Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

جنبش کمونیستی و مبارزات طبقاتی کارگران
نقد مواضع نشریه«حقیقت»*
بخش سوم
تجارب کشورهای تحت سلطه


«یك عامل دیگر[ تغییر رابطه بین جنبش کمونیستی و جنبش کارگری]، انتقال مركز ثقل انقلابات جهانی به كشورهای تحت سلطه و مواجه شدن طبقه كارگر این كشورها با وظیفه ضروری و عینی پیشبرد مبارزه مسلحانه به عنوان عالی ترین شكل مبارزه ملی و طبقاتی بود (امری كه غالبا از همان ابتدای جریان تدارك كسب قدرت سیاسی امكان پذیر بوده است). (مقاله «کمونیستها و جنبش کارگری، پرسشها و پاسخ ها» نشریه حقیقت، شماره 15، همان ص)
چرا وظیفه ای که« طبقه کارگر» در کشورهای تحت سلطه با آن روبروست، یعنی « وظیفه ضروری و عینی پیشبرد مبارزه مسلحانه» باید موجب شکاف بین جنبش کمونیستی و طبقه کارگر گردد؟ و تازه نه حتی شکاف موقتی، بل شکافی که موجب «تغییر رابطه» با  خود طبقه کارگر گردد؟ روشن است که در اینجا منظور از طبقه کارگر اولی، فقط یک حزب کمونیستی میباشد.
البته گاه این چنین است که بین حزب کمونیستی و توده های کثیر طبقه کارگرجدایی «نسبی» موجود است. اما این تنها میتواند یک شکاف و جدایی« موقتی» قلمداد گردد. و نه این گونه که دوست ما ذکرمیکند جدایی ای که منجر به «تغییر رابطه»  گردد.         
اما آیا این  برداشت از مبارزه در کشورهای تحت سلطه با واقعیات تاریخی در این جوامع می خواند؟
در برجسته ترین نمونه این کشورها یعنی چین، نه تنهاشكافی بین جنبش كمونیستی و جنبش اقتصادی و سیاسی كارگران شكل نگرفت، بلکه کاملا بعکس، جنبش کمونیستی چین پس از جنبش اول ماه مه در سال 1919، با مبارزات کارگران پیوند برقرار کرد و با تشکیل حزب در جهت هر چه گسترش و عمق بخشیدن به این پیوند گام نهاد. حزب کمونیست چین بمرور رهبر بلا منازع تمام اشکال جنبش کارگری چین از پایین ترین تا بالا ترین سطح گشت و بهترین و پیشروترین عناصر طبقه کارگر در موقعیت های رهبری حزب و تشکلات حزبی قرار گرفتند. جنگ خلق و جنبش دهقانی عالی ترین سطح مبارزه سیاسی- انقلابی کارگران و دهقانان بود و واقعا و در عمل از جانب این کارگران و این طبقه، رهبری میشد. پس از این دیدگاه، و از زبان مائو، این تجربه را  کندو کاو کنیم:
تجربه چین
ترکیب طبقاتی ارتش و حزب
توجه کنیم :
« در باره ترکیب طبقاتی ارتش سرخ میتوان گفت که این ارتش قسمتی از کارگران و دهقانان و قسمتی از عناصر لمپن پرولتاریا تشکیل میشود.»( مائو، مبارزه در کوهستان جین گان، منتخب جلد 1، ص119) و
« بخشی از «ارتش سرخ منطقع مرزی»، «کارگران شوی کوشان» بودند.(همانجا، همان ص)
و در شرح این کارگران میخوانیم :
«  کارگران معدن شوی کوشان ... در سال 1922 تحت رهبری حزب کمونیست به تشکیل سندیکای خود پرداختند. آنها سالها بود که علیه ضد انقلاب مبارزه میکردند. و بعد از قیام درو پاییزه در سال 1927 بسیاری از کارگران آنجا وارد ارتش سرخ شدند.»( همان کتاب، همان جلد، ص154)
و« ما امید زیاد داریم که کیته ایالتی هونان بنا به وعده ای که داده است، عده ای از کارگران آن یوان را نزد ما بفرستد و...» (مائو، همانجا، ص119)   و در شرح معادن ذغال ان یوان میخوانیم : «...12000 معدنچی داشت... از سال 1921 در آنجا سازمانهای حزبی و سندیکایی، از طرف کادرهایی که کمیته ایالتی حزب کمونیست چین در هونان به آنجا اعزام داشت ،ایجاد گردیدند.» و
