Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

  این هم « پسا کمونیسم کارگری» ! (1)
درباره مقاله «تشییع جنازه بی پایان» از سایت آلترناتیو


                             
کوشش حکمتی ها در بروز کردن نظرات ترتسکیستی
مدتی پیش نشریه ای به نام آلترناتیو که  خود خوانده، خویش را سخنگوی «نسل پنجم مارکسیست ها در ایران [متولیدن سالهای 1370- 1354] »!؟ میداند، مقاله ای انتشار داد به نام «تشییع جنازه بی پایان»( آلترناتیو شماره 11، سایت آلترناتیو) در باره حکمت و چگونگی« تکامل» نظرات وی.  نویسنده(یا نویسندگان) این مقاله میخواهد بطوری«بیطرفانه» اشکالات و یا نقاط انحراف نظرات حکمت، کمونیسم کارگری او و نظرات او، بویژه بعد از سال 1368 را بررسی و نقد کند و در عین حال محاسن دیدگاه او، بویژه در دوران اولیه باصطلاح شکل گیری نظرات ضد پوپولیستی وی را حفظ کند. اما آنچه ما زیر پوشش نقد حکمت و کمونیسم کارگری وی، که گویا جنبه عمده مقاله مذکوراست، میابیم، دفاع از بنیان های اساسی تفکر ترتسکیستی حکمت زیر نام دوره «مارکسیسم انقلابی» است که نظرات بعدی او در واقع آشکار شدن ماهیت واقعی همان تفکرات و چگونگی تکامل آنهاست و نه انحرافی از آن آنها.  در نتیجه، جنبه اصلی مقاله، بر خلاف آنچه که نشان میدهد، نقد حکمت نیست، بلکه به روز کردن حکمت، پیراستن و زنده کردن ایده های نادرست اولیه، دفاع از جوهر نظرات ترتسکیستی و باصطلاح «مارکسیسم انقلابی» اوست.
از سوی دیگر، این مقاله در صدد است که ریشه های حکمت را در «کمونیسم چپ» دوران پس از جنگ جهانی اول و کسانی همچون ونه کوک و پل متیک جستجو کند و بدین نحو سویه  و ریشه ای انقلابی به دوره «مارکسیسم انقلابی» حکمت ببخشد، امری که وظیفه گم کردن رد ریشه های ترتسکیستی حکمت و وابستگی او به جریان موسوم به انترناسیونال چهارم را تعقیب میکند و نشان میدهد که چقدر این حضرات از آشکارا به میان آوردن نام ترتسکی وحشت دارند! و اگر ما اینها را در کنار ریاکاری های این سایت در مزین کردن نشریه به عکس ها و شرح حالهای چریک های انقلابی ای همچون احمد اشرف و پویان و دیگر انقلابیون ایران   و نیز برخی مباحث گمراه کننده قرار دهیم که نقش جذاب کردن خویش برای نسل جوان کنونی را تشکیل میدهد، آنگاه ما بیشتر به عمق این حرکتهای فریبکارانه پی میبریم. حرکاتی که در حقیقت همچون نام مقاله همان «تشییع جنازه بی پایان» است منتهی در اشکالی ظاهر مخالف آن!
 نقش کمونیسم کارگری حکمت
آلترناتیوی ها درباره حزب کمونیست کارگری چنین نظر میدهند:
«...اما حزب کمونیست کارگری ایران ( تاسیس 1371)، مستقل از ابعاد و تعداد اعضای اولیه و کنونی آن، در مقطعی توانست چنان نقشی را به شکل عینی در جنبش کمونیستی در ایران ایفا کند که نسل جدید مارکسیست اکنون می تواند خود را در دوره پسا-“کمونیسم کارگری“ بداند.»(تشییع جنازه بی پایان، آلترناتیو شماره 11، سایت آلترناتیو)
ما نمیدانیم که منظور آلترناتیوی ها از این «نقش عینی» که خیلی چنین و «چنان» است، چیست؟ البته، ما نیز شک نداریم که حکمت و کمونیسم کارگری اش توانست به شکل عینی «چنان» نقشی ایفا کند که جریانات معدودی پیش از این، آن را ایفا کرده بودند. اما بحث بر سر این چگونگی این نقش است. فی المثل برای ما آن نقش بی تردید چنان نقش منفی ای است که فکر میکنیم راست کردن کمر بخشی از چپ زیر ضربات و آسیب های آن، کار تئوریک و ایدئولوژیک زیاد و زحمات فراوانی را طالب است و آنچه تا کنون انجام شده را باید تنها بخشی از این کار و تلاش  دانست.
