Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

جنبش کمونیستی و مبارزات طبقاتی کارگران
نقد مواضع «حقیقت»*
بخش یکم
مبارزه سیاسی- انقلابی

 

در مقاله «کمونیسم در برابراکونومیسم» مندرج در حقیقت 31، تاکید زیادی بروی این نکته صورت میگیرد که «مارکسیسم در نقد سرمایه دا ری بوجود آمد.» و من مانند آن را بر می شمارم:
1-« مارکس در جریان بررسی کارکرد سرمایه داری، نطفه نابودی این نظام یعنی طبقه کارگر را در بطن آن شناسائی کرد.»

2- « پیدایش مارکسیسم در نقد سرمایه داری، ضربه ای بزرگ و تاریخی به این محدودیت طبقه کارگر زد. در واقع، قطب آگاهی انقلابی و دانش طبقاتی بنیان نهاده شد.»
3- «او در جریان کالبد شکافی سرمایه داری، نطفه های نابودی این نظام را در وجود طبقه کارگر مشاهده کرد.»
4-«نگاه مارکس به دلیل علاقه اش به نابودی سرمایه داری و ساختن کمونیسم متوجه طبقه کارگر شد.» ( حقیقت شماره 31، سلسله بحثهای تئوریک، کمونیسم دربرابر اکونومیسم، بخش 1، ص 12، 13 و 14، تمامی تاکیدها از ماست)
آیا این همه تاکید  بروی این نکته  که «مارکسیسم در نقد سرمایه داری به وجود آمد» به این دلیل نیست که بگوییم مارکسیسم در بیرون جنبش طبقه کارگر وبه مثابه تکامل علوم پدیدار میگردد؟ و مگرنتیجه نهایی این تاکید، این نمیباشد که بگوییم مارکسیسم به مثابه آگاهی علمی، بوسیله روشنفکران، از بیرون طبقه کارگر به درون این طبقه و مبارزات آن برده میشود؟ 
ولی گویا بر طبق این مباحث که ما تا کنون دنبال کرده ایم، آگاهی چندان «تمایلی» هم ندارد که به «درون» طبقه کارگر بیاید و نقشی در درون مبارزه طبقاتی کارگران داشته باشد، بلکه میخواهد به جای درون آمدن و به جای تبدیل سطوح این مبارزه که در چارچوب یک مبارزه بورژوایی است، به یک مبارزه طبقاتی کمونیستی، همان بیرون از مبارزه طبقاتی، همان بیرون از سطوح متفاوت این مبارزه باقی بماند و در نهایت با جذب تعدادی عناصر پیشرو جنبشهای توده ای، خودش برای خودش، تحقق بخش« سطح مبارزه انقلابی  سیاسی» شود!
و روشن نیست که پس معنی این که مدام میگوییم « مارکسیسم باید مرتبا به میان طبقه کارگر برده شود.» چه میباشد؟!
جنبش انقلابی- سیاسی، عالی ترین سطح جنبش طبقه کارگر، به رهبری حزب کمونیست اوست.