«مناطقی که حکومت سرخ چین ابتدا در آنجا پدید آمده و برای مدت طولانی قادر به دوام است ،... مناطقی هستند چون استانهای هونان، حوبه و جیان سی که در آنجا توده های کارگران، دهقانان و سربازان( که عموما فرزندان کارگران یا دهقانان هستند) در جریان انقلاب بورژوا - دموکراتیک 1926 به تعداد زیادی بپا خاسته اند. در بسیاری از نقاط این استانها شبکه وسیعی از اتحادیه های کارگری و انجمن های دهقانی ایجاد شده و طبقات کارگر و دهقان علیه طبقه مالکان ارضی و بورژوازی بیک سلسله مبارزات اقتصادی و سیاسی دست زده بودند. بدین جهت بود که توده های مردم توانستند قدرت سیاسی خود را برای مدت سه روز در شهر گوان جو مستقر سازند.» (مائو، چرا حکومت سرخ میتواند پابرجا بماند؟ همان جلد، ص 95)
و «ارتش سرخ کنونی ارتشی است ... که در پرتو روح دموکراتیک تعلیم سیاسی یافته و تحت نفوذ کارگران و دهقانان است.» (همانجا، همان ص) و
«یگانه کلید پیروزی انقلاب رهبری پرولتاریاست. در حال حاضرایجاد پایه پرولتاریایی برای حزب و تشکیل حوزه های حزبی در موسسات صنعتی نواحی مرکزی از وظایف مهم تشکیلاتی حزب بشمار میروند...اما ترسیدن از توسعه نیروی دهقانان و تصور اینکه اگر نیروی دهقانان از کارگران تجاوز کند، انقلاب زیان میبیند، چنانچه در میان اعضای حزب چنین نظراتی پیدا شود، به عقیده ما نیز خطاست. زیرا در انقلاب چین نیمه مستعمره، مبارزه دهقانان اگر تحت رهبری طبقه کارگر نباشد، قطعا با شکست مواجه خواهد شد، و چنانچه مبارزه دهقانان از قدرت کارگران سبقت بجوید، هرگز ضرری متوجه انقلاب نخواهد شد.»( از یک جرقه حریق بر میخیزد، جلد یک، ص 183 و184)
به نکته پایانی دقت کنیم. گفتگو در باره گذشتن حد نیروی دهقانان ازکارگران است. به بیان دیگرنیرو و قدرت کارگران در ارتش، در اندازه هایی بوده که برخی اعضای حزب آن را با نیروی دهقانان قیاس میکردند و میترسیدند که نیروی دهقانان از کارگران بیشتر شود و خصلت طبقاتی ارتش سرخ را تغییر دهد.
در پایان به مقاله«انقلاب سوسیالیستی چین» در «حقیقت» شماره 22  نگاه میکنیم. در آنجا میخوانیم: « حزب کمونیست چین، یک حزب سیاسی بود که ستون فقراتش را باربران اسکله ها، معدنچیان، و سایر بخشهای طبقه کارگر تشکیل میدادند.»
رهبری پرولتاریایی
و اما در باره رهبری پرولتاریایی : این رهبری تنها به معنای تسلط  اندیشه مارکسیسم -لنینیسم و خط سیاسی- ایدئولوژیک درست بر حزب نیست، بلکه به این معناست که حزب کمونیست حزب طبقه کارگر است. کارگران در حزب ( و ارتش سرخ) صاحب پست های رهبری و کلیدی هستند. همچنین به معنای رهبری شدن توده های دهقانی بوسیله کارگران مارکسیست- لنینیست نیز هست.
توجه کنیم که مائو درباره ترکیب کمیته ناحیه ویژه جنوب هونان که رهبری حزبی در هونان بود چه میگوید:
کنفرانس...19 نفر را به عنوان اعضای دومین کمیته ناحیه ویژه انتخاب نمود... پنج نفر به عضویت کمیته دائمی بدبیری تن جن لین( کارگر) و معاونت چن جن ژن( روشنفکر) انتخاب شدند. .. کمیته جبهه که در 6 نوامبر تجدید سازمان یافت، دارای5 عضو است که از طرف کمیته مرکزی انتخاب شده اند: مائو تسه دون، جوده، دبیر سازمان محلی حزب ( تن جن لین) [ کارگر بالا] ، یک رفیق کارگر(سون چیائو شن) و یک رفیق دهقان(مائو که وین).(مائو، مبارزه در کوهستان جین گان، ص143و144)
میبینیم که درترکیب این رهبری  دو نفر کارگر و یک دهقان کمونیست و دو روشنفکر  حضور داشتند.  
