Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران 

            

         نئو لیبرالیسم : كاریكاتور اقتصاد رقابت آزاد و دمكراسی بورژوائی(1)
              مختصری در باره برخی  ویژگیهای جدید سیاست های تهاجمی امپریالیسم

 از هنگامیکه لنین کتاب امپرالیسم به مثابه عالی ترین مرحله  سرمایه داری را نوشت (1916) و در آن تحلیل جامعی از خصوصیات اساسی امپریالیسم به عمل آورد، زمان زیادی می گذرد. مباحث و نتیجه گیری هایی که لنین در کتاب خود کرد طی تقریبا یک سده  که از انتشار آن کتاب میگذرد،    کماکان درستی و استحکام خود را حفظ کرده و امپریالیسم همان ویژگیها را در ابعادی گسترده تر و شدیدتر از خود نشان داده است. هدف این نوشته این است که بر بستر نتایج  آن کتاب، نگاهی گذرا و مختصر به برخی تحولات و رخدادهایی که از نظر اقتصادی، سیاسی، نظامی و فرهنگی بویژه پس از جنگ جهانی دوم و دهه های اخیر صورت گرفته، داشته باشد.
 رشد سریع
تغییراتی که امپریالیسم طی صد سال اخیر کرده ، در دو جهت یکی «رشد سریع» (اما نه همه جانبه بلکه بخشی) علوم و تکنولوژی و گسترش سرمایه داری و دیگری رکود و« گندیدگی» هر چه بیشتر و«احتضار» همه جانبه جریان داشته است.
سوی اول تغییراتی است كه در جهت رشد بوده و برخی مواقع سرعت زیادی داشته است. اساسی ترین این تغییرات دگرگونهای مهمی است كه در زمینه ارتباطات به عمل آمده و مشخصه اصلی آن  کامپیوتر- اینترنت و ماهواره می باشد. این ابزارها  توانست نقش دگرگون سازنده ای در تولید و خدمات داشته و شرایط  فوق العاده سهل وآسانی برای ارتباطات در جهان ایجاد نموده و به گفته ی همگان، آن را به دهكده ای كوچك تبدیل نموده است. دگرگونی های  صورت گرفته در این حوزه در تمامی شئون زندگی قابل مشاهده است. همچنین در این دوران علوم طبیعی ( فیزیك- شیمی- زیست شناسی- ستاره شناسی- مكانیك و...) بشكل چشم گیری تكامل  یافته و در زندگی انسانی موجد پیشرفتهائی شده است؛ مثل تكامل بیشتر ماشین در حوزه تولید و تبدیل شدن ماشین ها به رباط های خود كار و یا پیشرفتهایی که در عرصه کشاورزی و بر پایه علم ژنتیک حاصل شده و یا حمل و نقل و...   
این توسعه و رشد بیان بارز نظرات لنین در كتابش (امپریالیسم ...) می باشد: امپریالسم در حالیكه در مجموع مانع رشد وپیشرفت نیروهای مولده می گردد و تمایل به  رکود و گندیدگی دارد ولی در برخی دوره ها وزمان ها به در جات گوناگون و به سرعت  نیروهای مولده  را رشد می دهد.
«اشتباه بود اگر تصور ميشد اين تمايل بسوى گنديدگى، رشد سريع سرمايه‌دارى را منتفى ميکند، خير، رشته‌هاى گوناگون صنايع، قشرهاى گوناگون بورژوازى و کشورهاى گوناگون در دوران امپرياليسم با نيرويى کم يا بيش گاه تمايل بسوى گنديدگى و گاه تمايل بسوى رشد سريع را متظاهر ميسازند. رويهمرفته سرمايه‌دارى با سرعتى بمراتب بيش از پيش رشد مييابد، ولى اين رشد نه تنها بطور اعم ناموزنتر ميشود، بلکه بطور اخص نيز اين ناموزونى بصورت گنديدگى کشورهايى که از لحاظ ميزان سرمايه از همه نيرومندترند نمودار ميگردد (انگلستان). (لنین، امپریالیسم به مثابه...  ترجمه محمد پور هرمزان، مجموعه آثار تک جلدی، بخش پایانی)
بدین ترتیب سرمایه داری هم در كشورهای امپریالیستی و هم در کشورهای تحت سلطه  گسترش یافته است و بویژه در این دسته اخیر رشد و گسترش آن مشهودتر است. چندان که تولید سرمایه داری  با ویژگی های خاص بوروکراتیک، وابستگی و تحت سلطه بودن آن، در اقتصاد های تحت سلطه وزن بیشتری بدست آورده و روابط نیمه فئودالی کم یا زیاد تحلیل رفته است.
