Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

 

آگاهی خودبخودی ــ بورژوایی و آگاهی طبقاتی ــ کمونیستی کارگران(٢)

ب ـ مبارزه طبقاتی(خود انگیخته)
1- مبارزه اقتصادی
فشارشرایط کار و زندگی، موجب ایستادگی و بهم پیوستن، گرد آمدن ها و مبارزه توده ی کارگران با سرمایه داران میشود. آنان با توجه به منافع مشترک به تنظیم خواستهای اقتصادی میپردازند و با مقاومت سرمایه دار، اعتصابها، تظاهراتها و مبارزات اقتصادی خود انگیخته آنها با سرمایه داران شکل گرفته و انجام می پذیرد.
مبارزه در راستای منافع اقتصادی، پیروزی ها و پیشروی ها دراین زمینه و بدست آوردن همه یا پاره ای ازخواستها، و یا  شکست وعقب نشینی کارگران، شرایطی است که سطح آگاهی آنها را درباره منافع مشترکشان بالا میبرد. اتحاد و یگانگی آنها را افزایش میدهد و ذهنیت و آگاهی کارگران را درباره تضاد میان آنها و سرمایه داران روشنتر میکند.
مبارزه اقتصادی، خواستهایی است پیرامون مزد کار، روزکار و شرایط کار. این مبارزه، ممکن است توسط کارگران یک کارخانه وعلیه شرایط و قوانین یک کارخانه و یک سرمایه دار باشد، که دراین صورت همان مبارزه اقتصادی صرف است، اما اگر این مبارزه بوسیله کارگران درهمان کارخانه و یا درشماری ازکارخانه ها، علیه قوانین  و یا برنامه های  کل طبقه ی سرمایه دار( و یا طبقات ارتجاعی حاکم ) باشد، آنگاه جنبه سیاسی پیدا میکند. بنابراین مبارزات متشکل کارگران، مبارزات سندیکایی و اتحادیه ای ( و یا در راه  بدست آوردن حق تشکلهائی چون سندیکا و اتحادیه ( با کل سرمایه داران و... مبارزاتی است که کارگران را با دولت که نماینده کل طبقه سرمایه دار است، روبرو میکند و به خواستها و مبارزات  اقتصادی کارگران جنبه سیاسی میدهد.
درگیریهایی که دراین چارچوب با دولتها رخ میدهد، هم دانش کارگران پیرامون خواستها و منافع اقتصادی مشترک را بالا میبرد و هم بسترهایی عینی و ذهنی برای پیشرفت آگاهی سیاسی و یگانگی تشکیلاتی کارگران فراهم میکند.  پیچاندن این مبارزات توسط دولت در سازمان های دولتی  و همچنین برخورد های آن با مجلس(پارلمان) و دادگاه ها نقش جانبدارانه سازمانهای بورکراتیک را در اندازه هایی و سرکوب آن به وسیله پلیس و ارتش، نقش نیروهای نظامی و وابستگی آنها به منافع طبقات حاکم را  تا حدودی برای کارگران روشن میسازد. به این ترتیب کارگران به میزان معینی، به نقش طبقاتی دولت و رو بنای ایدئولوژیک چون حقوق، مذهب و اخلاق و... پی میبرند و کم کم  این نکته اساسی را درمییابند که این نظام ها طبیعی، همیشگی و جاودان نیستند.
اما این مبارزات خودبخودی اقتصادی و سیاسی در چارچوب  تنگ و بسته تضاد کارگران با سرمایه داران صورت میگیرد. حکایت ازخواستها و منافع آنی و یا کوتاه مدت خود این طبقه دارد و پیرامون اندکی بهبودی در زندگی و شرایط  اقتصادی و سیاسی این طبقه در نظام استثماری موجود دور میزند. در نهایت، این مبارزات خواهان فروش بهتر نیروی کار، تحت همین سیستم است و حکایت از شناخت آشتی ناپذیری تضادشان با سرمایه داران و نظام اجتماعی موجود نمیکند. همچنین آماج مبارزه خود را شکستن و خرد کردن قدرت دولتی و نیروهای سیاسی- نظامی آن، تصرف قدرت سیاسی ، ویران کردن و نابودکردن نظم کهنه ی سرمایه داری و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و نظام نوین سوسیالیستی قرارنمیدهد.