بهر روی، ما باید منتظر نظر آلترناتیوی ها در مورد این «نقش عینی» باشیم. اما به اینکه نویسنده مقاله مذکور توانسته باشد آنچه را شایسته این کلمات وجملات پر آب و تاب خویش است، بیان کند، اصلا نباید خوشبین بود. زیرا نویسنده همچون بند باز ناماهری میان زمین و آسمان سرگردان است و خود نمیداند چه میگوید! در حال حاضر توجه داشته باشیم که  از نظر مقاله مذکور، کمونیسم کارگری حکمت دوره پیشین چپ را پایان داد و دوره نوینی آغاز کرد و حال که این جریان دهها تکه شده است، دیگر باید از دوره «پسا کمونیسم کارگری» سخن گفت، زیرا با «مارکسیسم انقلابی» حکمت، دیگر سخن گفتن از پیش از حکمت بی معنا است!  به این ترتیب ما اکنون در دوره «پسا کمونیسم کارگری» هستیم  و حضرات آلترناتیوی ها نماینده «بارز» این جریان هستند!؟ ما بابت اجرای این نقش به ایشان تبریک عرض میکنیم! و براستی قصد داریم که کمک نماییم تا حضرات آلترناتیوی ها این نقش را به بهترین شکل بازی کنند!
به ستایش این حضرات «نسل پنجم» از حکمت، نظری میاندازیم:
«این نقش، به این واسطه ایفا شد که تجربه این حزب را می توان آخرین و مهم ترین تلاش چپ انقلاب 1357 برای انطباق با شرایط نوین جامعه ایران و جهان دانست؛ تلاشی که البته مشخص شد بیشتر جهشی فواره گونه و درخششی شهاب وار بوده است و نه حرکتی اصولی و عمیق با گام های کوتاه و حساب‌شده رو به جلو. تنها پس از مدتی کوتاه، فواره ای که در آغاز بسیار پرتوان می نمود، در قالب قطراتی کوچک و شکننده بر سر همان نقطه آغاز حرکت خود آوار شد و آن شهاب تیزتک و درخشان در فاصله ای بسیار دورتر از اهداف تعیین‌شده، به خاکروبه و خاکستر مبدل گردید. اما در همان نقاط و لحظات اوج جهش و درخشش خود پیوندهایی با نسل جدید مارکسیست برقرار کرد که با توجه به تاثیرات عینی و عملی آن، قابل صرف‌نظر کردن نیست.» چنین است این نقش عینی!                                                                                براستی که ما چیزی از این مدح و ثنا و در مذمت «یار» گفتن دستگیرمان نشد:
«آخرین و مهمترین  تلاش برای انطباق با شرایط نوین جامعه ایران و جهان»! و لابد به خاطر همین تلاشی که تازه بیشتر هم «جهشی فواره گونه و درخششی شهاب وار» بوده، و تازه  حرکتی«اصولی»  و با «گام های حساب شده» نبوده، یعنی غیر اصولی و غیر حساب شده بوده، و تازه «عمیق» هم نبوده، یعنی سطحی  بوده و تازه پس از مدتی مشخص شده که در آغاز «پر توان» مینموده، یعنی  چندان پرتوان هم  نبوده  و تازه «در قالب قطراتی کوچک و شکننده بر سر همان نقطه آغاز حرکت خود آوار شد»، و خلاصه پس از آ ن هم «تبدیل به خاکروبه و خاکستر شده» ... «چنان نقش عینی» را ایفا کرده است که باید از «دوره پسا کمونیسم کارگری» سخن گفت!  زیرا«در همان نقاط و لحظات اوج جهش و درخشش خود پیوندهایی با نسل جدید مارکسیست برقرار کرد، که با توجه به تاثیرات عینی و عملی آن قابل صرف نظر کردن نیست.»!
