهای اسلامی؟ و در صورتی که کشورهای غربی است، تقوایی کدام احزاب در قدرت غربی و یا حکومتها راغیر ارتجاعی و احتمالا مترقی یا انقلابی میداند؟! همینطور است در مورد «عقب گرد»! منظور کدام عقب گرد است؟ عقب گرد در کشورهای غربی یا اسلامی!و...
در حقیقت لب کلام  تقوایی در مقابل «کشورهای غربی» یعنی امپریالیستها چنین است: این شاید عیب چندانی نداشت (و ندارد) که شما هر کاری می خواستید با دموکراسی در کشور خود بکنید و زیر نام « مبارزه با تروریسم اسلامی» آن را «توجیه» کنید! حتی اگر حقوق مدنی مردم  را له کنید و نام دموکراسی بر آن بگذارید!؟ اما اگر واقعا میخواستید (و میخواهید) با تروریسم اسلامی بجنگید، پس چرا جلوی ارتجاع و خرافات تعظیم کردید( و میکنید) و نام آن را گفتگوی   تمدنها و لیبرالیسم فرهنگی و ... گذاشتید!
نتیجه نهایی: اگر حضرات امپریالیستها  تحت عنوان «گفتگوی تمدن ها» جلوی ارتجاع و خرافات تعظیم نمی کردند، و بجای آنها ما را به رسمیت میشناختند، این همه مشکل نداشتیم. انگار که خود حکومت «کشورهای غربی» یا امپریالیستها ارتجاعی نیستند و تنها جریانهای اسلامی ارتجاعیند! (3) 
34- انقلابات «کمونیستی» تقوایی در خاورمیانه!؟
اما بپردازیم به خواستهای مردم و جوانان غزه: تقوایی نخست به بیان خواست جوانان غزه میپردازد و انرا مانیفست انقلات جاری اعلام میکند:« گفتند ما جوانیم، آینده میخواهیم، آزادی میخواهیم، کار میخواهیم، زندگی مدرن قرن بیست و یکمی میخواهیم.»
و این همه ی بیان تقوایی از مانیفست انقلابات جاری است! و چنین ادامه میدهد:
«مضمون و ریشه های انقلابات منطقه نیز همان بود که در مانیفست جوانان غزه اعلام شد. این انقلابات سوسیالیستی نیست...»
پیش از آنکه به نظرات تقوایی در مورد «مضمون و ریشه های انقلابات منطقه» توجه کنیم، نخست به همین اعتراف تقوایی توجه کنیم: «این انقلابات سوسیالیستی نیست»! بدینسان تقوایی یعنی کسی که ( البته باتفاق حکمت و دیگر حضرات کمونیسم کارگری) سی سال بود از تضاد کار و سرمایه  در همه کشورهای جهان صحبت میکرد و شعارهای او و حکمت درباره انقلابات سوسیالیستی ( که آنها، آن را در مقابل انقلاب دموکراتیک نوین قرار میدادند) گوش فلک را کر کرده بود، اینک اعتراف میکند که «این انقلابات سوسیالیستی نیست.» سوسیالیستی نبودن این انقلابات، یعنی اصلی نبودن تضاد و کار و سرمایه نبودن در این کشورها.