بطور کلی این مبارزات، نمیتواند تامین کننده نگاه این طبقه به بیرون تضاد خودش با سرمایه داران باشد و به همین ترتیب قادرنیست کارگران را به آگاهی از« کل جامعه» برساند و به آنها این را آموزش دهد که چگونه رهایی واقعی آنها در گروی « رهایی کل جامعه» است. به عبارت دیگر، این مبارزات بخودی خود، آگاهی کمونیستی پدید نمی آورد و برای سرمایه داری و نظام های ارتجاعی موجود، نابود کننده و مرگ آفرین  نیست. به این ترتیب این مبارزات و آگاهی حاصل از آنها در چارچوب ایدئولوژی و نظام  بورژوایی باقی میماند.
همه ی مبارزات سندیکایی و اتحادیه ای طبقه کارگر درکشورهای غرب  در 200 سال گذشته، گواهی بر این گفته است. در کشورهای تحت سلطه نیز،هرآنجا که مبارزات سندیکایی و اتحادیه ای کارگران رشد کرده است و به بالاترین سطح خود رسیده است، خودبخود، تبدیل به جنبشی آگاه، سیاسی و مستقل نشده است. کارگران کشوربرزیل، کره جنوبی و یا تونس، پس ازسالها مبارزه سندیکایی - چیزی درحدود 30 سال - هنوز یک آگاهی طبقاتی انقلابی- کمونیستی بدست نیاورده اند .
مبارزات اقتصادی کارگران در ایران نیز از این حکم بیرون نبوده است. این مبارزات خود بخودی، درسالهای پیش و پس از انقلاب، نه تنها هیچ گاه افکار و اندیشه های کمونیستی نیافریده است، بلکه به سبب استبداد و اختناق موجود، گاه خود را فقط در خواستهای اقتصادی محصور کرده است و از هر گونه، اندیشه، فکر،آگاهی انقلابی و کمونیستی و سازمان سیاسی و یا حتی خواست ابتدائی سیاسی، تبری جسته است.
تنها ویژگی برجسته مبارزات اقتصادی کارگران در ایران این است که در شرایط خاص، بسرعت به مبارزاتی سیاسی تبدیل میشود و این با توجه به اینکه کارگران تحت نظامی استبدادی زندگی میکنند که کوچکترین حقی برای اعتصاب و تشکل های صنفی کارگران به رسمیت نمی شناسد،عجیب نیست.
اما مبارزات خود انگیخته ای که  در شرایط خاص( مثلا سرکوب توسط نیروهای نظامی و یا اوضاع انقلابی) سیاسی میشود، در شرایط عادی، در چارچوب خواستهایی برای خود کارگران چون حق اعتصاب و سندیکا و خواستهایی ازاین دست محدود میگردد، و درشرایط انقلابی چون سالهای 56-57 به زیر رهبری های اصلاح طلبانه و یا ارتجاعی میرود.
افزون براین، مبارزات اقتصادی درهمه بخشها سیاسی نمیشود.از سالهای 1376 به این سو، جنبش اعتصابی کارگران تداومی چشمگیر داشته است، اما این جنبش اعتصابی بطور عمده در کارگاه های متوسط و کوچک بوده و خواستهای آن تنها دفاعی( و یا حتی دفاع ازحق ابتدایی زندگی کردن) وعمدتا پیرامون عقب افتادن حقوقها، بازگشت اخراج شده ها، لغو قراداد های موقت کار و ایجاد اشتغال دور می زده است. این جنبش تنها در برخی از بخشها تا حدودی با تهاجم و با خواستهای آزادی اعتصاب و تشکل، همراه شده است. بهترین برآمد این مبارزات در 10 سال اخیر یعنی مبارزات کارگران شرکت واحد تهران، که با خواست سندیکا و تشکیل عملی آن، با دولت روبرو گردید، در حالیکه درسهای مفید و ارزشمندی برای مبارزه طبقه کارگر و کمونیستها در بردارد،حامل یا بخودی خود ایجاد کننده یک آگاهی انقلابی - کمونیستی در میان کارگران این شرکت نبوده است.