بنظر ما حتی اگر در ایفای «نقشی عینی» بوسیله  کمونیسم کارگری نباید شک کرد، بی تردید باید در«نوین» و«مارکسیست» بودن حضراتی که تحت تاثیر چنین جریانی با این خصوصیات  قرار گرفته اند، جدا باید شک کرد! زیرا چنین ویژگیهایی اگر حقیقت هم باشد، در بهترین حالت نشان دهنده حرکات سیاسی خرده بورژوازی است و نه پرولتاریا! 
«بیرق افراشته» حکمت!؟
آلترناتیوی ها پس از شرحی درباره «نسل نوین مارکسیست» چنین مینویسند:
«بخش اعظم این نسل در میان توده‌های مه و انبوه چپ‌های خزیده و بریده تنها بیرق افراشته ای که دید، پرچم ”کمونیسم کارگری“ بود که هم‌زمان با شکل گیری این نسل، دوران اوج درخشش شهاب وار و جهش فواره ای خود را می گذراند. این نسل در میان امواج و مه و شب تاریک و گرداب حائل آن دوران، ندید که پیکر ضعیف و هیجان‌زده ای که پرچم را به دست گرفته، با ابعاد و سرخی پرچم و سنگینی رسالت بر دوش گرفته، تناسبی ندارد.
«انبوه چپ های خزیده و بریده»، « کمونیسم کارگری»،«تنها بیرق افراشته»!« درخشش شهاب وار»!  همین عبارات با این تمجید ها و ستایش های بی پایه، کافی است تا ما  بفهمیم این «مارکسیست» های « نوین» چه کسانی هستند:
برای نویسنده یا نویسندگان این عبارات گویا روشن نیست یا زیادی روشن است که دست به این هذیان گویی ها میزنند! حزب کمونیسم کارگری و در راس آن اشخاصی همچون  حکمت، آذرین،  کوروش مدرسی، مقدم و دارودسته هایشان، به همراه حزب توده و اکثریت، یکی از دو جریانی بود که تلاش کرد هر«بیرق افراشته» ی سرخی را به زمین کشد و بخاک بمالد. از نفس مسموم این حزب همچون موجودی که هر دم به شکلی در میآید و «سحر» میخواند تا  مه و تاریکی محض و مطلق را فرا خواند، تاریکی ای «سیاهتر از قیر» بیرون آمد و بخشی از فضای جنبش چپ را در بر گرفت! این حزب یکی از دو مسبب اصلی به هرز رفتن، در منجلاب غوطه ور شدن و نابودی بخشی از کادرهای چپ بود. در حقیقت یکی از بانیان اصلی ایجاد «توده های مه»  و مسبب «بریدن» و «خزیدن» بخشی از چپ ها به گوشه ای از دنیا و وراجیهای بی پایانشان همین حضرات «کمونیسم کارگری» ها بودند. «بیرق افراشته» ای که این حضرات ترتسکیست به دست گرفته بودند، همانا بیرق سر فرود آوردن مقابل بورژوازی کمپرادور و امپریالیسم بود. اگر حزب توده رویزیونیسم شرقی بود، اینها را باید بحق ضد مارکسیست های غربی خواند و ما افکار نوع اینها را ترتسکیسم مینامیم. براستی که حکمت و همقطارانش بخشی از چپ ایران را به «طویله اوژیاس» تبدیل کردند. طویله ای که تمیز کردن آن تلاش همه ی مارکسیست- لنینیستها و مائوئیست های ایران را نیازمند است.
