Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران                         

 طبقه کارگر و جنبش دموکراتیک
بخش پنجم(قسمت اول)*
دموکراتیسم انقلابی و پیگیر(کمونیسم )

طبقه کارگر
اقشار طبقه کارگرایران
طبقه کارگر ایران طی صد سال اخیر رشد زیادی کرده و هم اکنون به طبقه ی قدرتمندی درعرصه اقتصاد ایران در بخش صنعت، تجارت، خدمات و تا حدودی کشاورزی تبدیل شده است. نکته قوت طبقه کارگر ایران عبارت است ازکمیت در خور آن در بخش صنعت و تمرکز بخش قابل توجهی از کارگران صنعتی در مراکز تولید بزرگ همچون صنایع نفت و پالایشگاه ها، پتروشیمی ها، صنایع فولاد، آهن، آلومینیوم، مس، نیرو گاه ها، ماشین سازی ها، صنایع سبک (نساجی، الکتریک)  راه آهن، حمل ونقل ... و تولیدات صنعتی. همچنین در رشته ها و بخش هایی یی چون آب و برق، مخابرات، شهرداری ها و...
مرکز پرقدرت این طبقه، کارگران صنعتی هستند که در رشته های عظیم نفت و پتروشیمی، فولاد،آهن، ماشین سازی، نیرو گاهها و معادن وراه آ هن حضور دارند. مرکز ثقل اصلی تمرکز این طبقه، شهرهای تهران، خوزستان (بیشتر شهرها) تبریز، شیراز، اصفهان، اراک، رشت، بندرعباس، کرمان، و... است. قدرت این بخش با دیگر بخش ها غیر قابل قیاس است. این بخش قلب اقتصادی طبقه کارگر،  توانا به رهبری سیاسی این طبقه و نیز از این طریق طبقات دیگر است . (1)
از نظر کیفی این بخش درمجموع  دارای تحصیلات(عموما دبیرستان)  وآموزش فنی و حرفه ای است و با پیشرفته ترین نوع تولید مرتبط است. بدون بسیج، آگاهی یافتن ومسلح شدن این قشر پیشرو صنعتی به ایده های کمونیستی، تشکل یافتن بویژه در یک حزب کمونیست انقلابی و نقشی  در خور داشتن در رهبری، کادرها و بدنه این حزب، سخن از رهبری طبقه کارگر بر طبقات دیگر و بر انقلاب  به شعاری توخالی و سخنی پوچ و بی معنی تبدیل خواهد شد. سندیکاها واتحادیه های کارگری نیز تنها به اتکا این قشر پیشرو میتواند سازمان یابد، رهبری شود  و رشد کند.
سازمانهایی که خود را سازمان طبقه کارگر یا رهبر طبقه کارگر میدانند اما  حاضر نیستند کوچکترین کار جدی ای در میان این طبقه انجام دهند و با انواع توجیهات و «نوآوری» های صد تا یک غاز این  نقیصه جدی و اساسی خود را میپوشانند، تنها سازمانهایی لاف زن هستند و هرگز سخنشان و سازمانشان قابل اعتماد نیست. طبقه کارگر را سازمانی  بایسته و شایسته است که ایمان و اعتقاد عمیقی به این طبقه داشته باشد و تمامی تلاشش، بالا بردن سطح آگاهی و سازماندهی این طبقه و تبدیل آن به طبقه ای شایسته رهبری خلق باشد.(2)
طبقه کارگراز سه لایه پیشرو، متوسط و عقب مانده تشکیل شده است. این تقسیم بندی تا حدود زیادی با تقسیم کارگران به کارگران ماهر، نیمه ماهر و ساده تطبیق میکند، اما کاملا برآن منطبق نخواهد بود و در صورت مقایسه اختلاف بروز خواهد کرد. یعنی ممکن است کارگرنیمه ماهر یا  ساده ، بر مبنای شرایطی همچون سواد، تعلق به منطقه و شهری که مبارزه طبقاتی رشد یافته تری در آنجا وجود داشته و یاامکان آشنایی با عناصر روشنفکر کمونیست، موقعیت پیشرو را کسب کرده باشد و کارگری که ماهر است اما وابسته به تفکرات صرفا صنفی و سندیکایی است، موقعیت یک کارگر متوسط یا عقب مانده  را از نظر سیاسی داشته باشد. تقسیم طبقه کارگر به لایه ها مختلف، تکامل آگاهی و تشکیل سازمانهای صنفی و سیاسی او را ناموزون و مشکل میسازد.