این البته اعتراف مهمی است! گرچه مقاصدی که پشت این اعتراف نهفته، بسی مهمتر از نفس خود این اعتراف است؛ زیرا این اعتراف به هیچوچه از آن نیروی صادقی نیست که  در پراتیک سرش به سنگ خورده باشد و در نتیجه با صداقت تام به انتقاد از خود برخیزد! خیر! نفی« سوسیالیستی» بودن این انقلابات از سوی  تقوایی  به هیچوچه از چنین ریشه هایی آب نمیخورد، و تقوایی اصلا و ابدا «مال این حرفها نیست»، بلکه برعکس، این اعتراف درست به این دلیل صورت میگیرد که او از یک طرف از وقایع جاری کنده نشود و بتواند نقش مضر خود را در قبال این جریان ها( البته نه صرفا یا عمدتا خارجی بلکه مهمتر داخل کشور) ایفا کند و برای موضع گیری های آینده خود بستر فراهم نماید، و از سوی دیگر و در ارتباط با دلیل بالا، به این علت است که دارودسته های سلطنت طلب (و امپریالیست را) که دیگر نمیتواند بدون اجازه آنها آب بخورد، راضی  و خوشنود نماید.(4)  پس این انقلابات قرار است چه تضادهایی را حل کند و چه نام دارد:
تقوایی ادامه میدهد:« ولی بر سر دخالتگری مستقیم مردم در سیاست و در اداره امور خود است و به این معنی بر سر کمونیسم است.»
تقوایی آنقدر گیج و منگ است و دچار تضادهای حل ناشدنی که نمیداند چه میگوید! از یک سو او مایل نیست که چیزی در باره انقلابات جاری بگوید که دیگر خریداری ندارد، یعنی شعارهایی را بدهد که روزی روزگاری چنان گرد سرش میچرخاند که هر کس به او اعوان و انصارش توجه مینمود، گمان میکرد که همین فردا در ایران انقلاب سوسیالیستی رخ میدهد؛ دیگر اینکه، او مایل است که مطیع و منقاد سلطنت طلبان، تمامی شعارهای گذشته  در وصف انقلاب نوع کمونیسم کارگری اش را حذف کند؛ و بالاخره او میخواهد تا کسی مچ او را نگرفته و از او در مورد انقلابات سوسیالیستی ای که قرار بود در یک یک کشورهای جهان صورت گیرد، باز خواست نکرده «فرار به جلو» را آغاز کرده  و موضع تازه ای اتخاذ کند؛ از آن مواضع «رادیکالی» که تنها از حضرات حکمتیست ها بر میآید که بگیرند، مواضعی که هرگز «نمیتوان از موضع چپ از آنها انتقاد به عمل آورد و تنها میتوان از موضع راست از آنها انتقاد کرد»! بدین ترتیب تقوایی بتواند  نه تنها جای هر گونه مواخذه  و سخنان بی مسئولیتی را سد کند، بلکه یک قدم پیشتر از این گونه نقادی ها قرار بگیرد:
پس تقوایی موعظه میکند:«باشد! اگر من چاره ای ندارم که اعتراف کنم و اعتراف میکنم که این انقلابات سوسیالیستی نیست. ولی  امتیازی به شما کسانی که میگویید این انقلابات دموکراتیک (5)است نیز نمیدهم. جلوتر از انقلابات سوسیالیستی قرار میگیرم و میگویم این انقلابات به یک معنی کمونیستی است»!
پیش از اینکه به معنای مورد نظر تقوایی توجه کنیم، لازم است خدمت تقوایی عرض کنیم که او بسیار فراموش کار است: او آنقدر فراموشکار است که یادش رفته است که در همین مقاله(یا سخنرانی اش) در بخشی که او درباره حذف حسنی مبارک صحبت کرده بود، چنین افاضه فرموده بود: 
«در کشورهای دیکتاتوری عریان شبیه مصر اولین مانع بر سر گسترش مبارزه و رشد اعتراضات و انقلاب علیه وضع موجود خود دیکتاتوری است - و فلسفه و ضرورت وجودی دیکتاتوری هم اساسا همین است. » و
«باید دیکتاتور برود و یک نوع آزادیهای دو فاکتو و فضای باز سیاسی بوجود بیاید تا ما کمونیستهائی که همیشه زیر زمینی فعالیت میکردیم بتوانیم سرمان را بلند کنیم و کارمان را بکنیم. در مصر این اتفاق افتاد. و اگر یک حزب رهبری کننده انقلاب وجود میداشت، اولین قدمش میباید کنار زدن مبارک میبود.»(6)
و اینک تقوایی میخواهد ما را مجاب کند که در کشورهایی که دیکتاتوری عریان مسلط است و مردم نیاز به آزادی و دموکراسی دارند، توده ها دست به انقلاب کمونیستی زده اند!؟ و برای چه ؟ برای اینکه بتوانند حسنی مبارک را ببرند و  فضای باز سیاسی را ایجاد کنند! چرندیاتی که مصرف آن تنها برای نگه داشتن عده ای هوادار دور بر خودش است.