« در جنبش چپ بحثهای پایان ناپذیری در مورد اینکه جنبش خودانگیخته کارگری ضد سرمایه داری هست یا نه جریان دارد. گاه این پرسش این طور مطرح می شود که آیا این جنبش ذاتا سوسیالیستی هست یا نه؟ شاید این همسنگ قرار دادن ضد سرمایه داری با  سوسیالیستی، یک « راه حل» برای پر کردن شکاف میان جنبش خودانگیخته با جنبش سوسیالیستی در ذهن اکونومیستها باشد. اما علیرغم این اغتشاش و ابهام، واقعیت اینست که جنبش ضد سرمایه داری سطوح گوناگون دارد. جنبش خودبخودی اقتصادی یک سطح آن است و جنبش کمونیستی یعنی جنبش انقلابی سیاسی بر پایه برنامه نابودی دولت سرمایه داری و استقرار دولت پرولتری، یک سطح کاملا متفاوت از آن است.»
و«.. ضد سرمایه داری بودن با ضد موجودیت سرمایه داری بودن دو چیز متفاوت است. اکونومیستها و رفرمیستها مرز این دو را مخدوش می کنند.» همچنین
«عمل انقلابی معنا و مفهوم معینی دارد و یكسره با مقاومت عادلانه و مبارزه خودانگیخته روزمره قشرها و طبقات تحت استثمار و ستم متفاوت است»(همانجا، تاکیدها از ماست).
اکونومیستها میگویند که مبارزه ی خود انگیخته کارگران « ضد سرمایه داری» و«سوسیالیستی»است. آنان « شکاف » میان جنبش خودانگیخته ای که وجود دارد و جنبش طبقاتی ی آگاهانه و« کمونیستی ای» که این جنبش خود انگیخته موجود باید به آن تبدیل شود را نمی بینند. وظیفه مارکسیستها اینست که این « شکاف» را پرکنند و جنبش خود انگیخته کارگران را از سطح« ضد سرمایه داری» بودن به جنبش آگاهانه انقلابی- سیاسی یعنی جنبشی« ضد موجودیت سرمایه داری» تحت رهبری حزب کمونیست، تبدیل کنند.
اما به نظر میرسد که در اینجا، مبارزه با این نظریه اکونومیستی به این دیدگاه نینجامیده که وظیفه جنبش سوسیالیستی (کمونیستی) دخالت، بدست گرفتن رهبری، ارتقاء، تبدیل و تکامل سطوح پایین تر مبارزه کارگران به سطوح بالاتر و تبدیل مبارزه خود انگیخته  کارگران به یک مبارزه سیاسی- انقلابی « کمونیستی » است، بلکه به این دیدگاه رسیده که جنبش کمونیستی سطحی « کاملا» متفاوت و اساسا «مستقل» از مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان است و وظیفه رهبری کننده ای درقبال این مبارزات و تکامل بخشی به خود این مبارزات ندارد.
« کاملامتفاوت» اینجا به چه معنی است ؟
آیا به این معناست  که سطح سیاسی، آگاهانه و کمونیستی مبارزه طبقه کارگر که تحت رهبری یک حزب کمونیستی صورت میگیرد، کیفیتی متمایز و بالاتراز سطح اقتصادی و سیاسی خودبخودی آن (که آن هم باید تحت رهبری همان حزب کمونیستی صورت گیرد) محسوب میشود؟ من گمان نمیکنم این منظور نویسنده این مقاله باشد.
 یا اینکه حزب کمونیست رهبری کننده مبارزه طبقاتی کارگران نیست و واحد و سطحی محسوب میشود که استقلال «مطلق» از مبارزات آنها داشته و خود به تنهایی سطح « جنبش انقلابی سیاسی » محسوب میشود؟ به گمانم  نظر نویسنده چنین چیزی است.
باید اشاره کنم که استفاده مکرر و احتمالا عامدانه از واژه « متفاوت»  این درک را تقویت میکند که ارتباط و همگونی ها ی مشخص بین سطوح گوناگون مبارزه طبقاتی کارگران موجود نیست و جنبش کمونیستی نیز رابطه ای با این سطوح و نقش رهبری کننده ای در تمام این سطوح و یا در تبدیل آنها به یکدیگر ندارد و چیزی است یکسر « متفاوت» و گسیخته از مبارزه ی کارگران.
جنبش کمونیستی، حزب کمونیست و مبارزه سیاسی- انقلابی طبقه کارگر
«حزب کمونیست» به بخش آگاه، متشکل و پیشرو طبقه کارگر اطلاق میشود. حزب کمونیست باید آگاهی بخش، سازمانده و رهبر تمامی اشکال مبارزات کارگران و توده های زحمتکش از پایین ترین سطح این مبارزات گرفته تا بالاترین سطح آن باشد.( نگاه کنید به حقیقت، شماره 25،  مقاله « طبقه کارگر بدون پراتیک انقلابی نمیتواند خود را رها کند»،ص15، ستون سوم)