درپی پیشروترین بخش طبقه کارگر،لایه های متوسط و عقب مانده قرار گرفته اند. این بخش ها سوای حضورشان در بخش تولید و به عنوان حرفه هایی در خدمت بخش صنعتی و حواشی آن(کارگران نیمه ماهر و ساده ای که به عنوان همکار در خدمت کارگران صنعتی و زیر نظر آنها و یا در خدمت انها کار میکنند ، بویژه در بخش خدمات و ساختمان متمرکز است. شکل تشکلی که این کارگران را متحد میکند همانا سندیکا ها واتحادیه های کارگری است. در سندیکاها و اتحادیه ها این کارگران تحت رهبری بخش پیشرو خویش که سندیکاهها و اتحادیه ها را رهبری میکنند میتواند به آگاهی  دست یابد و سازمان یابد . بدینسان بخش پیشرو طبقه کارگر با حزب و حزب به اتکا سندیکاها و اتحادیه های کارگری، طبقه کارگر را متشکل کرده و به مثابه یک طبقه در مبارزه طبقاتی درگیر خواهد کرد 
سوای کارگرانی که در بخش تولید و خدمات مشغول کارند پیرامون طبقه کارگر را یک توده قابل توجه نیمه پرولتاریا که از روستا کنده شده و در شهر جذب صنعت نشده است، فرا گرفته کرده . این توده نیمه پرولتاریا ،روستایان بی زمین و کم زمین هستند که بطور فصلی و بویژه در کارهای ساختمانی مشغول کارند. شاگردی مغازه ها و رستوران ها،  دستفروشی، گاری بدستی، کارهایی چون فروش کالاهای کوپنی و بار کشی از دیگر کارهای این اقشار سرگردان از روستا «رانده» و در شهر«مانده» یا «درمانده» است. یکی ازخصال ویژه عقب ماندگی  و برزخ گونه سرمایه داری در ایران همانا کندن روستائیان از زمین و جذب محدود و ناقص آنها در بخشهای تولید، تجارت و خدمات  و نیز عدم رشد کشاورزی صنعتی یا رشد آن همپایه صنعت است.  بسیج کردن،آگاهی بخشیدن  و متشکل کردن این اقشار وظیفه ضروری طبقه کارگر و حزب کمونیست آن میباشد.طبقه کارگر و حزب کمونیستش از طریق پیوند با این بخش ها با زحمتکش ترین اقشار روستایی (دهقانان کم زمین و بی زمین) در پیوند قرار میگیرد و میتواند آنها را انگیخته و به حرکت در آورد.  
طبقه کارگر ایران یک سابقه مبارزاتی صد ساله دارد و تجارب بسیاری اندوخته است. مشروطیت  و بیست تا سی و دو و 57 تا 60 ونیز دوران کنونی...  بنابراین گرچه در آغاز راه است و باصطلاح باید از «صفر» آغاز کند اما این صفر با صفر زمان مشروطیت و 20 تا 32 تفاوت کیفی دارد و با شرایط این طبقه در انقلاب 57 تا حدودی متفاوت است. در دوران کنونی  طبقه کارگر هم با شرایط مساعد تری از نظر داخلی و خارجی روبروست و هم با شرایط نا مساعد تری. در مجموع  گرچه شمار این طبقه از طبقه خرده بورژوازی شهری و روستایی  کمتراست اما با توجه به تمرکز و نقشش در صنایع بزرگ و کلیدی، توانایی برای جذب پیشرفته ترین نوع آگاهی و تشکل و نظم پذیری، میتواند تاثیر کیفی بمراتب قدرتمندتری نسبت به طبقه خرده بورژوازی بر جنبش دموکراتیک و انقلاب بگذارد. این را تمامی طبقات مردمی اذعان دارند و در صورتی که این طبقه تحت رهبری حزب انقلابی خود متحد گردد، نیرو و توان واقعی خود را آشکار سازد و نقش پیشرو خود را ایفا کند، تمامی طبقات مردمی به گردش حلقه زده و رهبری آن را خواهند پذیرفت. 
نقش طبقه کارگر در مبارزات دموکراتیک سالهای اخیر
پیاده کردن سیاستهای صندوق بین المللی پول و بانک جهانی، رکود و بحران اقتصادی ایران را نسبت به سالهای پیش از جنگ بشدت عمیقتر کرد و ضربات اصلی آن متوجه طبقه کارگر و زحمتکشان شد که عموما تحت استثمار شدید اقتصادی و و بی حقوقی و ستم سیاسی از جانب مستبدین داخلی و امپریالیستها هستند. اگر به مبارزات اقتصادی که در کارخانه ها و کارگاه های کوچک ، بویژه  پس از خرداد 76 آغاز شد و گسترش چشمگیری یافت، بنگریم آنگاه متوجه خواهیم شد که اولا طبقه کارگر به همراه طبقات تحت استثمار و ستم دیگر درگیر مبارزه با جمهوری اسلامی بوده است. دوما خصیصه اقتصادی آن، عقب افتادن حقوق ها و بویژه خصوصی سازی ها و یا بستن کارخانه ها و کارگاه ها، متوجه سرمایه داران و بویژه متوجه دولت سرمایه داران انحصار طلب و مستبد داخلی و امپریالیستها و سیاستهای آنهاست.
از طرف دیگر وجود این دو خصیصه در کارگاه ها و کارخانه های کوچک نشان از آن دارد که اولا کارخانه و کارگاه های بزرگ  به اندارزه این بخش ها درشدت فشاراقتصادی نیستند. یعنی حداقل حقوق و مزایای آنها  تا حدودی بهتر از این بخش هاست و نیز در مجموع به موقع پرداخته میشود و دوما نشان از آن دارد که سیاستهای امپریالیستی نخستین فشارش متوجه سرمایه های کوچک تر است وتاثیر مخرب و ویرانگر خود را بر این بخش ها گذاشته آنها را به نابودی میکشاند. از سوی دیگر برانگیخته شدن این کارگران به مبارزه هر چند میتواند به عنوان بخشی از مبارزه کل طبقه کارگرعلیه وضعیت موجود قلمداد میشود، خطر آنچنانی تا کنون متوجه رژیم نکرده است. در واقع تنها مبارزات برجسته ترین آنها یعنی شرکت واحد که به دلایل دیگری صورت گرفت، نیشکر هفت تپه، لوله سازی اهواز،شاهو سنندج  و این اواخر واگن سازی پارس نقشی برجسته تر و چشمگیر تر داشتند.اما از طرف دیگر نشان از آن دارد که طبقه کارگر در حال حاضر کل متحدی نیست. در حالی که برخی بخش ها در گیر مبارزه هستند  برخی از بخشهای آن  مثلا کارخانه های بزرگ در گیر مبارزه مستقیم نیستند. این بخشها عموما تحت فشار امنیتی- سیاسی خفه کننده ای در کارخانه هستند و نیز بواسطه خطر بیکاری و ناتوانی از تامین مخارج، نگران درگیر شدن در مبارزه هستند. به این ترتیب این بخشها جز یک حمایت و همراهی معنوی  عموما غیر آشکار و عموما غیر متحد، کار دیگری برای بخش درگیر مبارزه انجام نمیدهند.      
