Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

          

                    خواب نما شدن یک ترتسکیست خوش نشین
در نظر داشتیم که این بخش را به نوشته ای دیگر از حکمتیست- ترتسکیست های رنگارنگ و بخصوص زهوار در رفته گان «کمونیسم کارگری» در مورد جنبشهای خاورمیانه و شمال آفریقا  اختصاص دهیم. اما نوشته ای در سایت میلیتانت قرار گرفت به نام شبح ترتسکیسم نوشته ی مازیار رازی، که دریغمان آمد  به آن توجه  نکنیم. زیرا نوشته ای است بسیار مضحک و در عین حال سالوسانه، از ترتسکیستی که تلاش میکند خود را خیلی خیلی «جدی» نشان دهد.
این ترتسکیست خوش نشین که از قرار دستی طولانی در دفاع از ترتسکی دارد، بر خلاف  حکمتیست- ترتسکیستها این قدر شجاعت دارد که  نام خود را ترتسکیست بنامد و بی پروا از وی دفاع کند. از این لحاظ معین وی بسی بهتر است از هوچیان حزب کمونیست کارگری  و نیز «لغو کارمزدیان» پر قیل و قال ضد مارکسیسم! اما وی گویی در خواب زمستانی بوده و بی خبر از تحولات سی ساله اخیر، شمشیر بی خاصیت ترتسکیسم خود را با لایه هایی از گرد بدلی جلا داده و به نبرد با مارکسیستها برخاسته است و براستی چه مضحک میجنگد!
آنچه موجب شد که ترتسکیسم این شخص بجوش آید این بود که برخی سایت ها و وبلاگ ها لنینیستی و مائوئیستی در سالروز قتل ترتسکی یا  نقادی های لنین از ترتسکی(طی بیش از بیست سال 1924-1902) را در سایت های خود گذاشتند  و یا مقالاتی که در نقد این طرز تفکر نگاشته شده بود. و البته این امری است که باید بابت آن به این سایت ها و وبلاگها دستتان درد نکند و تبریک گفت! حال آگاهانه بوده باشد یا خود جوش، هماهنگ یا بی هماهنگی پیشین!
رازی نام بسیارمضحک شبح ترتسکیسم را روی مقاله اش میگذارد. چنین بنظر میآید که وی تا کنون در خواب بوده و گویا نمیدانسته و نمیداند که شبح ترتسکیسم در گشت و گذار نبوده و نیست بلکه این خود ترتسکیسم - با همه ی علم و کتلش- بوده که در جنبش چپ ایران یکه تازی میکرده است. و نیز این ترتسکیسم که منادی آن پس از بابک زهرایی، شخصی به نام  منصور حکمت بود،  نه «در حال رشد» بلکه رشد خود را ( آن هم چنان رشدی که تقریبا در کمتر کشوری میتوان یافت) چون علف هرزه، از تقریبا سی سال پیش کرده، و چونان هیولایی بد ترکیب و زشت منظر به جان جنبش در مجموع پاکیزه و سالم  چپ ما افتاده و به مدت تقریبا سه دهه جنبش انقلابی ما را به  گندابی کشانده که اینک خود را ناتوانتراز این می بیند از اینکه حتی بتواند کوچکترین تاثیری بر جنبش طبقه کارگر و زحمتکشان ایران بگذارد.  گنداب و منجلابی  که جنبش چپ ایران هرگز چون آنرا  تجربه نکرده بود. رازی نمیداند که اکنون ترتسکیسم در حال «احتضار» و «گندیدگی» است ! 
گویا به گوش او نرسیده  که درخت حکمتیسم «ثمراتی» نیز به بار آورد و این ثمرات پس از مرگ او به جنگ و دعوا بر سر ارث حکمت برخاستند، «کمونیسم»  یکدیگر را بورژوایی خواندند و خود را مدافع پرولتاریا، و هر کدام به گوشه ای خزیدند و به نشخوار میراث مقتدای خود پرداختند. اینک نیز این شارلان های سیاسی سراسر در اینترنت پراکنده اند؛ هر کدام تلویزیونی، رادیویی، سایتی و وبلاگی و خلاصه همچون ژنرالهایی بی سرباز در حال دادن فرمان هایی بی خاصیت که تنها دل هواداران معدود و روز بروز آب رونده  آنها را خوش میکند. حتما او علائق این  هوچیان و رهروان ترتسکی را به داشتن یک زندگی مرفه و بی دغدغه و راجی های بی پایان در خارج از کشور، شیفتگی ایشان به فراکسیون سازی های تمام نشدنی و علاقه ی حیرت انگیزشان به ارشاد کردن همه بویژه جوانان را به «راه سکس» و از این طریق نیرو جذب کردنشان را، نشنیده است! حتما نام  حضرات حمید تقوایی، ایرج آذرین، آذر ماجدی، علی جوادی، مدرسی ها، رضا مقدم ... به گوشش نخورده است!