آلترناتیوی ها و ناقوس اضمحلال کمونیسم کارگری حکمت
«این نسل، عمدتا و به انحاء گوناگون تحت تاثیر تجربه کمونیسم کارگری قرار گرفت و سرانجام با برون‌فکنی و تعین‌بخشی به تناقضات کشنده آن، ناقوس افول و اضمحلال آن را نیز به صدا در آورد. ...منظور ما از تعابیر نسل جوان و جدید مارکسیست، نقدا و فعلا همین نسل می‌باشد. »
ما حقیقتا نمیدانیم این «نسل» نوین «مارکسیست» که « تحت تاثیر تجربه کمونیسم کارگری قرار گرفت»، کجا هستند و چه میکنند؟  کمونیسم کارگری خود را به هر گندابی که در معرض دیدش بود، زد و هر شعاری داد تا بتواند جوانان را به سوی خود بکشاند! یکی از این  شعارها روابط آزاد جنسی بود که در ایران برای برخی از جوانها که تحت تاثیر فشارهای جمهوری اسلامی بودند، کشش داشت. و اگر منظور از نسل نوین مارکسیسم همین جوانها باشند، باید محض خاطر حضرات آلترناتیوی ها بگوییم که این جوانها آنچه از«مارکسیسم انقلابی» فهمیدند فقط همان  آزادی روابط جنسی بود  و در همان حدود هم حزب کمونیست کارگری و کمونیسمش را به رسمیت میشناختند!
اما ناقوس مرگ و اضمحلال کمونیسم کارگری را سوای مبارزه افشاگرانه ی بخشهایی از چپ با آن، تضادهای درون آن و خود همان حضراتی بصدا در آوردند که آن را درست کرده بودند: نخست، با به بن بست رسیدن نظرات اکونومیستی آن که از چار چوب مبارزه کارگران و همه ی سرمایه داران، به مبارزه در چارچوب سرمایه داران کشورهای امپریالیستی و  بخشی از کمپرادورهای کشورهای تحت سلطه تبدیل شد واین امر را که به نفع سلطنت طلبان و امپریالیستهای غربی موضع گیری کند، ضروری نمود؛  ودوم با همان انشعابها و تجزیه  شدن پیاپی آن و انتقاداتی که این انشعاب کنندگان کمابیش بر زبان میراندند. گویا آلترناتیوی ها متوجه نیستند که بسیاری از انتقادات آنها تنها تکرار همان انتقاداتی است که برخی از موسسین نخستین آن (همچون رضا مقدم)  و دیگر انشعاب گران یکی پس از دیگری، به میان آوردند.
 آلترناتیوی ها  ترتسکیسم حکمت !
«کمونیسم کارگری تا آن جا که تالی و وارث اصلی جنبش ضدپوپولیستی دهه ی 1360 ( که نقاط شاخص خود را در سهند و حزب کمونیست ایران می یابد اما ابدا منحصر به آنان نیست) و نماد مارکسیسم کلاسیک و کمونیسمی برآمده از طبقه کارگر و مبارزه طبقاتی تعریف می‌شد و در فضای وانفسا و اوج حملات ضدکمونیستی پس از فروپاشی بلوک شرق و دوران موسوم به اصلاحات در ایران هم چنان در سنگر کمونیسم و انقلابی گری مقاومت می کرد، تأثیری مثبت بر فضاسازی برای برآمدن نسل نوین کمونیست در ایران و قرارگرفتن آن در مسیر انقلابی و کمونیستی گذاشت.»