با همه اینها تردیدی نیست که مبارزات اقتصادی این بخش طبقه کارگر نشان از شرکت این طبقه منتهی در شکلی مستقل ازجنبش عمومی (بویژه جنبش دانشجویی و جنبش زنان و برآمد کل حرکت عمومی) در مبارزه جاری دارد و  این طبقه تا کنون، حداقل بخاطر خواستهای اقتصادی درمبارزه ای ممتد با رژیم جمهوری اسلامی  بوده و از نیروهای محرک اصلی این مبارزات بوده است .
اما همین نکته، نقطه ضعف اصلی کنونی مبارزات کارگران  را به ما نشان میدهد. کارگران، نسبت به اوضاع پیشرفته سیاسی،عموما درعرصه مبارزات اقتصادی درگیرند، آن هم بویژه درکارگاهها و کارخانه های کوچک. اگر از دو مرکز مهم مبارزات کارگران یعنی کارگران شرکت واحد و نیشکرهفت تپه بگذریم که مبارزات جانانه شان به تشکل سندیکا انجامید و تا کنون نیزادامه دارد،  همانگونه که اشاره کردیم مجموعا این جنبش پیرامون مسائل اقتصادی و در کارگاه ها و کارخانه کوچک در گیر بوده و خواستهای مهم واساسی آن عموما اقتصادی بوده است. از سوی دیگرهمین جنبش، برخلاف پیوستگی و تداوم نسبی آن طی سالهای اخیر و علیرغم گستردگی کارخانه ها و کارگاه هایی که درآنها این مبارزات صورت گرفت، تا کنون نتوانسته است تشکل و ارتباطات منظمی داشته باشد و نیز در یک شریان واحد به جریان بیفتد. طبقه کارگرهم از تشکلات سندیکایی واتحادیه ای و هم از حزب کمونیست خود محروم است.  بدینسان نداشتن تشکلات صنفی و سیاسی، پراکندگی مبارزات اقتصادی آن هم در کارگاهها و کارخانه های کوچک و فقدان دیدگاهها و برنامه واحد میان فعالین کارگری، اساسی ترین ضعف های طبقه کارگر را در شرایط کنونی تشکیل میدهند.
 چشم اندازهای تکامل مبارزات کنونی طبقه کارگر. تبدیل مبارزات اقتصادی به سیاسی
در شرایط کنونی مبارزات اقتصادی کارگران میتواند به مبارزات سیاسی تبدیل شود. این امرلزوما بدین ترتیب نیست که نخست اعتصاب اقتصادی گسترش یابد و آنگاه در همان چارچوب مبارزه با سرمایه داران به اعتصاب و مبارزه سیاسی تبدیل شود. زیرا اولا دربخشی از کارخانه ها و موسسات صنعتی، طبقه کارگر میتواند بدون مبارزه اقتصادی و یا اندکی پس از آغاز مبارزه اقتصادی، به مبارزات سیاسی پا گذارد و دوما هر گونه حرکت طبقه کارگر به طرف  مبارزه سیاسی و اشکال آن از جمله اعتصاب سیاسی به معنای پیوست او به جنبش سیاسی جاری است که از نظر ماهیت یک جنبش دموکراتیک است و هدف فوری آن انقلاب سیاسی دموکراتیک است.
باید به روی این نکته تاکید کرد که طبقه کارگر از طریق مبارزات اقتصادی با سرمایه داران و سیاسی کردن همین مبارزه اقتصادی درهمان چارچوب رابطه کارگران و سرمایه داران و به قصد حل تضاد اجتماعی کارگران با سرمایه داران به هیچوجه نمیتواند به مقاصد خود دست یابد.  یعنی با مبارزه ای در چارچوب تضاد کارگران و سرمایه داران  بی هیچ پیوندی با جنبش عمومی طبقات مردمی دیگر.
نخست اینکه چنین چیزی شدنی نیست. زیرا طبقه کارگر آنگاه که به مبارزه سیاسی با سرمایه داران برخیزد، خواه ناخواه خواستها وشعارهایی را طرح خواهد کرد که طبقات مردمی دیگر نیز همین خواستها را در شرایط کنونی دارند. گرچه طرح این خواستها از سوی طبقه کارگرنسبت به بیان طبقات مردمی دیگر دارای ابعادی گسترده تر و ریشه ای تر است و نیز طبقه کارگر درتحقق آنها پیگیرتر است. بدینسان پیوند معینی بین طبقه کارگر و این اقشار ایجاد خواهد شد که از تضادهای مرحله کنونی انقلاب بر میخیزد.