رازی میگوید«اعتقادات تروتسکیزم به مثابه نظریات مارکسیزم انقلابی در مقابل گرایشات استالینیستی، مائوئیستی و سانتریستی در حال رشد است؛ و تاثیرات خود را بر نسل جوان نقداً به جا گذاشته است . »(مازیار رازی، شبح ترتسکیسم، سایت میلیتانت)
در واقع غریب نیست که شبح و هیکل مورد اشاره وی، از آن زمان که بوجود آمد و موجودیتی خطی و مادی پیدا کرد، هرگز نه مرتجعین جمهوری اسلامی را ترساند و نه نوکران امپریالیستها و  از این رو نه خود امپریالیستها را. زیرا «رشد» این شبح نه در مقابل آنها در مبارزه با آنها، بلکه در مقابل مارکسیزم و برای مبارزه و مقابله با جنبش طبقه کارگرایران آمده بود.
جمهوری اسلامی هرگز نمیتوانست شبحی چون ترتسکیسم آن هم در قالب منصور حکمت بیابد که بتواند این چنین بدادش برسد. خدمت منصور حکمت و ترتسکیستها به جمهوری اسلامی واقعا از حد برون است. آنها جنبش مبارزی را چنان به انفعال کشاندند که جمهوری اسلامی هرگز فکرش را نمیکرد. باید بخاطر داشتن چنین توانایی و چنین موفقیتی به حکمت و ترتسکیستها تبریک گفت و از ضعفی که  لنینستهای ایران نشان دادند، انتقاد کرد. (1)
اما این شبح ترتسکیسم، سلطنت طلبان وابسته به امپریالیسم را نیز چنان خوش آمد که حاضر شدند به هر مغازله ایی با این «ملیجکها» بپردازند و از دادن هر گونه انعامی پرهیز نکنند.
و اما امپریالیستها، آنان نیز بسی لذت بردند و میبرند که حکمتیستها چنین به مخالفت با مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم پرداختند و میپردازند. مانع رشد مبارزه انقلابی چپ شدند و میشوند، با نوکرانشان نشسته و مینشینند و نرد عشق میبازند؛ لذت بردند از اینکه  حکمت تجاوزشان به افغانستان را محکوم نکرد و از اسرائیلشان در خاور میانه تعریف و تمجید کرد.
به همین دلایل جمهوری اسلامی، سلطنت طلبان، امپریالیستها هرگز به مبارزه علیه ترتسکیسم دست نزده و نمیزنند. برعکس عموم ترتسکیستها آزادند که فعالیت سیاسی خود را که علنی است، پیش برند و هیچگونه خطر جدی نیز تهدیدشان نکند.
اما شبح ترتسکیسم بی تردید همه کارگران، زحمتکشان و روشنفکران انقلابی را ترساند. آنان که میدانستند تجارب ترتسکیسم در کشورهای تحت سلطه  همواره آلت دست امپریالیسم شدن  و اخلال و خراب کاری در جنبش طبقه کارگر و چپ است و جنبشهای انقلابی را به بیراهه هایی که به گنداب ختم میشود میکشاند، ترسیدند. آری آنها بواقع میترسیدند و ترسشان بجا بود. رشد ترتسکیسم مساوی با انفعال مطلق چپ ایران و عدم توانایی برای کوچکترین تاثیری در مبارزه طبقاتی و ملی شد.
سالوسی و ریا کاری رازی در سر ناسزا را به حزب توده گرفتن نیز مشکلی از مشکلات ترتسکیسم را حل نمیکند. ترتسکیستها هیچ فرق اساسی با حزب توده ندارند! حزب توده نه مارکسیسم را قبول داشت و دارد، نه لنینسم را، نه مائوئیسم را و همچنین  نه استالین را. با همه اینها بر سر اصول اساسی مارکسیسم و تاکتیک های انقلابی مخالف بود. ترتسکیستها نیز نه مارکسیزم را قبول دارند نه لنینیسم و نه مائوئیسم را؛ و با همه ی اینها بر سر اصول مارکسیسم و تاکتیک های انقلابی اختلاف دارد. حزب توده با ترتسکیسم اختلاف اساسی ندارد. زیرا ترتسکیسم همزاد دوقلوی رویزیونیسم حزب توده است. در واقع اگر حزب توده اختلافی با ترتسکیسم داشت، این به هیچوجه بر سر اصول مارکسیسم نبوده، بلکه بر سر وابستگی به یک از دو قدرت امپریالیستی بود. حزب توده طرفدار امپریالیسم شوروی بود و ترتسکیستها عموما طرفدار امپریالیسم امریکا و غرب. مخالفت حزب توده با ترتسکیسم اساسا از این دیدگاه بود.