    اکونومیستها با برداشتی نادرست از این سخن که سوسیالیسم و کمونیسم به مثابه یک نظام اجتماعی، به طور کلی نه از ذهن روشنفکران و یا تخیل گرایان پاک نیت و خیر اندیش، بل از تضاد و مبارزه طبقاتی عینی کارگران( و در کشورهای تحت سلطه مبارزه کارگران و زحمتکشان شهر و روستا) با سرمایه داران (بورژوازی) بیرون میآید، و بنابراین تئوری، استراتژی و تاکتیک مبارزه طبقاتی نباید« ذهنی گرایانه» و«من درآوردی» باشد، بلکه در اساس باید به مبارزه طبقاتی کارگران و توده تحت ستم واستثمار متکی باشد، مبارزه طبقاتی را به سطوح مبارزه اقتصادی خودبخودی طبقه کارگر محدود کرده، به تبلیغ و رواج این تفکر می پردازند که تئوری تابع درجه ازمبارزه طبقاتی کارگران است که در پیش چشمانمان حاضر است.
اکونومیستها این سطح از مبارزات اقتصادی و سیاسی کارگران را به شیوه ها و اشکال گوناگون به سطح یک تئوری تمام وکمال بر میکشند و واپسین آرمان خود را درعمل، در به کرسی نشاندن این گونه خواستها که پی در پی تکرارمیشود، میدانند. در نتیجه، «تئوری» و«نقشه » و برنامه استراتژیک برای سرنگونی یک نظام استثماری و تصرف قدرت سیاسی را تابع«مبارزه موجود» میکنند. بنا براین آنان در برابر آگاهی خود انگیخته سر فرودآورده و مبارزات خودبخودی کارگران را تقدیس میکنند.
در دوره حاضر برخی از اینان زمزمه میکنند که چون کارگران در شرایط کنونی آماده تصرف قدرت سیاسی نیستند، پس نه نیازی به تفکر و تئوری  تصرف قدرت سیاسی و تبلیغ و ترویج آن میباشد و نه نیازی هست که کارگران تشکیلاتی داشته باشند که برای چنین امری کارگران را آماده کند و سازمان دهد. بنابراین آنها منکر وجود تشکیلات و حزب انقلابی میشوند که بگونه ای  فعال مبارزه کارگران را بسوی یک مبارزه کمونیستی بکشاند. به این ترتیب اینان عقب ماندگی خود را به گردن کارگران می اندازند .
اکونومیسم «چپ» با بی توجهی به مبارزات اقتصادی کارگران و تشکلات صنفی همچون سندیکا- که کارگران برای پیشرفت مبارازت خود به آنها نیاز دارند- و تحت عنوان  خودبخودی بودن این نوع مبارزات، توجهی به پیوند تئوری انقلابی با جنبش طبقه کارگر در خلال هر نوع مبارزه این طبقه  ندارند و نیازی به پیوند سازمان انقلابی طبقه کارگر با هر نوع مبارزه این طبقه و تلاش در جهت تبدیل مبارزات خودبخودی به مبارزات انقلابی آگاهانه  نمیبینند.  آنان در پی  دست زدن به عملیات جدا از توده بوده و با دوری از پیوند نزدیک با هر گونه مبارزات کارگری، خود را در انزوا قرار داده و عملا از پیوند تئوری انقلابی با کارگران و زحمتکشان و مبارزات آنها دوری میجویند. آنان گمان میکنند کارگزان نخست باید خودشان همچون دانشجویان به آگاهی سیاسی پیشرفته ای دست یابند تا آنگاه یک حزب کمونیستی  توجه خود را معطوف آنان کند.   
2- مبارزه سیاسی
فقر و ستم، سختی و رنج ، تلخکامی و مرارت در شرایط کار و زندگی کارگران، تنها بگونه ای تدریجی بالا و پایین نمیرود. فشارهای اقتصادی یا سیاسی در شرایط معین، جهش وار به فشارهایی بیرون از تاب و توان کارگران و توده های زحمتکش کشیده میشود. بحرانهای اقتصادی و سیاسی(و یا جنگهای امپریالیستی و ارتجاعی)، کارگران و توده های زحمتکش را به  شورش وطغیان در برابر وضع موجودبرمیانگیزد .در نتیجه ودرچشم اندازی گسترده تر نسبت به مبارزات صنفی- سیاسی، و بگونه ای کیفیتا متمایز از این مبارزات، جنبشها ومبارزات سیاسی- انقلابی  خودانگیخته، شورشها و قیامهای توده های کارگر و زحمتکش( شهر و روستا) با تسلط انگیزه های تغییر وضع موجود، صورت میگیرد.