رکود و گندیدگی
سوی دوم تغییراتی است كه در تكامل خصوصیات اصلی امپریالیسم بعمل آمده و نشان می دهد كه  امپریالیسم تمایل هر چه قوی تری به جمود، ایستائی و ارتجاع  دارد و کماکان مانع اساسی رشد و شكوفائی نیروهای مولد می باشد. این مسئله خواه درون کشورهای امپریالیستی و خواه  در کشورهای تحت سلطه، به روشنی قابل مشاهده میباشد.
تورم، رکود و بحران مزمن یا همیشگی کل سیستم
كشورهای امپریالیستی در گیر تورم همه ساله ، رکود و بحرانی مزمن و تقریبا همیشگی هستند. یک جا  تورم کم میشود جای دیگر بالا میرود. یک جا و یا در بخشی از صنایع رکود از بین میرود. جایی دیگر و یا در بخشی دیگر از صنایع  رکود آغاز میشود.  جایی بحران فرو کش میکند جایی دیگر آغاز میشود. چنین است معضلات همیشگی سیستم سرمایه داری امپریالیستی. در دوران اخیر این نوع بحرانها دامنه بیشتری یافته و بر شدت بروز آن افزوده میشود.  نرخ تورم سال جاری در بیشتر کشورهای اروپای غربی بیش از یک رقم است( گویا قرار بوده کشورهای آمریکای شمالی در نیمه اول سال جاری تورم یک رقمی داشته باشند اما ظاهرا تورم این کشورها نیز به دو رقمی رسیده است) رکود در بخش مهمی از صنایع به چشم میخورد و بیکاری سازی گروهی  (رقمهای بالاتر از چند هزار) همواره موجود است. و البته این تازه غیر از بیکاری عمومی پنهانی است که همواره در این کشورها وجود داشته و دارد.
کشورهای سرمایه داری کشورهای تحت سلطه را غارت، چپاول و استثمار می كنند و  بخشی از مافوق سود خود را در اختیار اقشار فوقانی طبقه كارگر كشورهای خود میگذارند كه  وضع آن از نظر رفاه  به مراتب از وضع  طبقه كارگر كشورهای تحت سلطه بهتراست. با این وجود طبقه كارگر كشورهای امپریالیستی مداوما در گیر مبارزات خود با سرمایه داران و دولت های امپریالیستی بوده و خواسته های رفاهی و صنفی داشته است.(اعتصاب طولانی کارگران معدن انگلستان) بیكاری آشکار و بویژه پنهان(گسترش شدید کارگران نیمه وقت و نیز جوانان کارگر نیمه وقت که چاره ای ندارند برای اینکه از پس مخارج سرسام آور مسکن، زندگی و تحصیل و نیز بدهی های همیشگی خود بر آیند) در كشورهای امپریالیستی كماكان یك مشکل بزرگ به حساب  می آید؛ دولت های به اصطلاح  رفاه، مدام از حقوق و مزایای طبقات زحمتكش مردم (در درجه نخست مهاجرانی که از کشورهای تحت سلطه و یا اروپای شرقی هستند)  می كاهند؛ و یا سقف مالیات ها را بالا میبرند. تورم، رکود و بحران پی در پی فرا می رسد و موجب اعتصابات، اعتراضات و شورشهایی جسته و گریخته اینجا و آنجا میشود. شورش هایی  گاه چنان غیر منتظره که حیرت انگیز است و پوسیدگی وسستی نظام سرمایه داری و حکومت های پوشالی را بروشنی نشان میدهد.  شورش های لوس آنجلس و سیاتل در امریکا نمونه هایی  هر چند کوچک از ثمرات رکود و بحران بود.(1)
جلسه ای نیست كه سران امپریالیست در حوزه اقتصادی بر پا كنند و با تظاهرات تود ه های زحمتكش مردم و روشنفكران مترقی روبرو نشوند. مثلا  مخالفت با سازمان تجارت جهانی به بروز شورش هائی  در خود آمریكا ( سیاتل -1999) و در كشورهای اروپائی انجامیده است.(2)
 از این رو امپریالیستها همواره  نیاز به انتقال این بحرانها به کشورهای عقب مانده  و تحت سلطه داشته و دارند؛ زیرا مردم این کشورهای بر خلاف طبقه کارگر، توده های زحمتکش و  طبقات میانی کشورهای امپریالیستی، به خاطر فشار و اختناق سهمگین و سطح پایین زندگی و فرهنگ ، علی الظاهر قانع تر و طاقت تحملشان بیشتر است؛ و بعلاوه سرکوب شورش ها و انقلابات که  همواره گریز ناپذیرند، با نیروی مسلح ( و یا حتی تجاوز به این کشورها) در این کشورها بسی کم سروصدا تر و کم خرجتر یا مقرون به صرفه تر.