و دوم : هرگز نمیتواند انقلاب سوسیالیستی را تحقق بخشد. زیرا یا طبقه کارگر با خواستها و شعارهایی که پیش خواهد گذاشت انشعاب در جنبش کنونی ایجاد خواهد کرد و بدینسان طبقات خرده بورژوازی(شهر و روستا) را از جنبش بیرون خواهد کرد ( یا آنها او را تنها خواهند گذاشت) و آن را محدود به کارگران (و در بهترین حالت معلمان و پرستاران - اگر این دو طیف اخیر با طبقه کارگر بیایند و تضاد کار و سرمایه را در شرایط کنونی بپذیرند) و تضاد کار وسرمایه خواهد نمود. دراین صورت طبقه کارگر نیروی مبارزه عمومی دموکراتیک مردم را تضعیف کرده و خود نیز نیروی لازم را برای کسب قدرت سیاسی در اختیار نخواهد داشت.
و یا برعکس طبقه کارگر باید از سطح انقلاب سوسیالیستی پایین بیاید و خواستها و شعارهایی پیش بگذارد که بتواند تمامی طبقات ذینفع در مبارزه کنونی را زیر پرچم طبقه کارگر جذب، متحد و رهبری  کند. و بدینسان شرایط را برای انقلاب سوسیالیستی آماده سازد. یا رهبری مبارزات دموکراتیک و به قصد به ثمر رساندن انقلاب دموکراتیک، یا انفراد و تنهایی طبقه کارگر. راه سومی موجود نیست .
شکل های شرکت طبقه کارگر در جنبش دموکراتیک کنونی
کارگران در مبارزات سیاسی جاری نه بطور مستقیم و با اعتصابات سیاسی مشخص، بلکه از راهی غیر مستقیم نیز شرکت میکنند. یعنی بدون نام مشخص و باصطلاح«شناسنامه دار»، بلکه به شکل یک توده بی نام و نشان و در زیر بیرق جریانهای اصلاح طلب و شعارهایی که با خواست طبقه کارگر سازگار نیست.  گرچه شاید بتوان تا حدودی این کل ناهمگون را همگون کرد یعنی از راه شرکت مجتمع کارگران در شکلهای کنونی تظاهرات خیابانی(خواه مجتمع و خواه پراکنده) و نیزتا حد امکان بنا بردرجه نفوذ عناصر پیشرو در توده کارگران با شعارهای نوین، و کل به نسبت موزون تری خلق کرد، اما این نمیتواند پراکندگی کلی طبقه کارگر را رفع سازد و رهبری طبقه کارگر را بر این مبارزات تامین کند. البته  توجه کارگران به مبارزات جاری وشرکت پراکنده درآن ، درمبارزات کارگران درون هر کارخانه و کارگاه بازتاب خواهد یافت و میتواند زمینه ذهنی شرایط تبدیل مبارزات کارگران را به مبارزات سیاسی را فراهم کند.
شرکت طبقه کارگر بشکل پراکنده در مبارزات جاری هرگز قادر نیست طبقه کارگر را از زیر رهبری طبقاتی که بر این جنبش حاکمند، خارج کند. آنان رهبر این جنبش هستند. حتی هم اکنون که تا حدود زیادی دنباله رو جنبش هستند جنبش هنوز و علیرغم برخی شعارها و حرکتها که آنان خواستار آن نیستند، در مجموع  با علم و کتل آنان حرکت میکند. این واقعیت عینی است وبیرون از ذهن ما وجود دارد. بنابراین شرکت طبقه کارگر با این شکل وشیوه کنونی تنها تکرار شرایط انقلاب 57 است و عجالتا حتی عقب تر از آن. زیرا در آن مبارزات، طبقه کارگر بعنوان یک کل  نسبتا متحد وارد مبارزات شد ونقش قدرتمند ترین و نیرومندترین محرک مبارزات را ایفا کرد.  
از سوی دیگرچنانچه کارگران با خواستهای سیاسی و با اعتصابات سیاسی وارد مبارزات شوند،گرچه این نسبت به شکل کنونی یعنی شکل مبارزات اقتصادی، شکل تکامل یافته تری است اما این نیز بخودی خود نمیتواند طبقه کارگر را از زیر بار نفوذ طبقات حاکم بر مبارزه جاری خارج کند. زیرا اعتصاب سیاسی با چه خواستهای سیاسی ای ؟ تظاهرات مستقل با چه خواستهایی؟ متشکل کردن کارگران در اعتصابات سرتاسری سیاسی با خواستهایی واحد و سازماندهی تظاهراتهای مستقل این طبقه، تماما تشکیلات واحد یا حداقل اتحاد تشکلات انقلابی کنونی بر سر برنامه ای  نسبتا واحد را میطلبد. در صورتی که تشکل واحد نباشد و یا چنین اتحادی میان تمامی کمونیستهایی که در حال حاضر میتوانند متحد شوند، صورت نگیرد، این اعتصابات و تظاهراتها حتی اگر بوسیله تشکلات خودجوش متحدانه انجام شود و حتی اگر خواستها آن رادیکال ترین خواستها نسبت به خواستهای دیگر طبقات باشد باز هم زیر بال و پر طبقات بورژوازی ملی لیبرال و یا طبقات و جریانهای مرتجع خواهد رفت. البته تحقق شرایط مذکور نیز با توجه به وضعیت سازمان های چپ، در شرایط کنونی کمی بعید و دور از ذهن مینماید .اما در صورتی که کمونیستهای انقلابی اهمیت اوضاع را دریابند وبجنبند میتوانند به فعالیتهای خود سرعت ببخشند و تحقق آنرا نزدیک سازند. فرق شرایط کنونی با شرایط ساده و عادی اینست که در شرایط حاضر، گذر از یک  کیفیت به کیفیتی متکامل تر با سرعت کمی افزون تری صورت خواهد گرفت.