البته ممکن است تقوایی بگوید که او نگفته است انقلابات کمونیستی است، بلکه گفته است « به یک معنی کمونیستی است»! پس لازم است که به معنای مورد نظر تقوایی توجه کنیم:
«کمونیسم به معنی سیاسی مستقیم و اجتماعی کلمه. قدرت توده مردم در شکل مجمع عمومی در میدانهای تسخیر شده بوسیله مردم، و یا کمیته های حفاطت از محلات و غیره و خواست توده ای دخالتگری مستقیم در امور خود در محور این مبارزات قرار دارد.»
اولا  انقلاب کمونیستی صرفا خواست «توده ای» دخالت مستقیم مردم  در امور خود نیست. برای اینکه چنین خواستی را کمونیستی بنامیم، آنچه که در درجه اول اهمیت قرار میگیرد این است که این توده ای که خواهان  دخالتگری مستقیم در امور خود است، از نظر طبقاتی کدام طبقه است؟ دهقان است، خرده بورژوازی است و یا طبقه کارگر.  در میان این سه طبقه، تنها طبقه کارگر است که  بطور«غریزی» خواست برقراری کمونیسم را دارد و میتوان برای مبارزه طبقاتی اش خود انگیخته اش تا حدود مشخصی، معنای «ضمنی یا پنهانی» کمونیستی قائل شد. معنایی که نه بطور خودبخودی، بلکه  تنها با رهبری حزب کمونیستی میتواند، گسترش یابد، شکفته گردد و ببار نشیند. بعبارت دیگر  تنها زمانی میتوان بطور واقعی برای مبارزات انقلابی طبقه کارگر معنای کمونیستی قائل شد که این طبقه در حزب کمونیستی خود متحد شود و زیر رهبری  سیاسی چنین حزبی، مبارزه طبقاتی خود را پیش برد. اما دو طبقه دیگر نه بخودی خود، بلکه تنها در صورتی  که بوسیله طبقه کارگر رهبری شوند، میتوانند در مبارزه طبقاتی برای کمونیسم، به جنبش خود ادامه دهند، درغیر این صورت مبارزه این طبقات به هیچوجه نه تنها معنای «ضمنی» کمونیستی ندارد، بلکه برعکس معنای ضمنی و بر آمد واقعی شان بورژوایی است.
از این رو خواست «دخالت مستقیم  در امور خود» توده های شهری ای که بافت اصلی شان را در حال حاضر، در بیشتر کشورهای تحت سلطه، توده ی خرده بورژوازی تشکیل میدهد، بخودی خود نمیتوان خواست کمونیستی دانست.