ما در باره «جنبش ضد پوپولیستی» دهه شصت و نیز دوره کنونی و معروفترین نوشته ها درباره آن، در مقاله جداگانه ای صحبت خواهیم کرد، اما عجالتا نکته مهم  برای ما این است که این حضرات آلترناتیو مارکسیسم کلاسیک را در مقابل کدام مارکسیسم میگذارند وخصوصیات آن را چه تعریف میکنند، و نیز بر چه پایه ای سهند را نماد مارکسیسم (کلاسیک) بحساب میآورند؟ همچنین بر کدامین مبنا کمونیسم کارگری را «سنگرکمونیسم و انقلابی گری» در «دوران موسوم به اصلاحات» میدانند؟
به این ترتیب، این مقاله در صدد است تا حکمت را از ترتسکیسم مبرا کند:
« از میان آن دسته از جریانات چپ برآمده از انقلاب 1357 که با جریان مارکسیسم انقلابی و روند تشکیل حزب کمونیست ایران همراه نشدند و در همان شرایط، پای در گِل ماندند، افراد و گروه هایی بیرون آمدند که« فوبیای منصور حکمت» را نیز به فوبیاهای سابق خود افزودند. از دیدگاه اینان منصور حکمت فردی «کلاه بردار» ،« شیّاد» و حتی در روایت های افراطی تر «مشکوک» بوده است که به یکباره از حفره ای تاریک بیرون آمد و با حقه بازی، نظرات «سطحی»، «سست» و «بی پایه» خود را به بخش بزرگی از چپ انقلابی ایران قالب کرد و آن ها را «فریب داد». در این کارزار فرقه ای، مائوئیست ها به او «انگ» تروتسکیست بودن می زنند و تروتسکیست ها «داغ» مائوئیسم را بر پیشانی او می چسبانند!»
اولا این گفته ها نشان میدهد که خود آلترناتیوی ها  نیز ترتسکیست هستند. زیرا هیچکدام از سازمانهای واقعا انقلابی پس از لنین از مفهوم « مارکسیسم انقلابی» استفاده نکردند. این مفهوم مخصوص ترتسکیستهاست که نه مارکسیست هستند و نه انقلابی! بواقع  شما منادیان باصطلاح نسل « وای» ایران، بفرمایید ببینیم که این« مارکسیسم انقلابی» شما چه چیز انقلابی در اندیشه مارکس را قبول دارد و کدام عمل انقلابی را  در برنامه خود دارد که مثلا حکمت و «کمونیسم کارگری» وی نداشته اند؟
دوما، چنانچه  به فرایند برآمد، تغییر و تحول نظریات حکمت از سالهای انقلاب و نخستین مقالات وی  که داعیه لنینسم هم دارد تا کمونیسم کارگریش و بعدها تحولات بعد از یازده سپتامبر وی دقت کنیم، خطی را  می بینیم که نه تنها بر سر لنینسم  که او در آغاز ادعای آنرا داشت، نایستاده بود، بلکه حتی به شکل مارکسیسم و نه حتی ماهیت انقلابی آن، به هیچوجه پایبند نبود.
سوما، این نوع بازی با عبارات و یا درهم کردن مسائل دکانی شده است برای  ترتسکیستهای پر مدعا و خود بین، که ماهیت ضد مارکسیستی و ضد لنینستی واقعی خود را پنهان کنند! و چنان خود را نشان دهند که از زمانه پیش هستند و مثلا نیروهای موجود نمیتوانند آنها را بشناسند. عین این عبارات آلترناتیو را در کتابچه ی باصطلاح ضد ترتسکیستی سازمان وحدت کمونیستی، که به نقد آبکی ترتسکی میپردازد، مییابیم:
«...و باز متوجه میشویم که طبق نظر مائوئیستها سازمان وحدت کمونیستی سازمانی ترتسکیستی است، گرچه حزب توده معتقد است همسن سازمان، سازمانی مائوئیستی است...»( سازمان وحدت کمونیستی، «ترتسکیسیم، سقط دیالکتیک لنینی»، چاپ اول، 1358)
نخیر، حضرات ترتسکیست!  اینها درست نیست! گویا خیلی دوست دارید  حکمت (و البته خودتان  را هم) در راز و رمز بپیچید و ناشناختنی جلوه کنید!  لطف کنید برای ما روشن کنید که کدام سازمان ترتسکیستی، حضرات حکمتی ها را مائوئیست دانسته است؟ لابد وحدت کمونیستی و لابد بخاطر اینکه اینجا و آنجا ضمن یک بازی ریا کارانه ی موقت از «انقلاب دموکراتیک» حرف زده بودند! اما وحدت کمونیستی نه تنها با جریان سهند و دارو دسته حکمت اختلافی اساسی نداشت، بلکه ظاهرا متوجه نبود که انقلاب دموکراتیک و امپریالیسم حکمت  پرده ای بود که او بروی ماهیت واقعی ترتسکیستی خویش میکشید؛ همانطور که مقاله «اسطوره بورژوازی ملی و مترقی اش» با جملات لنین آغاز میشد، در حالیکه مقاله ای اساسا ضد لنینی( و همچنین ضد مارکسیسم) بود. بر خلاف نظر شما آنچه حقیقت است این است که هم  سازمان وحدت کمونیستی و هم حکمت (والبته به همراه آنها نشریه آلترناتیو) ترتسکیستی هستند و نه تنها لنین بلکه مارکس و نظریات اساسی انقلابی او را قبول ندارند.