و اما در مورد لنین و مبارزه ایدئولوژیک وی با ترتسکی:
ما هرگز در مورد دوره های مختلف زندگی سیاسی ترتسکی قضاوت یکسان نمیکنیم. ترتسکی نماینده ایدئولوژیک اقشاری از خرده بورژوای شهری در جنبش انقلابی روسیه بود با همه نوسانات یک خرده بورژوا. همانطور که خرده بورژوا میان سرمایه و کار نوسان میکند، ترتسکی میان بورژوازی و طبقه کارگر نوسان میکرد. همانطور که خرده بورژوا خود را مافوق طبقات میانگارد، ترتسکی نیز خود را مافوق بلشویکها و منشویکها و جریانهای بورژوایی روسیه میدانست. همانطور که خردبورژوازی نظم پذیر نیست، ترتسکی نیز نظم پذیر نبوده و فراکسیون باز بود. همانطور که خرده بورژوا دچار شور شوقهای نا آرام میشود و بعد به افسردگی، انفعال و دلمردگی میگراید. ترتسکی نیز به همین سان میان چپ و راست سرگردان بود. لنین خواه پیش از انقلاب اکتبر و خواه پس از ان مبارزات ادامه داری با راست روی ها و چپ روی های وی تمام نشدنی داشت.
طبیعی است زمانی که خرده بورژوازی تحت رهبری طبقه کارگر قرار گیرد (همانطور که ترتسکی زیر رهبری لنین و بلشویکها قرار میگرفت) طبقه کارگر میتواند او را هدایت کرده  از چپ روی های و راست روی های وی جلوگیری کند و  مبارزه وی را در جهت تحقق اهدافش به پیش برد. در دوران پیش و پس از انقلاب اکتبر هر گاه تحت رهبری بلشویکها و لنین قرار گرفت، توانست خدماتی به طبقه کارگر روسیه بکند. گرچه پس از انقلاب اکتبر هم لنین مبارزات ممتدی با بویژه چپ روی های او داشت( نگاه کنید به اختلافات بر سر صلح با آلمانها ونیز درباره اتحادیه های کارگری و اشتباهات ترتسکی و یا بازهم درباره اتحادیه های کارگری و اشتباهات ترتسکی و بوخارین)
ترتسکی بلشویک نبود و اگر ترتسکیستها خدمتی مهم به طبقه کارگر از جانب وی قید میکنند، عمدتا به دوران کوتاه پس از پیوستن وی به بلشویکها در سال 1917 و پس از انقلاب اکتبر بویژه جنگ داخلی بر میگردد. اما ترتسکی بعد از مرگ لنین تنها مدتی کوتاه توانست ترتسکی پیشین بماند. او در مورد مسائل شوروی مواضع نادرستی اتخاذ کرد و نیز در مورد ویژگیهای انقلاب در کشورهای تحت سلطه نتوانست لنینیسم را اعمال نماید. با تعمیق انحرافات ترتسکی، او به مرور در مقابل طبقه کارگر شوروی ایستاد و به سازمان دادن خرابکاری در امر مبارزه این طبقه دست زد و تضادهای خود را با رهبری حزب شدت بخشید که این  منجر به تبعید و پس از آن مرگ وی شد.(2)
هر چقدر که ما بخواهیم در مورد ترتسکی و خرابکاری های بی پایانی که کرد، اغماض کنیم، اما در مورد ادامه دهندگان راه او نمیتوان اغماض کرد. در واقع  ترتسکیسم، بویژه بعد از ترتسکی عموما به عاملی مهم در دست بورژوازی امپریالیستی تبدیل شده و همواره نقش  خرابکار در جنبش انقلابی طبقه کارگر را، بویژه در کشورهای تحت سلطه ایفا کرده و میکند. رازی ترتسکیست، اینک پس 60 سال که از عمر بین الملل چهارم میگذرد، نمیتواند کوچکترین نمونه ای - حتی در یک کشور- از مبارزه ترتسکیستها با امپریالیستها و مرتجعین بیابد که نه به نتایج پیروز مندانه و گرفتن قدرت بوسیله  طبقه کارگر(با رهبری تفکر ترتسکیستی) بلکه حتی به عنوان یک مبارزه ی برجسته و شاخص، به عنوان مبارزه ای منسوب به ترتسکیستها، مطرح شده باشد. بر عکس همه ی آنچه بوده است، در کشورهای امپریالیستی اکونومیسم بوده و در کشورهای تحت سلطه  نیز اکونومیسم به همراه  انحلال طلبی و خرابکاری در جنبش خلق.    