دوما، اعمال «قدرت توده مردم در شکل مجمع عمومی محلات»  و یا «کمیته های حفاظت از محلات» به هیچوچه خاص جنبشها و انقلابات جاری نبوده، بلکه در همان انقلابات دموکراتیک بورژوایی (از جمله انقلاب  1879فرانسه) نیز وجود داشت. در ایران، در انقلاب مشروطه، ما انجمنهای شهری و روستایی ایالتی و ولایتی داشتیم که برخی از آنها دارای خصلت مردمی(مانند انجمن تبریز) و نماینده قدرت  توده های مردم  بوده اند و محلات که سهل است، شهر را نیز اداره میکردند؛ توده هایی که بافت طبقاتی آنها در بهترین حالت خرده بورژوایی بود. همچنین، درانقلابات دموکراتیک نوین همچون چین و ویتنام و... که به رهبری طبقه کارگر صورت گرفتند، در مناطق آزاد شده ای که بوجود میآمد، شوراها و یا اتحادیه های محلی و منطقه ای که عموما از دهقانان و کارگران و یا سربازان، تشکیل میشد، امور را اداره میکردند؛ در حالیکه آنچه بر قرار میگردید، نه نظام کمونیستی، بلکه بطور عمده جمهوری دموکراتیک خلق بود، و چنانچه بخواهیم به قیاس این رده اخیر با آنچه تقوایی معنای  کمونیستی برای آن قائل است، دست زنیم، اینها بسیار به کمونیسم نزدیک تر و یا کمونیستی تر بودند.
سوما،«کمونیسم به معنای سیاسی مستقیم  و اجتماعی کلمه» این نیست که مردم در میدان شهر جمع شوند و مثلا مجمع عمومی تشکیل دهند و اداره محل را بعهده گیرند. آنچه که مهم است نخست، همانطور که گفتیم طبقاتی هستند که نقش رهبری را در این مجامع عمومی بعهده دارند، و دوما این  نکته است که این مجامع عمومی و تشکلات خودبخودی که ضمن جنبشها و انقلابات بوجود میابند، بخودی خود و در حد یک یا چند میدان تسخیر شده نمیتوانند کمونیسم بسازند؛ خواه از لحاظ سیاسی و خواه از لحاظ اجتماعی. برای تبدیل چنین امری،  باید قدرت سیاسی، بوسیله مردم مسلح، و با جنگ یا قیام مسلحانه (زیرا راه دیگری وجود ندارد) ساقط گردد و این نوع مجامع، که در آن صورت تنها شکل مجمع عمومی کارگران را نخواهند داشت و بناچار در اشکال تشکیلاتی کمون، شورا و... شکل خواهد گرفت، دارای قدرت واقعی یعنی سرکوب ضد انقلاب و اداره امور خود گردند. در انقلاب روسیه، اشکالی از این مجامع توده ای به شکل قدرت سیاسی شوراها در مقابل قدرت سیاسی حاکم شکل گرفتند و نوعی قدرت دوگانه در کشور پدید آمد. اگر چنانچه بخواهیم چنین عباراتی را درمورد تشکلهایی که در طول یک انقلاب بوجود آمد و نشانگر«کمونیسم به معنای سیاسی و اجتماعی مستقیم کلمه» بود، یا باید از کمون پاریس نام ببریم و یا از همین شوراهای کارگری در روسیه و یا از شوراها و کمون های خلق در چین.
بنابراین، سخنان تقوایی بسیار پوچ و بی معناست، هنگامی که برای مجامع عمومی توده هایی که اکثریت آنها را توده ی خرده بورژوا تشکیل میدهد و نیز دارای رهبری های خرده بورژوایی و بورژوایی و بعضا ارتجاعی هستند، معنای کمونیستی قائل میشود. این نوع تجمعات و مجامع عمومی و این نوع خواستها، در بهترین حالت نشانگر خواست های دموکراتیک و دارای  معنای دموکراتیک هستند و تقوایی تنها برای نباختن قافیه چنین معنایی را به آنها میدهد.