جنگهای جهانی و منطقه ای
پس از جنگ جهانی اول امپریالیستهای متخاصم جهان را در یك جنگ بزرگ امپریالستی 45-1939 در گیر كرده و بخشهای عظیمی از نیروهای مولد (انسانها و وسایل تولید) را نابود كردند.
در طول جنگ سرد نیز امپریالیستهای غرب و شرق به رهبری امریكا و شوروی بصورت منطقه ای و در کشورهای تحت سلطه ای که مبارزه با امپریالیسم به شکلهای گوناگون جریان داشت، در گیر بوده اند. آنها بخش های عظیمی از نیروهای مولد را در گیر توسعه و تكامل سلاحهای هسته ای وغیر هسته ای كرد ند و فنون و تكنولوژی نظامی را به مراتب بیش از گذشته رشد دادند تا جاییکه مبارزه علیه گسترش سلاحهای اتمی و محدود کردن آنها به یکی از  خواستهای مردم کشورهای امپریالیستی و نیز کشورهای سرمایه داری درجه دو(اسپانیا، سوئد، دانمارک و...) و سه (پرتغال، یونان وایرلند و...) اروپا شد.
اینك نیز پس از افول واز بین رفتن شوروی امپریالیست، امپریالیستها غرب به سرکردگی آمریکا که میدان را خالی و زمینه را مساعد دیدند، به تجاوز به کشورهای تحت سلطه ای پرداختند که عموما وابسته به شوروی و اقمار آن بودند و ساخت اقتصادی آنها  تا حدودی از سیطره شان خارج بود. به علاوه حکومت های این کشورها که وابسته به امپریالیسم شوروی بودند پس از بین رفتن شوروی  و علیرغم وابستگی یافتن به غرب، کاملا دلخواه امپریالیستها نبودند و گاه  همچون صدام حسین و معمر قذافی گردن کشی میکردند. افغانستان و عراق نمونه های برجسته ای  این  تجاوز و گسترش نفوذ هستند. این جنگ ها در آغاز بروز خود موجی از خشم و طغیان را در كشورهای امپریالیستی دامن زد.
مخالفت با جنگ طلبی امپریالیستها، همواره جزء مهم مخالفت درون كشورهای امپریالیستی و همینطوركشورهای تحت سلطه بوده و در آینده خواهد بود. در واقع سرمایه داری و امپریالیسم همراه با گسترش هر چه بیشتر در جهان یك مبارزه و مقاومت تا حدودی جهانی را علیه كنش های اقتصادی و نظامی خویش بوجود آورده، متمركز كرده و تكامل بخشیده است. مخالفت شدید علیه دخالت آمریکا در جنگ ویتنام  که بیشتر از جانب مردم آمریکا صورت گرفت  و نیز مقاومت و مخالفت جهانی با جنگ آمریكا علیه عراق( پیش از شروع جنگ و در حین انجام آن) كه در تاریخ سرمایه داری و جهان بی نظیر می باشد، مثال های بارزی برای آن میباشد. و این موج ها هم اكنون نیز کمابیش ادامه دارد.
پس از جریان مشکوک یازدهم سپتامبر  که بیشتر تداعی کننده خود زنی های مکارانه تاریخ سیاسی بورژوازی طی بویژه دویست سال اخیراست( و یکی از شگردهای همیشگی  حکومت ولایت فقیه در ایران که با مظلوم نمایی پس از این خود زنی ها مقاصد پلید خود را پیش برده است )آمریکا بهانه ای بزرگ برای بزرگترین لشکر کشی تاریخ خود پس از جنگ ویتنام پیدا کرد.
مستعمره کردن کشورهای افغانستان و عراق ، تغییرحکومت های این دو کشوربر طبقه امیال امپریالیستها بویژه آمریکا، استفاده  اقتصادی، سیاسی و نظامی مقطعی و استراتژیک از بودن در این کشورها و نیز خاور میانه، و نیز اکنون تهاجم  امپریالیسم جهانی به لیبی و... اینهاست نتایج واقعی و ملموس یازدهم سپتامبر و استفاده ها یا بهره برداری هایی که آمریکا و امپریالیستهای غرب از آن کردند.