مفهوم «جنبش کمونیستی» یا به معنی حزب کمونیست در یک کشور، یا به معنی مجموع احزاب کمونیست در کشورهای گوناگون است، و یا اینکه به جریانات کمونیستی درون یک کشور پیش از تشکیل حزب، و زمانی که  جدا از یکدیگر و گروه گروه هستند و یا در جهت در گیر شدن در پراتیک مبارزات طبقاتی توده ها حرکت نکرده اند، گفته میشود. در صورتی که حزب کمونیست، پیش یا پس از در گیرشدن درپراتیک مبارزات طبقاتی، تشکیل شود، جنبش کمونیستی، همان حزب خواهد بود.
به هر حال حتی اگر جنبش کمونیستی (یا حزب کمونیست) را به معنی جریانی بگیریم که هنوز وارد عمل نشده و پیوند تنگاتنگ و عمیق با مبارزات کارگران نیافته باشد باید این جنبش در تلاش باشد که به چنین پیوندی برسد و به رهبری خود بر مبارزات توده ها جامه عمل پوشاند. جنبش کمونیستی یا حزب کمونیستی نو پایی که درگیر پراتیک مبارزات طبقاتی نشده و هنوز پیوندی(حتی بطور نسبی)  با مبارزات کارگران نیافته باشد و رهبر این مبارزات و یا نافذ، جاگرفته و پابرجا در آن نشده باشد، جنبشی صرفا «فکری» و جدا از کارگران و زحمتکشان محسوب خواهد شد.
در هر صورت، نه جنبش کمونیستی و نه حزب کمونیست ،هیچکدام ، سطح « انقلابی سیاسی» مبارزات طبقاتی کارگران و زحمتکشان محسوب نشده، بلکه برانگیزنده مبارزات آنها، محرک آن برای ارتقاء به یک سطح انقلابی- سیاسی و رهبر این سطح محسوب خواهند شد. به عبارت دیگر حزب کمونیست( یا جنبش کمونیستی) با رهبری همه ی سطوح مبارزات و تلاش در راه ارتقاء و تبدیل سطوح  گوناگون مبارزات کارگران و زحمتکشان ( و همچنین گروه های اجتماعی چون زنان، دانشجویان و جوانان) به سطح یک مبارزه «انقلابی سیاسی»( جنگ انقلابی توده ای، تهاجمات چریکی شهری، مبارزات پارتیزانی متحرک و قیام های شهری و روستایی از آن جمله است) رهبری همه سطوح مبارزات کارگران و زحمتکشان و گروه های اجتماعی و از جمله  سطح « انقلابی سیاسی » آن را به عهده خواهد داشت و آن را در جهت سوسیالیسم و کمونیسم هدایت خواهد کرد.
آیا ما میتوانیم بگوییم که حزب کمونیست یا جنبش کمونیستی، قیام مسلحانه، جنگ خلق یا نبرد پاتیزانی است. خیر نمیتوانیم بگوییم ! زیرا مثلا  قیام مسلحانه یا جنگ خلق عالی ترین شکلهای مبارزاتی است که از دل مبارزات توده ها و در تکامل این مبارزات بیرون آمده  و توسط احزاب کمونیست و یا جنبش کمونیستی استنتاج و تئوریزه شده است و میتواند بوسیله این احزاب به آن، بر بستر تکوین مبارزات توده ای دست زده شود و رهبری گردد.
یکبار دیگر این عبارت را بخوانیم:
«جنبش خودبخودی اقتصادی یک سطح آن است و جنبش کمونیستی یعنی جنبش انقلابی سیاسی بر پایه برنامه نابودی دولت سرمایه داری و استقرار دولت پرولتری، یک سطح کاملا متفاوت از آن است.»
در متن بالا اگر به جای مفهوم «جنبش کمونیستی»، مفهوم سطح « مبارزه سیاسی- انقلابی طبقه کارگر» ( که کاربرد قهر انقلابی در شکلهای جنگ خلق و قیام مسلحانه و دیگر شکلهای مبارزه مسلحانه، نیز سطحی از آن به شمار میرود) را قرار دهیم، استنتاجات نویسنده تخریب میگردد.همچنین در اینجا مفهوم«جنبش کمونیستی» به جای مفهوم«حزب کمونیست» نشسته است و از این رو معنی مفاهیم خلط و درهم گردیده است. در صورتی که ما به جای  واژه«جنبش کمونیستی» واژه«حزب کمونیست» را بنشانیم، معنی عبارت نیز به هم میریزد .               
                                 نتایج این بخش