واینها عموما مربوط به اوائل دهی سی است. دراوائل دهه ی چهل، مائو در پیامی به مناسبت انتشار مجله کارگران چین که  ماهیانه و زیر نظر کمیسیون جنبش سندیکایی کمیته مرکزی حزب انتشار یافت، چنین گفت:
« انتشار مجله «کارگران چین» ضروری است. طبقه کارگر چین تحت رهبری حزب سیاسی خود- حزب کمونیست چین- طی بیست سال گذشته به مبارزات قهرمانانهای دست زده و به آگاه ترین بخش تمام خلق و رهبر انقلاب چین تبدیل گردیده است.طبقه کارگر چین که دهقانان و همه خلق انقلابی را علیه امپریالیسم وفئودالیسم متحد ساخت... سهم وی در این مبارزات سهم فوق العاده عظیمی است...  هنوز کوششهای فراوانی لازم است برای اینکه خود طبقه کارگر وحدت یابد...مسئولیت انجام آن به عهده حزب کمونیست و عناصر پیشرو طبقه کارگر و همه طبقه است...مجله« کارگران چین» مکتبی خواهد بود برای آموزش کارگران و تربیت کادر از میان آنها ...لازم است کادرهای بسیاری از میان کارگران پرورش یابند، کادرهایی مطلع و شایسته که آماده کار باشند و نه در جستجوی شهرت تو خالی. بدون تعداد زیادی از این کادرها، طبقه کارگر نمیتواند به آزادی نایل آید.» (به مناسبت انتشار مجله کارگران چین،جلد دوم، ص605 )
قابل توجه: اوائل دهه چهل، یعنی بیست سال پس از تشکیل حزب کمونیست چین از زبان رهبر طبقه کارگر چین :« طبقه کارگر بدون تعداد زیادی از این کادرها نمیتواند به آزادی نائل آید.» یا آزادی طبقه کارگر، بدست خود این طبقه باید صورت بگیرد.  
مبارزه سیاسی- انقلابی کارگران و دهقانان
«کارگران درمناطق تحت حکومت گومیندان از هم اکنون(1934) مبارزه خود را از داخل کارخانه ها به خارج کشانده و از مبارزه اقتصادی به مبارزه سیاسی روی میآورند. مبارزه دلیرانه طبقه کارگر علیه امپریالیسم ژاپن و میهن فروشان در بحبوحه تکوین است و آن طور که از قراین بر میآید روزیکه این مبارزه منفجر شود، دور نیست.»( مائو، در باره تاکتیکهای مبارزه علیه امپریالیسم ژاپن، منتخب آثار، جلد 1، ص243و 244)  و
« معهذا در چند ماه اخیر هم در شمال و هم در جنوب، تحت رهبری حزب کمونیست اعتصابهای متشکل کارگری در شهرها و قیامهای متشکل دهقانی در دهات توسعه یافته است.» (مائو، چرا حکومت سرخ میتواند در چین پابرجا بماند؟ منتخب آثار، جلد1، ص92 و93 )
«اهمیت حکومت مستقل مسلح کارگری- دهقانی در منطقه مرزی هونان...محدود نمیشود. این حکومت مستقل در پروسه کسب قدرت سیاسی در استانهای هونان، حوبه و جیان سی از طریق قیام های کارگری و دهقانی در این سه استان نقش فوقالعاده بزرگی ایفا خواهد کرد. وظایف بسیار مهمی که در ارتباط با توسعه قیامهای دهقانی هونان ... در برابر سازمانهای حزبی منطقه مرزی قرار دارند عبارتند از: گسترش تاثیر انقلاب ارضی و قدرت سیاسی توده  ای... تقویت دائمی ارتش سرخ هم از نظر کمی و هم از نظر کیفی در جریان مبارزه تا آنکه بتواند رسالت خود را در قیام عمومی آینده سه استان مزبور انجام دهد...»( مائو، چرا حکومت سرخ... همانجا، ص 99 و100)
چنینند  تجارب کشور چین، یعنی مرکز ثقل اصلی مبارزه کشورهای تحت سلطه طی نزدیک به 50 سال! در این کشور، در واقع، این طبقه کارگر( طبقه کارگر به مفهوم وجود عینی و فیزیکی، نه طبقه کارگر به مفهوم «ایدئولوژی مارکسیستی» صرف یا طبقه کارگر به عنوان یک حزب «روشنفکری» که مارکسیسم را راهنمای خود قرار داده است، چنانکه منظور نویسنده مقاله است) این كشور بود که واقعا، وظیفه ضروری و عینی پیشبرد مبارزه مسلحانه را به عنوان عالی ترین شكل مبارزه ملی و طبقاتی به عهده گرفت و آن را انجام داد. در نتیجه بین حزب و طبقه نه تنها شکافی نبود، بلکه پیوند عمیق و رشد یابنده ای بود که  بمرو زمان  تکامل میافت.