دیکتاتوری بورژوایی در شکل دموکراسی بورژوایی
در عرصه سیاسی، امپریالیستها در كشورهای خودشان (آمریكا- آلمان- فرانسه- انگلستان- ایتالیا ژاپن- كانادا و اکنون نیز شوروی و اقمارش) دیكتاتوری های بورژوازی را در شکل دمكراسی های بورژوازی عملی می نمایند. اما طی یكصد سال اخیر هر زمان  كه این دمكراسی ها باعث  بروز خطر جدی  برایشان شده  با تمام وجود به دیكتاتوری های فاشیستی پناه برده اند و ارتجاعی تر از گذشته عمل كرده اند.
درانگلستان این مهد دمكراسی، خانم تاچر«آهنین» از هیچ اقدام منطبق با «دمكراسی » فرو گذاری نكرده و به بد ترین شكل ممكن اعتصاب بزرگ كارگران معادن را سركوب كرد. 
   در فرانسه «دمكراتیك» جنبش ماه مه 1968 كارگران و دانشجویان را دوگل « دمكرات» سركوب و قلع و قمع كرد. و به پیروی از وی سارکوزی مبارزه گتوهای پاریس را در« کشور ولتر»کسی که گفت «با تو مخالفم اما حاضرم جانم را بدهم تا تو حرفت را بزنی» به خون کشید.
     در دموکراسی بورژوایی نوع آمریكایی مك كارتی  پروژه ای (نوعی انکیزاسیون) براه انداخت و بسیاری از هنرمندان و روشنفكران مترقی را مورد باز خواست قرار داده، بخشی از آنها را بیکار کرد. در دهه شصت دولت آمریکا به مبارزه علیه جنبش سیاهان برای رفع تبعیض نژادی  دست زد و نیز در دهه اخیر شورش های  لوس آنجلس و سیاتل را سرکوب کرد.   
در کشورهای اقمار نیزامپریالیستها همواره از دیكتاتوری های فاشیستی همچون فرانكو در اسپانیا و یا دیكتاتوری نظامی در پرتغال و یونان حمایت كرده اند  و در زمانی به همراه بورژوازی این كشورها رضایت به كنار گذاشتن دیكتاتورهای فاشیستی و نظامی دادند -  كه گویا دوران این دیکتاتوری های نظامی عیان و آشکار به سر رسیده بود و نیز احساس خطر جدی از داخل در جهت یك انقلاب توده ای و كارگری نمی كردند. چنانچه چنین موقعیتهایی پیش میامد با تمامی نیرو به یاری احزابی آمدند که انها را متمایل به خود میدیدند.
مثلا  در زمانی كه پرتغال دچار بحران شد وامكان رشد نسبی نیروهای انقلابی طبقه كارگر فراهم گشت با تمام نیرو و توان اقتصادی و سیاسی به كمك نیروهای نزدیك به خود همچون حزب سوسیالیست (ماریو سوارش) آمدند و مانع از رشد و گسترش جنبش كارگری- انقلابی شدند .
و یا در زمانی باز هم بسیار نزدیكتر این طرفداران دمكراسی بورژوازی از یلتسین مستبد روسیه در به توپ بستن پارلمان ( ركن اساسی دمكراسی بورژوازی) این كشور باز هم با تمام وجود حمایت كردند و البته در این میان كشورهای اروپای غربی «متمدن» و «دمكرات» از آمریكای وحشی عقب نماندند.
بورژوازی نه تنها در كشورهای امپریالیستی و هر زمان كه مقد ور بوده است نقاب دمكراسی خواهی خود را كنار زده و از كثیف ترین شیوه های نظامی و سیاسی استفاده كرده است، بلكه از آن بیشتر و بدتر در كشورهای تحت سلطه تمامی این دمكراسی خواهی ظاهری خود را كنار گذاشته و از مستبد ترین، ارتجاعی ترین، عقب مانده ترین و خونخوار ترین دولتها نیز حمایت بعمل آورده  است. در آمریكای لاتین، آسیا و افریقا  مانع اساسی پیروزی انقلابی مبارزات كارگران و زحمتكشان شهر و روستا و طبقات میانی و متوسط گردیده اند. انواع و اقسام كودتاها را سازمان داده و بسیاری نیروهای انقلابی و یا ملی- مترقی را سرنگون ساخته اند. مصدق در ایران - سوكارنو در اندونزی، آلنده در شیلی  و این اواخر تلاش برای سرنگون کردن حکومت نیکاراگوئه، مثال های بارزی میباشند.