بر همین روال است  خواست جوانان غزه. چنانچه بخواهیم بر مبنای خواست آنها، قضاوت کنیم، خواه آنچه  واقعا وجود دارد و خواه آنچه تقوایی بطور سرو دم بریده بیان میکند، نمیتوان گفت این خواستها کمونیستی است: جوان بودن، کارخواستن، آزادی خواستن و آینده خواستن، خواست کمونیستی نیست، بلکه در بهترین حالت بورژوایی است. اگر این خواستها را درکنار آنچه تقوایی آنرا خواست رفع دیکتاتوری و ایجاد فضای باز سیاسی (یعنی در حقیقت دموکراسی) میداند(7)  قرار دهیم، ماهیت بورژوا – دموکراتیک مبارزات جاری، خواه در غزه و خواه در جنبشها و انقلابات خاورمیانه و شمال افریقا بیشتر روشن خواهد شد. البته تقوایی سعی میکند با نکاتی چون  خواست« زندگی مدرن قرن بیست و یکمی» این جنبشها را تنها در مقابل جریانات اسلامی(مثلا حماس) قرار دهد و خصلت ضد امپریالیستی آنها را کمرنگ نماید.  نتیجتا، تقوایی در حالیکه از یکسو  سرخود و بی پشتوانه معنای کمونیستی به این مبارزات میدهد، از سوی  دیگر تلاش میکند خصلت عمیقا دموکراتیک این انقلابات و نیز بویژه خصلت ضد امپریالیستی آنها را پنهان کند. (8)
 
ادامه دارد.
هرمز دامان – آبان 91
یادداشتها
1- توجه کنیم که این نکات بیشتر از اینکه بطور عام درباره ی گفتار و رفتار امپریالیستهایی که تقوایی عموما آنها را مورد نقد راستین قرار نمیدهد، صدق کند، در مورد گفتار و رفتار امپریالیستها در مورد نیروهای اسلامی صدق میکند. میدانیم که یکی از مهمترین دلایل حکمت و تقوایی برای دفاع از حمله امپریالیستها به افغانستان یا ایران، مثلا برتری و امروزی بودن تمدن غرب بوده است.
2- آنچه از فحوای کلام تقوایی بر میآید این است که وی جناحهای درون امپریالیستها را به رسمیت میشناسد. و گویا بی میل نیست که هر از گاهی از جناحی پشتیبانی کند. او ریگان و تاچر را غیر رفرمیست خطاب مبکند ولی نمیگوید که اگر آنها رفرمیست نبودند چه بودند! همچنین او از آنها که «گفتگوی تمدنها» براه میاندازد ناراضی است، ولی در حالیکه مخالف نئوکانها و بوشیستها است، نمیگوید که آیا با کسانی که از جنگ تمدنها حمایت میکردند، موافق است یا خیر؟ تقوایی واقعا نمیداند چه بگوید تا بتواند راه دررفتی برای خود درست کند.
3-  و این هم یکی دیگر از نقادی های تقوایی از امپریالیستها:
« حالا اوباما و هیلاری کلینتون یک خط در میان از ارزشهای جهان شمول انسانی صحبت میکنند! باید پرسید تز احترام به تمدن اسلامی و جوامع اسلامی چه شد؟! ارزشهای جهانشمول انسانی را مثل یک کلیشه تکرار میکنند اما نمیتوانند پنج دقیقه توصیح بدهند مقصودشان از ارزشهای انسانی چیست چون یک مثقال از این نوع ارزشها در سیاست و فلسفه و نحوه تفکرشان یافت نمیشود. این ترم را مجبورند بگویند چون کمتر از این نمیشود با مردم قاهره صحبت کرد. آقای اوباما نمیتواند به سخنرانی دوسال قبلش در قاهره رجوع کند چون برای بورژوازی کلید مشکل مصر سازش و مذاکره با اسلام سیاسی نیست. نیروهای اسلامی تاثیری بر انقلابات جاری نداشته اند و ندارند که بشود با دیدن دم آنها مردم را کنترل کرد.» (تاکیدها از ماست).
میبینیم سوای برخی انتقادات جزیی دعوای اصلی تقوایی با امپریالیستها بر سر این است که چرا با نیروهای اسلامی سازش میکنند. دیری نیست که تقوایی پیرو امپریالیسم با همین سازشهای امپریالیستها نیز کنار بیاید!