آنچه که مهم است این است که شرکت کارگران در مبارزات جاری، با خواستهای خود و با اعتصابات سیاسی،اگر چه ممکن است بفوریت رهبری این طبقه را بر طبقات دیگر تامین نکند، اما شرایط و امکانات لازم را برای ایجاد مرکز ثقلی نوین برای تجمع و مبارزه توده ها، تغییر خواستها و شعارها به خواستها و شعارهای ریشه تر و تکامل شکلهای مبارزات کنونی به شکلهای متکامل تر مبارزه را فراهم خواهد کرد و شرایط اساسی برای  تامین وتحقق رهبری این طبقه بر طبقات دیگر را مهیا خواهدکرد.  برای بدست آوردن رهبری انقلاب دموکراتیک، طبقه کارگر باید به مرکز ثقل اصلی و رهبر جنبش و مبارزات دموکراتیک مردم ایران تبدیل شود. گسست درتوانایی حکومتگران برای اجرای تام و تمام استبداد، فضای لازم برای  تنفس و حرکت این طبقه را ایجاد میکند.
 طبقه کارگر و رهبری جنبش دموکراتیک
بدست آوردن رهبری مبارزات دموکراتیک و آزادیخواهانه جاری بوسیله طبقه کارگر به هیچوجه کار ساده و آسانی نیست. با تشکلات سندیکایی و شوراهای «همه زمانی» نوع کمیته هماهنگی و «مجمع عمومی» و مانند آنها، نمیتوان رهبر مبارزات انقلابی شد. و حتی اگربر فرض محال، چنین شود دورنمای آن نه یک جامعه نوین انقلابی بلکه چیزی از نوع لهستان اتحادیه همبستگی، یعنی لهستان سرمایه داری ارتجاعی خواهد بود.
طبقه کارگر نیز به مثابه یک طبقه هرگزنمیتواند بدون حزبش ، حزب انقلابی کمونیست و بدون رهبرانی مجرب که بخش مهمی از آنان باید از میان خود طبقه بر خیزد، رهبری مبارزات را بدست آورد. حزبی که اصول راهنمای آن تئوری تدوین شده بوسیله  مارکس، لنین و مائو باشد و تمامی تجارب بدست آمده از سوی طبقه کارگر جهان، بویژه در کشورهایی که طبقه کارگر قدرت را بدست گرفت یعنی شوروی و چین را، منتقدانه جذب کرده باشد. چنین حزبی اکنون وجود ندارد وبا توجه به وضع  کنونی سازمانهای چپ  و نیز اگر رویکرد موجود کمونیستهای انقلابی ادامه یابد، مشکل است که به این زودیها بوجود آید. آنچه که  واقعا موجود است احزاب وسازمانهایی پراکنده و بی نفوذ گسترده و عمیق درون طبقه کارگراست؛ فعالترین عناصر کارگری دربحران و آشفتگی  تئوریک بسر میبرند و پراکندگی و خرده کاری بیداد میکند. تبدیل این شرایط به شرایطی که بحران و آشفتگی تئوریک بر طرف گشته، تشکیلات واحدی از کمونیستهای انقلابی پدید آید و کار متمرکز و یکدستی در تمامی کشور صورت گیرد، امری است که به تلاش و کوشش فراوان و از خود گذشتگی کمونیستهای انقلابی نیاز دارد.
اما ناتوانی کنونی طبقه کارگر برای رهبری این مبارزات ، نباید به این نتیجه بینجامد که طبقه کارگر از این مبارزات دوری نماید، و نسبت به ان بی تفاوت و منفعل باقی بماند. در چنین صورتی طبقه کارگر نه تنها هرگز نخواهد توانست رهبری این مبارزات را بدست آورد، بلکه خود این مبارزات را که نتایج آن بی اندازه برای طبقه کارگر اهمیت دارد، ضعیف خواهد کرد.
هیچ سازمان کمونیستی به عنوان سخنگوی طبقه کارگر نمیتواند بگوید رهبری را به من بدهید تا من در این مبارزات شرکت نمایم  وچنانچه رهبر نباشم درآن شرکت نخواهم کرد. کسی به این درخواست ارجی نخواهد گذاشت و چنین امری جز با پوزخند روبرو نخواهد شد. رهبری دادنی نیست، گرفتنی است و برای گرفتن آن  از دست بورژوازی اصلاح طلب (حکومتی و غیر حکومتی) بسی شرایط لازم است.  تئوری انقلابی لازم است، تشکیلات اقتصادی، سیاسی( و نیز نظامی) لازم است، نظم و انضباط لازم است، تنظیم درست خواستها و شعارهای استراتژیک و تاکتیکی لازم است ، مبارزه و فداکاری و نیز جانفشانی لازم است. رهبری نه همینجوری ارزان  با تقدیم دیگران بدست میآید ونه صرفا با دادن قربانیانی بیشمار و بسی گران از این لحاظ. رهبری تنها با تحقق شرایط لازمی میتواند بدست آید که در بالا بر شمردیم. باید کارگران در مبارزات جاری شرکت کنند. تنها زمانی که کارگران در مبارزات جاری شرکت کنند، حتی اگر رهبری آن را نداشته باشند میتوانند با تحقق شرایط لازم، رهبر ی آن را بدست آورند. تنها در آن صورت صحبت از رهبری این طبقه میتواند طرح شود. در صورتی که کارگران کنار گود بنشینند و نقش نظاره گر منفعل این مبارزات را ایفا کنند، سخن از رهبری  براین مبارزات سخنی مضحک و پوچ خواهد بود.