بطور کلی، ترتسکیسم مجموعه ای نظریات است که در شرایط خاص روسیه به وسیله ترتسکی  به عنوان نماینده ی لایه هایی از خرده بورژوازی فرموله شد. تکامل ترتسکی پس از پیروزی انقلاب روس، تکاملی است از یک نماینده خرده بورژوازی (که همواره میان منشویکها و بلشویکها نوسان میکرد و خود خواهانه عموما برای حفظ موقعیتی بالاتر ازآنها) با خصال متضاد نیمه انقلابی نیمه ارتجاعیش، به یک نماینده بورژوازی که در نهایت بوسیله امپریالیستها مورد پشتیبانی و حمایت قرار گرفت و در آنها حل شد. از زمانی که ترتسکی در مقابله با طبقه کارگر شوروی  موضع گرفت و دست به فراکسیون بازی و سپس سازماندهی نیروهای ارتجاعی و و اقدامات خرابکانه زد، دیگر در صف طبقه کارگر و خلق نبوده ، بلکه در صف بورژازی و ضد خلق  قرار گرفت. هرچند که برخی ویژگیهای ترتسکیسم در کشورهای امپریالیستی و تحت سلطه یکسان است، با این وجود میان آنها تفاوتهایی معین وجود دارد. در حال حاضر اتکا بیشتر مارکسیسم غربی به آثار نخستین مارکس است و ترتسکیستها نیز خود را به تفکرات آنها نزدیک کرده و تقریبا منابع واحدی دارند. نکات اساسی در نظریات ترتسکیسم ایران سوای نفی تمامی آموزش های انقلابی مارکس که در این مورد با تمامی ترتسکیستها شریک است، عبارت است از نفی امپریالیسم و تحت سلطه، نفی طبقات غیر از طبقه کارگر در جامعه ، نفی انقلاب دموکراتیک نوین و بالاخره اکونومیسم. برخی از ترتسکیستهای ایرانی از جمله کمونیسم کارگری سالهاست که به خدمتگزاران امپریالیسم تبدیل شده و همسو با آنها عمل میکنند.
مقاله ی آلترناتیو، ریشه های افکار حکمت را بنادرست در «کمونیسم چپ» دوره انقلاب اکتبر و پس از آن جستجو میکند. اما کمونیستهای چپ( در واقع بسیاری از آنها) به مارکسیسم و آموزش های انقلابی آن اعتقاد داشتند، مبارزه ی عملی انجام میدادند و در مبارزه خود واقعا «چپ روی» میکردند. ریشه های حکمت به هیچوجه به این «کمونیسم چپ» بر نمیگردد؛ زیرا وی  نه هیچگاه به مارکسیسم اعتقادی داشت، نه مبارزه ای انقلابی  کرد و نه هیچگاه واقعا یک «چپ رو» بود. او تنها یک ترتسکیست شبه چپ بود!
ادامه دارد
هرمز دامان – آبان 91