گرایش به ارتجاع  هر چه بیشتر یکی از خصال  اصلی سرمایه داری در مرحله امپریالیستی آن است.
   تولید فرهنگی امپریالیسم: خشونت، خرافه، پورنو و رواج ابتذال و سطحی نگری
  در عرصه فرهنگی نیز امپریالیستها و بخصوص امپریالیسم آمریكا در این كشور و نیز در كشورهای تحت سلطه  یك فرهنگ فوق العاده منحط ایجاد كرده و توده های طبقه كارگر و زحمتكشان را مسخ و تحمیق می نمایند. آنان تمایل دارند این فرهنگ را جهانی كنند. فرهنگ خشونت و کشتار( که مدت زمان زیادی است به فیلمهای کودکان هم گسترش یافته است) خون آشامی و سلاخی انسان به شکلهایی هر چه فجیعتر(و اسمش را سرگرمی یا تفریح گذاشتن) ،  فرهنگ الکلیسم و اعتیاد، خرافه پرستی و احضار اروح و دور شدن از واقعیت زنده، فرهنگ پورنو( انسانی دیگر را بی شرمانه و وقیحانه به وسیله تلذذ مردان سقوط کرده به ورطه ی ابتذال تبدیل کردن) مادونا و مایكل جكسون، فرهنگ جادو و جنبل هری پاتر، خیال پردازی های پوچ و  و بی منطق(که به هیچوجه لذایذ و سرگرمی های برخی فیلمهای فانتزی زیبای کودکانه را ندارد) هیجانات کاذب و بالاخره فرهنگ برتری طلبی غرب بر شرق این ساز همیشگی استعمار و امپریالیسم غرب. این فرهنگ که بوی تعفن گنداب گرفته ی آن مشام را بشدت آزار میدهد، سوای روشنفکران خدمتگزار امپریالیسم، گاه بوسیله شبه روشنفکران متجدد نمای غربی و مقلدانشان در کشورهای تحت سلطه نیز رواج داده میشود.
   خروار خروار فیلمهای سینمائی هالیوود یا سینمای امپریالیستی نه تنها كشورهای تحت سلطه را در چنگال خود دارد، بلكه كشورهای اروپائی را نیز به زیر فرهنگ سلطه خود كشیده و آن را  در زمینه فرهنگی دچار انفعال و افت شدید كرده است و به تضاد میان امپریالیستها در این عرصه دامن زده است. این فرهنگ منحط در مجموع خود گندیده و تهوع آوراست و  نه تنها عموما چیزی برای گفتن ندارد بلکه بشر را از هر چه زیبا، شریف و دوست داشتنی است تهی کرده مشتی موجودات بی فکر و احساس تولید کرده است که جز به منافع شخصی  کوتاه مدت خود نیندیشند.
  آیا امپریالیسم آن نظام اقتصادی اجتماعی سیاسی وفرهنگی است كه بشریت ستم دیده باید به آن امید وار باشد و خواستها و تقاضا های خود را برای زیست بهتر در جهانی انسانی تر در آن پی گیری نماید؟ آیا امپریالیسم آن نظام اقتصادی- اجتمائی است كه برای بشریت صلح، رفاه و آزادی  به ارمغان بیاورد ؟ خیر!  امپریالیسم چنین نظامی نیست و نمیتواند چنین نظامی باشد. در واقع امپریالیسم چیزی جز فقر، سیه روزی، تحمیق، استبداد، خشونت، جنگ و نابودی انسانهای زحمتكش برای كشور خود و كشورهای تحت سلطه و سقوط همه جانبه هرچه بیشتر زندگی زحمتكشان در این كشورها ببار نیاورده است.
امپریالیسم باید سرنگون گردد و جای خود را به نظامی عالیتر یعنی نظام سوسیالیستی بدهد. تنها و تنها نظام سوسیالیستی و كمونیستی است كه قادر است جهانی بیافریند که در آن فقر نباشد و جای ستم و اختناق، جنگ، خشونت، دشمنی، نفرت و ابتذال را  آزادی، صلح، دوستی، ترقی و فرهنگ بگیرد.
          
   ***                                          
 
طی چند دهه اخیر، مهمترین  ویژگی تغییرات اقتصادی سرمایه داری امپریالیستی، گسترش و رشد عمومی آن بویژه در کشورهای تحت سلطه می باشد. گسترش و رشدی با ویژگیهای مورد نظر امپریالیسم ( تولید مواد خام و صنایع مونتاژ) که توانسته بافت اقتصادی - اجتماعی این کشورها را تا حدودی تغییر دهد.