از آنجا که در حال حاضر سازمان های موجود کمونیستی  نفوذ در خور اعتنایی  در میان پیشروان این طبقه ندارند، نمیتوانند نقش مهمی در کشانده طبقه کارگرحتی به گونه ای پراکنده به مبارزات داشته باشد چه برسد به مستقل و مجتمع . اگر کارگران بطور پراکنده در مبارزات جاری شرکت میکنند این کاملا خودبخودی است. گرچه برخی ازاین سازمانها اگر میتوانستند حتی به این هم اجازه نمیدادند.
نقش اقشار میانی و عقب مانده طبقه کارگر در نیرو وتوان رهبری طبقه کارگر
در حال حاضر سخن از نداشتن نفوذ در بخش پیشرو طبقه کارگر است و نه بخش های متوسط و عقب مانده ، که در این دو قشر نفوذ کمونیستها چیزی در حد صفر است. اگر آگاهی و تشکل بخش پیشرو در یک حزب کمونیست، نقش کیفی در شکل گیری طبقه کارگر به عنوان طبقه، ایفا میکند، آگاهی و تشکل این دو بخش یعنی بخشهای متوسط و عقب مانده طبقه کارگر در سندیکاهها و اتحادیه ها نقش کمی درشکل گیری کمی طبقه به عنوان طبقه (و نه به عنوان یک بخش پیشرو و آگاه) ایفا میکند و نقش نیروی عظیم طبقه کارگر را در تاثیر بر هرجنبش توده ای گسترده ای دارند. بدون همراه داشتن بخش مهمی از این دو قشر، هر گونه تهاجم مستقل ارتش طبقه کارگر به قدرت مستبدان و امپریالیستها و نیز هرگونه تاثیر گذاری بر جنبشهای توده ای از سوی طبقه کارگر و کشاندن آنها در پی خویش امری ناشدنی است؛ زیرا بقیه طبقات در صورتی به طبقه کارگر اعتنا خواهند کرد و آن را به چیزی خواهند گرفت که قدرت این طبقه را بروشنی مشاهده کنند. نیروی قدرتمند کیفی و کمی آن راببینند و تاثیر آن بر روند حوادث و سیر تکوین آن مشاهده کنند.
طبقه کارگر تنها بعنوان یک طبقه میتواند به نبردهای بزرگ برای گرفتن قدرت سیاسی دست زند و بر جنبش دیگر طبقات تاثیر گذارد، محرک آنها شود،آنها را به طرف رادیکالیسم سوق دهد و بتدریج رهبری آنها را بدست آورد. و این نیز شدنی نیست مگر آن که طبقه کارگر به عنوان یک کل به حرکت در آید وگرنه تنها به مدد پیشروترین اقشار طبقه کارگر که در یک حزب انقلابی متحد شده باشند نه نبرد با استبداد و امپریالیسم راه به جایی خواهد برد ونه تاثیر بر جنبش های توده ای ممکن خواهد بود.  تنها به اتکا به قشر پیشرو طبقه کارگر (که آن را  نیز هم اکنون نداریم) هیچ نیروی کمونیستی نمیتواند صفی مستقل در مبارزات توده ای درست کند، بر این مبارزات تاثیری در خور بگذارد و از آن مهمتر رهبری مبارزات را بدست آورد.  
و اما این بخش های متوسط و عقب مانده تنها بوسیله سندیکاها و اتحادیه ها متشکل میشوند و به زیر رهبری بخش پیشرو و حزب کمونیست در میآیند. بدون سندیکا ها و اتحادیه ها، اقشار میانه و عقب مانده را نمیتوان بسیج کرد و صف مستقل طبقه کارگر را ایجاد نمود. زیرا منظور از صف مستقل در مبارزات توده ای، صف مستقل یک طبقه بطورعینی است و نه صرفا طرح مستقل خواستها در یک اعلامیه یا نشریه یا تریبونی دیگر. این را حتی یک نفر نیز میتواند انجام دهد.
خواست سیاسی طبقه کارگر
خواست نهایی طبقه کارگرایران برقراری کمونیسم است. این طبقه خواهان تغییر انقلابی وضع موجود و حکومت موجود به شیوه ی انقلابی است. زیرا وضع موجود این طبقه و عموما زحمتکشان و استثمارشدگان جز به شیوه ی انقلابی تغییر نخواهد کرد. حفظ جمهوری اسلامی و اصلاح صرف آن و یا حفظ نام آن و تغییرمحتوی درونی آن، با توجه به گسترش و عمق یافتن مبارزات کنونی حتی اکنون نیزعقب مانده مینماید و اصلاح طلبان حکومتی و در پیشاپیش آنها کسانی همچون موسوی که در پشت سر جنبش حرکت میکنند و سعی میکنند خود را از حرکتهای آن مبرا بدانند، به آن لگام بزنند و آن را در چارچوب حفظ جمهوری اسلامی و در چارچوب خواستهای جریان خود محدود کنند، بی تردید به جریانهایی عقب مانده تبدیل خواهند شد ودرصورت ادامه این سیاست واز آن بدتر هر گونه مقابله ای با جنبش مردم که در حال گسترش و عمق است، مورد انزجار و نفرت مردم واقع گردیده و از روند مبارزه طرد خواهند شد.