رازی مینویسد:
«اما غافل از اینکه امروزه نسل جوان ایران با کثافات استالینی که تحت عنوان"مارکسیسم- لنینیسم" سال ها به خورد نسل پیش داده شده بود مرزبندی دارد. اعتقادات تروتسکیزم به مثابه نظریات مارکسیزم انقلابی در مقابل گرایشات استالینیستی، مائوئیستی و سانتریستی در حال رشد است؛ و تاثیرات خود را بر نسل جوان نقداً به جا گذاشته است . »(مازیار رازی، شبح ترتسکیسم، میلیتانت)
  در واقع ترتسکیستهایی مانند رازی بهتر از کسی میدانند که چگونه یک نسل از چپ ایران را به منجلاب کشاندند، گویا دنبال بقیه اش میگردند. همچنان که جمهوری اسلامی کیسه دوخته برای سی سال دیگر و سران آن به یکدیگر تبریک میگویند که با سرکوب خونین جنبش دموکراتیک، جمهوری اسلامی را برای سی سال دیگر بیمه کردند، مازیار رازی  نیز کیسه دوخته که نسل جوان کنونی را نیز به ترتسکیسم بکشاند و تا سی سال دیگر به جمهوری اسلامی و نیز مرتجعین وابسته به امپریالیسم و نیز امپریالیستها آسیبی نرساند.
تمامی مارکسیست- لنینستها و مائوئیستها باید دست در دست یکدیگر، به مبارزه ای همه جانبه در افشای ترتسکیسم و اشکال ویژه بروز و نیز تجارب آن در کشورهای تحت سلطه و بویژه ایران ( طی سی چهل سال اخیر) بپردازند و ترتسکیستهای رنگارنگ(حکمتیستها، لغو کارمزدیان، وحدت کمونیستی و...)  را ناکام کنند. بدون چنین افشاگری  دامنه داری، بدون مبارزه ای ادامه دار و پیگیر، بدون بیرون راندن ترتسکیستها از جنبش طبقه کارگر ایران، غیر ممکن است که بتوان وحدت طبقه کارگر را تامین کرد، طبقه کارگر را به رهبر طبقات زحمتکش تبدیل نمود و امر انقلاب علیه ارتجاع و امپریالیسم را پیش برد.
هرمز دامان
شهریور 90
1- خط  ترتسکیستی حکمت را میتوان به دو دوره اساسی تقسیم کرد. سالهای 60-57  و سالهای پس از 60 و زندگی در خارج. در دوره اول شکل مواضع حکمت «چپ روانه»  و ماهیت آن راست است. در دوره دوم شکل و ماهیت این خط راست است، اما آغشته به لایه هایی نازک از «چپ روی» های کلامی. در هر دو دوره حکمت  ایدئولوگ لایه هایی از روشنفکران خرده بورژوازی مرفه است که در یک دوره معین تاریخی از یک سو به مبارزه ای «چپ روانه» دست زدند و از سوی دیگر و پس از شکست و  خستگی از سالهای مبارزه، در کشورهای خارجی آرام گرفتند. در مورد این نکات در آینده بیشتر خواهیم نوشت.                                                       2-  ما در اینجا در مورد این که شیوه ی حل تضادها طبقاتی- بخصوص وقتی به آنتاگونیسم کشیده میشوند- در جامعه سوسیالیستی و دوران دیکتاتوری پرولتاریا چگونه است، وارد بحث نمیشویم. اینکه آیا شیوه برخورد حزب بلشویک به رهبری رفیق استالین به کسانی همچون ترتسکی و بوخارین درست بود و یا شیوه برخورد حزب کمونیست چین به رهبری رفیق مائو تسه تونگ به تنگ سیائو پین، زائو زیانگ و بقیه رهروان راه سرمایه داری، مباحثی است بسیار با اهمیت. این گونه بحث ها باید بسیار جدی، بر مبنای تجزیه و تحلیل دقیق فاکت ها و شکل بروز و تکامل تضادها در نظام سوسیالیستی، بر مبنای کاربرد اصول و اسلوب مارکسیستی و نیز منافع دراز مدت طبقه کارگر استوار باشد.