این نوع مبارزات، شورشها و قیامها با سرمایه داران،ارتجاع و امپریالیسم، ستونهای نظام های ارتجاعی موجود را به لرزه درمیآورد و ضربات پتک وار و کوبنده ای به پایه ها ی آن وارد میکند. دراوضاع  و شرایط انقلابی تشکلاتی خودجوش چون شورا، کمیته های کارخانه ... از میان کارگران و زحمتکشان سر بر میآورد. و پیکارسازمان یافته تر طبقات زحمتکش، طبقات حاکم را درشرایط ضعف وعقب نشینی قرارمیدهد و گاه موجب سرنگونی نظام های کهن میگردد. به طورکلی، پیشروی های معینی از جانب کارگران و توده ها  صورت میگیرد وعموما - حتی پس از شکست- در شرایط زندگی اقتصادی و سیاسی کارگران و توده های شهر و روستا، تغییراتی رخ میدهد.
اما این مبارزات، شورشها و قیامها که عموما نموداراوج گیری و تکوین جنگ طبقات و « سر بر آسمان سائیدن» و« به عرش اعلا یورش بردن » توده ها میباشد، در حالیکه واجد نتایج مشخص عینی در شرایط و توازن مبارزه ی طبقات و دارنده آموزشها و درس های فراوان برای طبقه و پیشروان آن است، نیز در ماهیت خود مبارزاتی خودبخودی بشمارمی آیند. این نبردها و جنگها ،بدون تسلط افکار کمونیستی بر جنبش وتشکل و رهبری حزب کمونیستی صورت میگیرد. بهترین و تکامل یافته ترین شکل این گونه مبارزات و« کنش های انقلابی»  نمیتواند به طور خودبخودی به افکار، تشکل و رهبری کمونیستی بینجامد و یا عملی« دگرگون ساز» بدان معنا که آگاهانه نظمی سوسیالیستی بر پا سازد، به شمار آید. همچنین بخودی خود و بدون تجزیه و تحلیل و نقد علمی ودرس آموزی از آنها به شکلی که راهگشای و راهنمای مبارزات آگاهانه پس از آن باشد، نمیتواند کارگران را به« آگاهی»از« شیوه ی دگرگون سازی وضعیت عینی هستی» شان برساند.
تکامل این نوع مبارزات میتواند به مبارزاتی سیاسی گره بخورد که در سطح جامعه جریان دارد و رهبری این مبارزات در دست نیروهایی است که خرده بورژوایی، بورژوایی و یا ارتجاعی هستند. دراین مبارزات، طبقه کارگر با تمامی نیرو و توانش شرکت میکند و در روند مبارزات تاثیر میگذارد. اما بدون تفکر و تشکل مستقل انقلابی کمونیستی، بجای رهبری خویش برتوده های زحمتکش و ستمدیده و انقلاب، دنباله رو برنامه و شعارهای این نیروها که در بهترین حالت در حد دموکراسی بورژوایی است، میشود. این مبارزات، همواره درحالیکه چیز دندانگیری در خور نقش و نیروی صرف شده اش برای او در پی ندارد، به پایان میرسد و نظام کهنه دوباره باز تولید میگردد. حتی در صورتی که طبقه کارگر در این مبارزات شرکت فعال و کنشی انقلابی داشته باشد باز در صورت  پیروی این طبقه از جریانهای خرده بورژوایی و بورژوایی، آگاهی این طبقه، یک آگاهی واقعا« طبقاتی- انقلابی»، یعنی یک آگاهی کمونیستی نخواهد بود و در چارچوب آگاهی و ایدئولوژی بورژوایی خواهد ماند.