از سوی دیگرهرگونه تغییر اصلاح طلبانه وضع موجود (خواه تغییر نسبی محتوی جمهوری اسلامی و خواه تغییر مطلق آن به یک جمهوری دموکراتیک سکولار و ملی) در نهایت میتواند به یک دیکتاتوری بورژوایی بینجامد که  خواست های اساسی زحمتکشان را به انجام نخواهد رساند و نیز درعصر امپریالیسم تداوم نخواهد یافت و به یک جمهوری استبدادی- ارتجاعی امپریالیستی از نوع رژیم شاه تبدیل خواهد شد. از این رو تغییروضع موجود( نه با انقلاب «مخملی» بلکه حتی با یک انقلاب قهرآمیز) به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی اگرچه برای طبقه کارگر و زحمتکشان بهتر از وضع موجود است و شرایط بهتری برای رشدآگاهی، تشکل و مبارزه این طبقه با بورژوازی و امپریالیسم ایجاد خواهد کرد، اما در هر حال  تغییری انقلابی به نفع طبقه کارگر و زحمتکشان نخواهد بود. امکانات شکلهای تبدیل و تغیراتی که با توجه به وضع کنونی امپریالیسم، شرایط کشور ما و شرایط کنونی جهان، عارض این شکلها خواهد شد، موضوع  بحث کنونی ما نیست و ما در بخش پایانی که به دورنمای مبارزات جاری میپردازیم  به احتمالات و امکانات گوناگون تکامل اوضاع کنونی  و سیاستهای امپریالیستها و طبقات مرتجع داخلی و خارجی توجه خواهیم کرد.(3)
در حال حاضر خواست حداقل طبقه کارگر ایران، سرنگونی جمهوری اسلامی و جایگزینی آن با یک جمهوری دموکراتیک طبقات انقلابی و مترقی ایران ( طبقه کارگر، خرده بورژوازی ، دهقانان خرده مالک،کم زمین و بی زمین، بورژوازی ملی) است که رهبری آن بدست طبقه کارگر باشد. طبقه کارگر برای تحقق این خواست خود باید آگاهی و سازمان های ضروری خود را داشته باشد. برنامه حداکثر طبقه کارگر برقراری سوسیالیسم و کمونیسم است که از راه برقراری جمهوری دموکراتیک طبقات مردمی (یا دیکتاتوری دموکراتیک خلق) میگذرد. پیش از برقراری یک جمهوری دموکراتیک مردمی، هر گونه سخنی از برقراری حکومت سوسیالیستی عبارت پردازی پوچ و بی معناست و کسانی که در عبارت پردازی «چپ» و داد و هوار کشیدن کم نمی آورند هرگز نمیتوانند در شرایط کنونی کوچکترین قدمی در راه تحقق یک حکومت سوسیالیستی بردارند.(4)
تحقق برنامه های طبقه کارگر با توجه به وضع آگاهی این طبقه، وضع سازمانها و تشکلهای صنفی آن، وضع کنونی چپ ایران بویژه تشکل چپ پیشرو، وضع کنونی جنبش کمونیستی در جهان، شرایط عمومی سیاسی در کشور، منطقه و جهان، امری نزدیک نمینماید. اما نزدیک نبودن آن به این معنی نیست که پس هر تلاش و کوششی در مبارزه جاری بی ثمر است و باید دست روی دست گذاشت و نظاره گر مبارزات بود. خیر! چنین رفتار منفعلی تنها به نفع دشمنان خلق خواهد بود. تحقق برنامه های طبقه کارگر نزدیک نیست اما بدون تلاش و کوشش کارگران وکمونیستهای انقلابی نزدیک هم نخواهد شد. نزدیک نبودن آن به این معنی است که خود را فریب ندهیم که چند تا سازمان «کوچک» با چند تا روشنفکر که بندرت میانشان افرادی با نفوذ در طبقه کارگر و توده ها یافت میشود میتوانند بدون هیچ سابقه کار جدی و متداوم در میان حتی پیشروترین اقشار طبقه کارگر، بدون سابقه جدی کارجدی و پیگیر در میان حتی زنان و دانشجویان و تنها با چند تا اعلامیه و نشریه و های و هوی و شلوغ کردن بازار، جنبش بزرگی را تحت رهبری خود در آورند. چنین چیزی در هیچ یک از جنبش های انقلابی جهان یافت رخ نداده و تحقق آن در جنبش ملت ایران نیز غیر ممکن خواهد بود. برای رهبری طبقه کارگرو بسیج شدن، آگاهی یافتن و سازمان یافتن آن، تلاشی بس عظیم لازم است.
نگارش مرداد 88 – اصلاح وتنظیم  نهایی آبان 88- هرمز دامان        
یادداشتها
* این بخش در دو قسمت تنظیم شده است.در قسمت نخست به طرح نکاتی پیرامون جنبش طبقه کارگر میپردازیم  و در قسمت دوم به نقد نظرات کمیته هماهنگی در مورد طبقه کارگر.
1- بین مراکز ثقل اصلی صنایع و نقش شهرها باید اندکی تفاوت قائل شد.در شهرهایی همچون بندر عباس، کرمان و... برخی صنایع سنگین متمرکز است و طبقه کارگر از نظر کمی و کیفی موقعیت خوبی دارد؛ اما این شهرها مثلا نسبت به شهرهایی چون شیراز، اصفهان، تبریز، اهواز یا آبادان که هم برخی صنایع کلیدی در آنها متمرکز است و طبقه کارگر دارای نیرو و توان است و هم  بواسطه برخی سوابق سیاسی- فرهنگی  و نیز مبارزه ی طبقه خرده بورژوازی دارای نقشی نسبتا مستقل هستند، در مجموع مبارزه طبقاتی در ایران موقعیتی جانبی تر داشته اند . اینها البته اموری نسبی هستند و با تغییرات در جایگاه مبارزه طبقه کارگر در مجموع مبارزه طبقاتی کنونی ممکن است در برخی از اینگونه عدم توازنها بین شهرها و نقششان در یک انقلاب نیز تغییراتی صورت گیرد و ناموزونی های نوینی بروز کند.