در مباحث بالا، آنچه که در مجموع به نظر میرسد، این است که جنبش کمونیستی از جنبش خودبخودی  کارگران و توده ها ی زحمتکش بکلی جدا شده است و هیچگونه ارتباطی بین این جنبش و سطوح  جنبش خود بخودی  مبارزات کارگران و توده ها وجود ندارد. در حالیکه جنبش کمونیستی یا حزب کمونیست، بخش آگاه جنبش و مبارزه طبقه کارگر محسوب میشود و وظیفه رهبری سطوح متفاوت جنبش طبقه کارگر، تبدیل جنبش های خودانگیخته این طبقه به جنبش آگاهانه ، تبدیل سطوح پایین تر مبارزه به سطوح بالاتر را، وهمچنین  تامین رهبری طبقه کارگر بر مبارزات سایر زحمتکشان و گروه های اجتماعی( با دخالت در مبارزات این گروه ها، بدست گرفتن رهبری و تکامل مبارزاتشان) را به عهده دارد.
همچنین است سخن گفتن از« عمل انقلابی»! تاکید روی عمل انقلابی کردن ولی قید ننمودن اینکه عمل انقلابی، عمل انقلابی« قشرها و طبقات تحت استثمار وستم » یعنی کارگران و زحمتکشان است و نه عمل انقلابی «کسانی جز آنها»، تاکید روی  اینکه عمل انقلابی،« یکسره با مقاومت  عادلانه و مبارزه خود انگیخته متفاوت است» ،اما تاکید نکردن روی اینکه عمل انقلابی با « مقاومت عادلانه» ارتباط دارد وارتقاء، تبدیل و تکامل « مقاومت عادلانه» به اشکال« نوین» محسوب میشود، به این معنی است که ما نیمی از قضیه را ببینیم و نیمه دیگر آنرا  نبینیم.
این گونه طرح سطوح متفاوت، خط تمایزی مطلق بین مبارزه  کمونیستها و مبارزه کارگران و توده ها ترسیم میکند. در حالیکه طرح و تاکید روی مسئله تفاوت یا تضاد بین جنبش کمونیستی با جنبش کارگری و توده ای و تحلیل این تمایز و تضاد تنها نیمی از قضیه است، و نیم دیگرآن بررسی چگونگی ارتباط ، وابستگی، نفوذ، تداخل و تبدیل این دو به یکدیگر است. در اینگونه نگاه و ترسیم سطوح «متفاوت» مبارزه طبقاتی، رابطه میان این سطوح ، میان جنبش کمونیستی و مبارزه کارگران و زحمتکشان، تبدیل به رابطه ای خارجی گردیده و مکانیکی خواهد بود.
مگراین همه تاکید  بروی این نکته  که «مارکسیسم در نقد سرمایه داری به وجود آمد» نباید به این بینجامد که بگوییم  مارکسیسم در بیرون جنبش طبقه به مثابه تکا مل علوم پدیدار میگردد و بنابراین« مارکسیسم باید مرتبا به میان طبقه کارگر برده شود»؟ پرسش اینست که آیا زمانی که مارکسیسم بدرون مبارزه موجود کارگران و زحمتکشان میرود، تغییراتی در این مبارزه میدهد؟ یا اینکه مارکسیسم اصلا کاری به مبارزه طبقاتی «موجود» ندارد؟ و منتظر میایستد تا مثلا مبارزات اقتصادی به مبارزات سیاسی تبدیل شود و آن هنگام وارد مبارزات میشود؟  
به نظر میرسد ما این گونه به مسئله نگاه میکنیم که چون مارکسیسم، نه به عنوان نتیجه مستقیم مبارزات کارگران، بلکه «بیرون» و «جدا» از مبارزات، در تکامل شناخت علمی بشر و در«نقد» نظری « سرمایه داری» به وجود آمد و « مارکس به دلیل علاقه اش به نابودی سرمایه داری و ساختن کمونیسم متوجه طبقه کارگر شد.»، پس این «جدایی» را کماکا ن حفظ کرده وهرگونه « مبارزه انقلابی سیاسی» در « نقد »  عملی « سرمایه داری» (یا نظام های ارتجاعی در کشورهای تحت سلطه)  نیز به عنوان یک  حرکت «مستقل» و «بیرون» از تکامل مبارزه طبقاتی کارگران و زحمتکشان پدید خواهدآمد، و به دلیل علاقه کمونیستها به نابودی نظام های ارتجاعی، ممکن است که متوجه طبقه کارگر بشود.

دامون

دی ماه 90


* توضیح:
این مقالات  که در پنج  بخش تنظیم شده در تابستان سال1386 نوشته شد و قرار بود که پس از پایان یافتن مقاله « آگاهی خودبخودی - بورژوایی و آگاهی طبقاتی- کمونیستی کارگران» در وبلاگ ما قرار داده شود. اما اکنون، بدلیل برخی مباحث جاری، ضروری دیدیم که کمی زودتر آنها را در وبلاگ قرار دهیم. ضمنا برخی نقادی های دیگر از جانب ما از مواضع «حقیقت» در مورد مسائل جنبش کارگری صورت گرفته که  بزودی در وبلاگ ما قرار خواهد گرفت.