تمامی مبارزات خودانگیخته سیاسی و انقلابی و یا حتی دگرگون سازدرغرب که انگیزه ی و رهبری کمونیستی نداشته و یا توسط جریانهای بورژوایی وخرده بورژوایی رهبری میشدند،ازاین رده به شمارمی آیند. مبارزات انقلابی کارگران در انقلاب 1905و فوریه 1917روسیه(که به سرنگونی تزاریسم انجامید)  و مبارزات کارگران در سالهای بحران اقتصادی 1929 در آمریکا و یا در مه 1968در فرانسه نمونه های بارز آن هستند .
در دوران اخیر، مبارزات اتحادیه همبستگی کارگران لهستان که سویه ای دگرگونی طلب و دگرگون کننده داشت، نشان داد که چگونه میتوان از زیر تسلط یک سیاست و نظام بورژوایی ارتجاعی درآمد ولی به سیاست و نظام بورژوایی ارتجاعی دیگری درغلطید. از این گونه اند بیشتر مبارزات سیاسی- انقلابی در کشورهای تحت سلطه چون مبارزات و شورشهای سیاسی کارگران و توده های اندونزی و تایلند و زئیر و ...
همچنین است مبارزات و شورشهای انقلابی طبقه کارگرایران درانقلاب 57 علیه نظام ارتجاعی و وابسته به امپریالیسم شاه که به سرنگونی شاه و فرو ریختن نظام سلطنتی انجامید. این مبارزات به واسطه فقدان تئوری  و رهبری تشکیلات کمونیستی، در عمل به زیر رهبری جریان هایی واپسگرا چون جریان خمینی رفت و اسیر تفکر و برنامه های این جریانات شد . نمیتوان آگاهی طبقه کارگردراین انقلاب را، چونان یک«آگاهی طبقاتی کمونیستی » و شناخت«کلیت اجتماعی»(1)  و مبارزه این طبقه را چون جنبشی«مستقل» دانست.
شاید بهترین آموزش این گونه مبارزات برای کارگران این باشد که ازچه راه هایی نمیتوانند وضعیت عینی شان را دگرگون کنند و چگونه ویران کردن این نظام  و بر جای نشاندن نظامی شایسته تر، راهی دیگر و مبارزه ای دیگر در خواست میکند.
در چنین شرایطی، بخش عمده ی اکونومیستها ، در قالب احزاب سیاسی اپورتونیستی و رویزیونیستی، رویه ای برخلاف دوره نخست در پیش میگیرند. در دوره نخست، عموما به گونه ای آشکار، در مقابل جنبش خودبخودی  توده ها و اشکال گوناگون آن سر فرود میآوردند اما در این دوره  به مبارزه با جنبش خودبخودی کارگران میپردازند: آنان از یک سو از«زیاده روی های» جنبش انقلابی  کارگران و زحمتکشان می نالند،«گله ها» و «شکایت ها» سر میدهند(2) واز کارگران و زحمتکشان میخواهند که « خود دار» باشند. و از سوی دیگر به شکلی هار و وحشیانه با «تند روی » های آن میستیزند و تلاش میکنند که این جنبش خودبخودی را  به سوی مسیری سوق و تغییر جهت دهند که در بهترین حالت، باب میل جریان های بورژوایی اپوزیسیون باشد؛آنها را «نرماند» و«اخم» هاشان را فرو نشاند و در بدترین حالت، باب میل طبقات ارتجاعی حاکم ویا امپریالیستها گردد.
بخشی ازاکونومیستهای «چپ» نیزکه مبارزات انقلابی خودانگیخته کارگران و توده ها را آرمانی ترین و عالیترین حد مبارزه بر میشمارند، دنباله رو محض این جنبشها میشوند و مانع از تکوین این جنبشها به جنبشهای آگاهانه انقلابی ــ کمونیستی  میگردند. (3)
در یک نتیجه گیری کلی از مباحث بالا، میتوانیم بگوییم که نفس«خود انگیختگی» مبارزات طبقه کارگرـ و در سطحی وسیعتر توده های زحمتکشان شهر )و روستا ( ـ امری عام است، که همواره خود را، در اشکال مشخصی نمایان میکند. این اشکال مشخص مبارزه خود بخودی، میتواند مبارزه اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و یا فرهنگی، اصلاح طلبانه و یا انقلابی ، مسالمت آمیز و یا قهرآمیز باشد.