پیشبرد مبارزه مسلحانه هم،  نه تنها باعث گسیختگی و شکافی میان طبقه و حزب نبود، بلکه باعث عمیق تر شدن این یگانگی ها شد. بسیاری از کارگران، خانه و کاشانه و کار خویش را رها کرده به گردانهای ارتش خلق پیوستند. مدام از میان کارگران برای جلوگیری از تغییر بافت طبقاتی حزب عضو گیری میشد و رهبری و مسئولیتهای سنگین تشکیلاتی در حزب و ارتش سرخ  به عهده این کارگران قرار میگرفتند. عمده نیروی ارتش سرخ، دهقانان و عمده رهبران این ارتش، کارگران بودند.
در همان مقاله ذکر شده حقیقت ص21 میخوانیم:« بسیاری از این کارگران کمونیست شدند. در جریان جنگ انقلابی طولانی چین، تعدادزیادی از پرولترها به مناطق روستایی رفتند تا ارتش سرخ را تقویت کنند...» 
دربیشتر کشورهای تحت سلطه دریک دوران معین تاریخی، یعنی زمانی که مرکر ثقل انقلابات از کشورهای امپریالیستی به این کشورها انتقال یافت، طبقه کارگر در آغاز، ضعیف بود. مثلا ایران در زمان مشروطیت و یا چین و هند و ترکیه. ولی اولا، تشکیل جنبش کمونیستی دراین کشورها باز هم تا حدود زیادی به وجود طبقه کارگر بستگی داشت( ایران - کارگران باکو) و دوما طبقه کارگر در این کشورها در حال رشد و تکامل بود. شاید بتوان گفت که شرایطی مانند ایران درآ ن دوره را، اکنون افغانستان دارد. که بیشتر کارگران این کشور، در کشور ایران، پاکستان و دیگر کشورهای همجوار کار میکنند.
طی صد سال اخیر، در بیشتر کشورهای تحت سلطه، به سبب رشد مناسبات سرمایه داری، طبقه کارگر رشد و تکامل یافته و از نظر کمی و کیفی به نیروی قدرتمندتری نسبت به گذشته  تبدیل شده است. در این مدت اگر هم« تغییر رابطه» ای  بوده است این تغییر  رابطه در جهت رشد طبقه کارگر در این کشورها و نزدیک شدن جنبش طبقه کارگر و جنبش کمونیستی بوده است.
اما نویسنده مقاله معتقد است که « تغییر رابطه ای» بین جنبش كمونیستی و جنبش كارگری صورت گرفته است. و هر چند آشکار نیست که ماهیت این تغییر رابطه چه بوده است ، اما هر چه بوده در جهت «شکاف» بین این دو بوده است و چون طبق گفته این نویسنده، پیشبرد مبارزه مسلحانه به عنوان عالی ترین شكل مبارزه ملی و طبقاتی نه تنها ربطی به طبقه کارگر نداشته، بلکه اساسا ضرورت این مبارزه، یکی از دلایل« واقعی» ی «تغییر رابطه» و «شکاف» بوده است، بنابراین هر چه این مبارزه پیش رفته، شکاف بین طبقه و جنبش کمونیستی بیشتر شده است. این البته درست نیست و نه تنها  با تجارب  حزب کمونیست چین، بلکه با تجارب کشورهای تحت سلطه نیز نمیخواند.