4- دلایلی که موجب میشود تقوایی چنین بالا و پایین بپرد بطور کلی عبارتند از 1- واقعیتهای موجود 2-  وظایفی که اعلام سوسیالیستی بودن آنها از سوی تقوایی در مقابل وی قرار میدهد 3- با توجه به اینکه تقوایی میخواهد مبارزه را محدود به رفتن حسنی مبارک کند و عجالتا میخواهد دیکتاتوری نباشد تا او و حضرات ترتسکیست بتوانند «کاری» کنند، اصلا مایل نیست چیزی در باره سوسیالیسم بشنود و یا بگوید. او در این مورد تابع و مطیع اوامر سلطنت طلبان و امپریالیستها است.
5- میدانیم که این نوع انقلابات باید به نوع نوین آن یعنی به رهبری طبقه کارگر تکامل یابد زیرا در شکل کهن هرگز به نتیجه نخواهد رسید.
6- در قسمت چهارم همین نوشته درباره این گونه نظرات تقوایی بطور مفصل صحبت کردیم. 
7- آنچه تقوایی میخواهد، و البته ظاهر و  نه واقعا، همین رفتن دیکتاتور ها و ایجاد فضای باز سیاسی است. اما تقوایی چپ و راست میگوید خواست این فضای باز سیاسی به معنای خواست دموکراسی نیست. وی  در همین بخش میگوید:
« مردمی بخیابان آمده اند که هیچیک از این دوقطب اسلام سیاسی و دموکراسی، چه در جنگ با یکدیگر و چه در مذاکره، جوابگویشان نیست. مردم حتی اگر در لفظ از دموکراسی صحبت کنند منظورشان دخالت مستقیم در سیاست و اداره امور جامعه است. مردم دموکراسی نیابتی را قبول ندارند. در تونس و یا مصر و یا حتی لیبی و سوریه چه کسی عاشق دموکراسی پارلمانی است؟ آیا واقعا دعوا بر سر انتخابات و پارلمان است؟ و یا بر سر تمدن خودی و ارزشهای اسلامی است.»
روشن نیست که اگرمردم دموکراسی نمیخواهند، پس چرا تقوایی تنها وظیفه انقلابات جاری  را رفتن دیکتاتوری هایی نظیر حسنی مبارک و ایجاد فضای باز سیاسی میداند و جبونانه میگوید که اگر در مصر حزب کمونیست وجود داشت، بیشتر از آنچه توده ها خودشان انجام دادند کار دیگری نمی توانست انجام دهد؟  مگر فضای باز سیاسی معنایی چز یک دموکراسی بورژوایی دارد؟ میدانیم، زمانی که جنبشها و انقلاباتی نظیر آنچه در شمال افریقا و خاورمیانه رخ داد، تحت رهبری طبقه کارگر و حزب کمونیست انقلابی نباشند، خواه نا خواه در شکل کهن آن اسیر میشوند و خواست نوعی دموکراسی بورژوایی که پارلمان هم از ارکان آن است بر آنها مسلط میشود. تقوایی بیهوده میکوشد تا این انقلابات را از انقلابات نوع  دموکراتیک بورژوایی مبرا کند.
8- تقوایی گاه به میخ میزند و گاه به نعل:   
«مردم نه تنها در انقلاب علیه دیکتاتوریها بلکه در خود غرب هم، میپرسند چرا ما بیکاره ایم؟ چرا هیچ جا حرفمان بحساب نمیآید؟ چرا در برابر دولتها، در برابر تصمیم گیرندگان اقتصادی و سیاسی که ریاضت کشی را راه پیشروی و شکوفائی قلمداد میکنند و با اسم منافع ملی و یا مبارزه با تروریسم جنگ و جنایت براه میاندازند، دستمان بجائی بند نیست؟»
اینها نقادی و بیان خواستهای مردم و تنظیم آنها از سوی یک نیروی کمونیستی نیست. بلکه تبدیل خواستهای واقعی مردم به مشتی استغاثه و آه و ناله به درگاه امپریالیستها است!