Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

جمهوری اسلامی شایسته مردم ایران نیست!


برخی کسان میان ما میل دارند همواره از بالا نگاه به مردم کنند. آنان سوار اسبند و توده ها را چونان پیادگان مینگرند. این است که هر کلامی را که در مذمت توده ها و فروپایه قرار دادن آنها، جایی میابند،مورد مسرت آنها میگردد و عموما بدون تفکر درباره آن، در جایی دیگر و در مورد مردمی دیگر بکار میبرند. چنانچه این کلام با دیدگاههای آنها در مورد مردم ممکلت خودشان و نگاه از بالاشان به آنها تطبیق کند، از آن در مورد مردم کشور خویش بهره میگیرند.
یکی از این جملات این است که «هرملتی سزاوار همان حکومتی است که دارد!»
این البته جمله درستی است و میتوان آن را در مورد همه ملتها در دورانی از زندگیشان بکار برد. بویژه زمانی که این دوران با ثبات حکومتهای ارتجاعی و استبدادی توام باشد و مردم این کشورها به این حکومتها تمکین کرده باشند. در حقیقت، شاید تنها زمانی که نتوان این جمله را بکار برد زمان انقلابات و تحولات پی درپی باشد. یعنی زمانی که همه مردم در کار مبارزه، شورش، اعتصاب و جنگ و خلاصه همه اشکال شهری و روستایی مبارزه هستند.
اما ملت ایران اکنون سالهاست که حداقل از نظر ذهنی این رژیم را نخواسته است، گر چه از نظر عملی با همه تلاشها، تا کنون نتوانسته ان را براندازد. رژیم جمهوری اسلامی علیرغم سی سال حکومت هرگز خیال راحت نداشته، روز خوش ندیده و نتوانسته ادعا کند که با ثبات است.
بر خلاف این واقعیت، کسانی میان ما انگار جزو این ملت نیستند! تحقیرآمیز ادعا میکنند که «ملت ایران شایسته همین حکومت است!» و آنگاه کسان دیگری نیزبه آنها میپیوندند و «آی راست گفتی! آی راست گفتی» راه میاندازند.
حتما مردم ایران عاشق و شیفته و والای حکومت جمهوری اسلامی هستند که این کسان خود را محق میدانند که چنین عباراتی را بکار برند. حتما مردم ایران صبح تا شب قربان و صدقه این رژیم میروند و خود اینان لابد از صبح تا شب مشغول مبارزه با این رژیم هستند که اینان خود را در کاربرد چنین عباراتی محق میدانند.
این کسان فراموش میکنند که نزدیک به 4 میلیون ایرانی ترک کشور کرده اند. از میان اینان، بخشی به سازمانها و گروه های سیاسی تعلق دارند و در میان آنها نیز بخشی زندانیان سیاسی میباشند.
غریب است، ولی یک فرد سیاسی که هفت- هشت و یا ده - دوازه سال زندانی کشیده است و مورد احترام مردم قرار میگیرد به محض بیرون آمدن از زندان در صدد انتقال خود به خارج بر میاید . یعنی سریعا مردمی را که به او به چشم یک پیشرو مینگرند و او میتواند انها را مورد تبلیغ اندیشه های خود قرار دهد، رها میکند. درواقع بجای ادامه زندگی در میان آنها و تبلیغ و ترویج اندیشه های پیشرو در میان مردم و روشنی بخشیدن به افکارآنها، آماده ترک آنها میگردد و راه خارج در پیش میگیرد.
این در مورد زندانیان سیاسی است که اکنون اکثریت باتفاق آنها در خارج زندگی میکنند و بسیاری از آنها اصلا زندگی سیاسی را کنار گذاشته یک زندگی معمولی و دور از سرو صدا را پیشه کرده اند. برخی از اینان میگویند که «مبارزه مان را کردیم! سهم مان را دادیم!» و «خسته ایم»! و نیز ورد زبان برخی از سیاسیون سابقا زندانی خواه داخل و خواه خارج، این جمله است: «آهسته برو آهسته بیا، که گربه شاخت نزنه!»