شکل گیری قدرت سوسیالیستی در جهان
«و بالاخره مهمترین عامل، شكل گیری قدرت سوسیالیستی در جهان بود كه تاثیرات قابل ملاحظه ای بر اشكال و محتوی و سمت و سوی دیگرمبارزات اجتماعی منجمله مبارزات روزمره كارگران بجای گذاشته بود»( همان مقاله، همان ص)
جالب است که دراین جا نویسنده، نخست تاثیر قدرت سوسیالیستی را بر دیگر مبارزات اجتماعی- قطعا منظورازآن باید مبارزات طبقات یا گروه های اجتماعی دیگر باشد- ذکر میکند و پس از آن به مبارزات روزمره کارگران  می پردازد و آن را «منجمله» این مبارزات اجتماعی قرار میدهد. گویا این کشور سوسیالیستی بر کل مبارزات اجتماعی تاثیر « یکسانی» داشته است؛ و یا از لحاظ این تاثیر، چندان فرقی بین طبقه کارگر و باقی طبقات یا گروه های اجتماعی نیست و اشکال و سمت وسوی دیگر مبارزات اجتماعی رو به سوی این قدرت سوسیالیستی داشته اند.
البته وجود قدرت سوسیالیستی، تاثیرات مثبت بسیار در پیشبرد تبلیغ و ترویج از طرف احزاب کمونیست انقلابی داشت. و از این لحاظ شرایط مساعدی برای کمونیستها فراهم میکرد. اما این که مبارزات اقتصادی کارگران با تاثیر از این قدرت سوسیالیستی، محتوی و سمت و سوی کمونیستی میافت و یا باعث کشاندن توده های کارگر و غیر کارگر به طرف احزاب کمونیستی و سوسیالیسم میشد،از نظر تئوریک نادرست و از نظر تاریخی با واقعیتها در تضاد است.
زیرا اولا، مبارزات روزمره (اقتصادی) کارگران، مبارزاتی در چارچوب نظم سرمایه داری است و تنها با یک مبارزه جدی و پیگیر با آن از سوی کمونیستهاست که میتواند به مبارزات سیاسی- انقلابی تبدیل شود. وجود یک قدرت سیاسی میتواند  این حرکت را به نفع  احزاب کمونیست تسریع کند، ولی قادر نیست محتوی و سمت و سوی آن را که بگونه ای اساسی ، تنها توسط تضادهای عینی و مبارزه ی طبقاتی در آن کشور، و نقش پیشرو حزب کمونیست دراین مبارزات، تعیین میشود، مشخص کند.
پس از جنگ جهانی دوم، در 3 کشور ایران، هند و چین شرایط  بسیار مساعدی برای پیشرفت انقلاب پدید آمد. کشور سوسیالیستی شوروی نیز موجود بود و با احزاب کمونیست هر سه کشور رابطه بسیار نزدیک داشت. اما از این میان، تنها کشور چین توانست انقلاب خود را پیروزمندانه به بار نشاند. و در دو کشور دیگر انقلاب و نیروهای انقلابی و مترقی شکست خوردند.
در مورد «سمت و سوی دیگر مبارزات اجتماعی» که قطعا منظوراز آن مبارزاتی است که یا توسط بورژوازی ملی و خرده بورژوازی صورت گرفته و یا مبارزات ملی است که توسط این طبقات رهبری میشدند، نکات پیش گفته از آن بیشتر درست در میآید . زیرا این مبارزات به قصد ساختن کمونیسم نبود که رو بسوی شوروی داشتند( و آیا از این تحلیل بوی راه «رشد غیر سرمایه داری»  به مشام نمیرسد؟) از اینها گذشته، این نکته چه ربطی به تغییر رابطه بین جنبش کمونیستی و طبقه کارگر دارد؟ 
و آیا اکنون که این کشور از بین رفته، دیگر کارگران گرایشی به کمونیسم نشان نمیدهند؟ و از احزاب کمونیست دور شده اند؟ پس با ایران خودمان چه بکنیم که در زمان انقلاب 57، بخشی از بهترین و پیشروترین کارگران صنعتی بهترین و صنعتی ترین رشته ها و کارخانه ها، در سازمانهای خط 3  و فدائیان خلق، جای گرفته بودند، آن هم زمانی که نه تنها در شوروی، بلکه در چین نیز کارگران قدرت را از دست داده بودند!
تازه، اگر ما همه اینها را به نفع سخنان نویسنده بگیریم، باز هم نشان از دشوار شدن وظیفه تبلیغ و ترویج میان کارگران دارد و نه دور شدن از کارگران . در چنین صورتی تمامی کوشش کمونیستها باید در جهت عکس حرکت کارگران سیر کند . یعنی با کار صبورانه و پر حوصله به تبلیغ و ترویج ایده های کمونیستی و علل شکست شوروی و چین بپردازند.

                                                                                   م- دامون