میتوان بین این اشکال، اختلافها و تضادهایی را میان سطح آگاهی و تشکیلاتی و نتایج مشخص عملی مشاهده کرد و از نظردرسها و آموزشهای آن برای تئوری و مبارزه انقلابی، آنها را دارای ارزشهای متفاوت دانست. برای نمونه یک مبارزه ی خودبخودی اقتصادی در یک چارچوب اصلاح طلبانه را سطح پایین تری نسبت به یک مبارزه خودبخودی سیاسی ـ انقلابی و یا قیامی مسلحانه یا نبردی نظامی به شمارآورد؛ اما همه این اشکال درآن نکته عام مشترکند.همه مبارزاتی هستند که نه بر مبنای تئوری انقلابی، نه بر مبنای طرح و نقشه ونه رهبری شونده توسط تشکیلات پیشرو طبقه کارگر، بلکه عمدتا بگونه ای «خود بخود» برانگیخته میشوند و به گونه ای «خود بخود» و عکس العملی به پیش میروند و به  تنهایی ، یکجانبه و حامل نقص و کمبود هستند و درچارچوب ایدئولوژی و نظام بورژوایی میمانند. عالیترین سطوح این آگاهی ومبارزه خود انگیخته، خودبخود به آگاهی و مبارزه کمونیستی تکامل نمی یابد. (4)                 

                                                                                       م- دامون
                                                                                      خرداد 90
افزوده ها
 
1- در ادامه این نوشته، در باره«کلیت اجتماعی» صحبت خواهیم کرد.
2- پلخانف به عنوان یک منشویک  با قیام مسلحانه توده ها درانقلاب 1905 مخالفت می کرد. وی با سرزنش توده ها میگفت که  توده ها« نمی بایست دست به اسلحه میبردند». این وا کنش پلخانف همواره ورد زبان لنین  بود و بارها به مناسبت های گوناگون آن را بازگو میکرد. لنین  این رفتار را با واکنش مارکس در مقابل قیام کمونارها درپاریس، قیاس میکرد که در آغاز آن را بی موقع میدانست، اما پس ازشروع  با شور و شوق با آن همراهی کرد و به درس گرفتن از آن پرداخت.
3- در ایران ما، مشخصه اکونومیستها- حداقل در حرف - قبول داشتن صرف مبارزات اقتصادی و یا حتی قبول جنبه سیاسی یافتن مبارزات اقتصادی و کلا حفظ نظام سیاسی موجود نیست. دردوره کنونی کدام جریان و یا حزب اکونومیستی و حتی رویزیونیستی است که - نه از سر زبان بلکه حتی از ته دلش - نظام کنونی را بخواهد؟ همه دردر جنبش کارگری علیه آن  تبلیغ میکنند و خواهان سرنگونی آن و جایگزین کردن آن با نظام سوسیالیستی مورد نظر خودشان هستند. اما نه تئوری راهنمای انها یک تئوری انقلابی مارکسیستی است و نه درعمل قادرند برنامه، نقشه و سیاستی را پیش گذارند که جنبش کارگری را به سطوح بالاتری ارتقا دهد. بین خواست سیاسی این قبیل جریانات که باصطلاح سرنگونی نظام کنونی است، با برنامه های عملی آنان برای تحقق این امر توسط جنبش طبقه کارگر، تضاد فاحشی وجود دارد. در عمل است که اینان به خاطر خط مشی تئوریک - سیاسی  نادرست خود، جنبش کارگری و کلا جنبشهای توده ای را در حدود خواستهای اقتصادی نگه میدارند و یا در بهترین حالت به آن میخواهند جنبه سیاسی دهند؛ و یا در شرایط انقلابی به سبب ضعف مفرط  وهمچنین انحرافات تئوریکی، سیاسی و سازمانی خویش، آنرا دو دستی تقدیم علائق جریانات بورژوایی میکنند.
4- نکته ای که در بحث ما غایب است نقش نیروهای چپ و کمونیستها در تکوین جنبش کارگری از ابتدای حرکت نضج گیری این جنبش تا کنون است. درحالیکه نمیتوان این تاریخ را بدون نقش چپ و کمونیستها درآن درک کرد. ما پیشتر و در تکامل سخن به آن خواهیم پرداخت.