2-  تغییرات رخ داده  در کل جهان  تا کنون نه تنها این حکم را تغییری نداده بلکه بر روشنی و استحکام آن افزوده است. نه کسانی که مرزهای طبقه کارگررا که هنوز که هنوز است اساسا به وسیله سنگینی وتسلط کار جسمی به کار فکری شناخته میشود با اقشار و طبقاتی که مشخصه شان کار فکری است درهم میکنند، برحقند (و ما در قسمت  دوم این بخش به نظرات آنها خواهیم پرداخت)  و نه کسانی که نقش کارگران صنعتی را تمام شده میدانند و بجای آن  زنان، جوانان و یا دانشجویان را قرار میدهند. متاسفانه و بر خلاف میل این دسته اخیر باید به این واقعیت اشاره کنیم که زنان تا آنجا که جزو طبقه کارگر ایران هستند گرچه بواسطه تمرکزشان نسبی شان در صنایع سبک، در مبارزه کل طبقه ی کارگر نقشی بس مهم دارند اما عجالتا نقششان همپایه کارگران مرد که تقریبا صنایع سنگین و کلیدی متکی به آنها پیش میرود، نیست. و تا آنجا که آنان بعنوان یک بخش مهم از جامعه در انقلاب(خواه دموکراتیک و خواه سوسیالیستی) نقش ایفا میکنند و نقش بی نهایت مهمی نیز هست، نمیتوانند به عنوان طبقه ای واحد در نظر گرفته شوند و سخن از رهبری زنان به عنوان یک کل( که علی القاعده زنان همه طبقات یا حداقل طبقات مردمی را شامل میشود) بر انقلاب سخنی پوچ و بی معناست. این سخن البته نافی آن نیست که زنان بتوانند در رهبری طبقات مشخص انقلابی یا مترقی( و به همینسان ارتجاعی یا ضد انقلابی) نقشی همتراز مردان و گاهی بیش از مردان داشته باشند. همین نکته در مورد جوانان و دانشجویان نیز با تفاوتهایی معین صدق میکند. جوانان به طبقات مختلف تعلق دارند و یا به بیان دیگر هر طبقه ای هم پیر و هم جوان دارد.  جوانان هر طبقه، و در یک انقلاب دموکراتیک، جوانان طبقات انقلابی و مترقی گرچه گاه در مبارزه پیش میافتند، اما مخلوط کردن پیش افتادن نسبی جوانان در یک مبارزه ی دموکراتیک و یا سوسیالیستی با مسئله رهبری جوانان( که به طبقات مختلف تعلق دارند) بر انقلاب، یکی از درهم کردنها و آشفته فکری هایی است که تنها از آنان بر میآید که ایمانی به طبقه کارگر ندارند و دیر میرسند و زود میخواهند بروند. رهبری دانشجویان که حامل  و بیان کننده دیدگاههای طبقات مختلف هستند بر انقلاب نیز، از جمله همین آشفته فکری هاست.
3- در مقابل تغییر حکومت موجود و تبدیل آن به حکومتی دیگر بطور کلی 4 گزینه وجود دارد:
الف- اصلاح جمهوری اسلامی. یعنی حفظ جمهوری اسلامی، ولایت فقیه وارکان اساسی حکومت موجود  وتنها  تغییرریاست جمهوری وتشکیل دولت موسوی – کروبی. یا تغییر نسبی محتوای درونی آن از سنگینی قوانین فئودالی به نفع قوانین بورژوایی یعنی آنچه در بخش «حقوق ملت» قانون اساسی نوشته شده است.
ب- تغییر حکومت فعلی به یک حکومت استبدادی وابسته به امپریاالیسم اما سکولار از نوع شاه.
پ- تغییر حکومت فعلی به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی  (دیکتاتوری بورژوازی ملی) سکولار
ج- تغیرحکومت فعلی به یک جمهوری دموکراتیک طبقات مردمی ایران به رهبری طبقه کارگر.
این چهارامکان سوای امکان پنجم یعنی ناتوان شدن نیروی تهاجم جنبش کنونی، شکست آن و بر جای ماندن جمهوری اسلامی به همین شکل موجوداست. در بخش پایانی این مقاله به بررسی این شکلها و نیروی هر کدام از طبقات درگیر در مبارزه طبقاتی، برای تحقق حکومت دلخواه خویش میپردازیم.
4-  و نه تنها نمیتوانند بلکه بسیاری از آنها حتی نمیخواهند. بسیاری از گروههای که در عرصه نظر موضع «چپ» گرفته و انقلاب ایران را انقلاب سوسیالیستی، ارزیابی میکنند، در عمل  به راست میغلطند و عموما نه راه حل انقلابی  بلکه راه حل های لیبرالیستی و رفرمیستی برای تحقق آن در پیش میگیرند. در حرف «چپ»  ودر عمل راست، خصلت بیشتر این گروههاست. در بخش پنجم این مقاله به بررسی برخی نکات اساسی تئوریک انقلاب ایران و دیدگاههای «چپ رو» ها و راست ها در باره آن میپردازیم.