در واقع نه تنها بسیاری زندانیان سیاسی، بلکه اکنون اکثریت باتفاق اعضا و هواداران سازمان های سیاسی در خارج کشور اقامت گزیده اند و در مجموع زندگی آرام و بی دغدغه ای را سپری میکنند. اما بسیاری از اینان تماشاچی وار، از دور جار میزنند: «ای مردم ایران سرنگونشان کنید!»
کسانی از میان این اعضا و هواداران ترک وطن کرده اند که هیچ مشکلی برای ادامه زندگی در کشور خود نداشتند و حتی امکانات شغلی و مالی مطلوبی نیز داشته اند: « آه! بچه هایمان. اگر در ایران میماندیم، بچه هامان عاقبتی نداشتند و خوشحالیم که خارج رفتیم زیرا بچه هامان میتواند تحصیلات عالی خود را ادامه دهند و عاقبتی بیابند.» این دلیل کسانی نیست که زندگانی معمولی داشتند، بلکه دلایل افراد سیاسی است.
اما غیر از اینها، دهها و صدها عناصری که یا وابسته به خانوارهای سیاسی بودند و هیچ مشکلی برای زندگی در ایران نداشتند و یا بتازگی جذب سیاست شده بودند، نیز راه خارج در پیش گرفتند. بسیاری از آنها، با آنکه حداکثر بازداشت یا زندانی کوچکی داشته اند، عموما بوسیله خارج نشینان، تشویق به خروج از کشور میشوند و بیشتر اینان که تازه اول راهند، یا بنا به میل فامیل و دوستان راهنما و یا به بنا به میل خود ترجیح میدهند که یا مابقی راه را نروند و یا در خارج مبارزه سیاسی را ادامه دهند.
اما این مهاجرت تنها یک طرفه است. اگر زمان شاه صد هزار ایرانی در خارج کشور بود که 90 درصد آن یا بداخل بر می گشتند و یا میخواستند بر گردند، اما اینک چندین میلیون ایرانی در خارجند که تقریبا بندرت میانشان کسانی یافت میشوند که بخواهند بر گردند.
و آنوقت برخی از اینها که در زمره «از ما بهترانند»، و گمان میکنند که از دماغ فیل افتاده اند، و فکر میکنند اگر در ایران میماندند، زندگی نازنینشان حرام میشد، پس گویا تصمم خوبی گرفتند که این تحفه را برداشتند و در خارج آن را ادامه دادند، به تحقیر مردم کشور خود که در داخل هستند، اقدام میکنند. بجای میان مردم مملکت خویش بودن و تبلیغ و ترویج کردن، بجای سازماندهی مبارزات مردم، در خارج در امن و آرامش زندگی کردن و آنگاه مردم کشور خود را شایسته زندگی بهتر ندانستن:
« دنده تان نرم شود! مجبور نبودید دنبال خمینی بدوید! خوب بلایی بسرتان آمد! حق تان بود!» و «شما بیشتر از این را شایسته نیستید!» و بالاخره این جمله را که میتواند بار مثبت هم داشته باشد با بارشدیدا منفی بکار میبرند؛ یعنی میگویند«هر ملتی سزاوار همان حکومتی است که دارد.»،«خلایق هر چه لایق».
میان مردم کشور خود را خالی کردن و در خارج نشستن و به مردم فرمان دادن که« سرنگونش کن!»... و چون این گونه نشد، چنین افاده هایی را آمدن! اینها اصلا خوب نیست!
مردم ایران شایسته این حکومت نبوده، بلکه شایسته حکومتی انقلابی و پیشرو هستند. آنان علیرغم همه سختی ها و رنجها و مرارت ها و این تنها گذاشتن شان بوسیله ده ها و صدها «پیشرو»، حکومت جمهوری اسلامی را بر خواهند انداخت. رو سیاهی آن برای کسانی خواهد ماند که این ملت را در زمان سختی ها تنها گذاشتند و آنگاه درخیال خود به برج اعلا عروج کرده در آنجا نشسته و خیره سرانه چنین زمزمه کردند« ایرانیان را همین جمهوری اسلامی شایسته است» ... و لابد آنها را حکومتهای غربی سرمایه داری امپریالیستی!؟


هرمز دامان
دی 90