ویژگی این بافت های سرمایه داری این است که  نه تنها خصوصیات یک سرمایه داری درون زا و  پیشرفتگی و خلوصی صنعتی همچون کشورهای امپریالیستی را ندارد بلکه،  بیشتر یک سرمایه داری کج و معوج و عقب مانده هستند. کشورهای سرمایه داری ای که کماکان با صدور مواد خام گذران میکنند مانند کلیه کشورهای تک محصولی، و یا سرمایه داری هایی که صنایع آن عمدتا مونتاژی است مثل کشورهای جنوب شرقی آسیا. اقتصاد اغلب این کشورها عموما  و بیشتر آمیزشی از ایندو ویژگی است با تسلط  یکی بر دیگری.
همچنین میتوان از اقتصادهایی نام برد که علیرغم رشد سرمایه داری  در آنها، هنوز ترکییبات یا وجوهی از نظامهای پیشین همچون فئودالی را در زمینه های گوناگون با خود حمل میکنند که این وجوه یا بر اقتصاد تسلط دارند مثل افغانستان و یا غیر مسلط و آمیزش یافته با اقتصاد سرمایه داری مثل ایران یا ترکیه.(3)
در مجموع،  در بیشتر کشورهای تحت سلطه به علت عقب ماندگی روابط سرمایه داری این کشورها نسبت به کشورهای سرمایه داری و امپریالیستی غرب،( و دو مشخصه اصلی سرمایه داری این کشورها یعنی تولید مواد خام و صنایع مونتاژ، و نیز وجود انبوه تولید خرده مالکی، عدم رشد صنعت در کشاورزی و یا رشد ناکافی آن، فقدان رشد در خور طبقه کارگر در کشاورزی، همزیستی وامتزاج روابط  سرمایه داری با روابط پیشا- سرمایه داری با درجه های گوناگون کم و زیاد) گستردگی، درجه پیشرفت، عملکرد و برایی روابط سرمایه داری- حتی با وجود به اصطلاح«جهانی» شدن سرمایه داری- نسبت به کشورهای امپریالیستی وسرمایه داری بسیار محدودتر و ضعیف تر است.
بارزترین  سیاست این دوران یعنی سیاست « نئو لیبرالی» نیز عموما متوجه برخی تغییرات اقتصادی یا سیاسی در این کشورها مانند واگذاری بخش های دولتی اقتصاد به بخش خصوصی، سیاست باصطلاح «آزادسازی» قیمت ها، تغییر دیكتاتورهای نظامی و حكومتهای استبدادی و جایگزین کردن شکلهایی مسخ شده و سرو دم بریده از «دمكراسی بورژوائی» در كشورهای تحت سلطه بوده است. دموکراسی بورژوایی ای که  عموما  و بیشتر کاریکاتوری از دمکراسی بورژوایی از کشورهای امپریالیستی است.
                                                                         ادامه دارد
هرمز دامان -  تابستان 81
بازنگری و افزوده ها مرداد 90                                                                                                         

 پانوشت ها
توضیح: این مقاله در تابستان 81 نگارش یافته و بتازگی و به دلیل ارتباط مباحث با آن با مباحث و مقالاتی در وبلاگ ما، برخی درست کردن ها و نیز اضافات در آن صورت گرفته است. حمله اخیر امپریالیستها به لیبی و نیز احتمال حمله به کشور هایی دیگر نیز مناسبت آن را بیشتر کرد.  این مقاله در دو بخش تنظیم شده  است. بخش دوم آن نیز بزودی در وبلاگ قرار خواهد گرفت. 
1- در دهه اخیر در فرانسه، یونان، اسپانیا و اینک انگلیس موجهایی از شورش به راه افتاده بوده است که هر چند بعضا کوتاه بوده  و بشدت سرکوب شده اما از یک سو به تداوم جنبش در کشورهای امپریالیستی کمک کرده و از سوی دیگر تکان هایی شدید به سیستم وارد کرده اند.
2- آخرین این اجلاس ها که زیر نام  جی20 در تورنتو کانادا برگزار شد، موجب متینگ ها، تظاهرات ها و درگیرهایی با پلیس شد که در تاریخ 30 ساله  کشور کانادا بی نظیر بود.
3-  در واقع اقتصاد ایران اقتصادی است که جنبه  مسلط آنرا صدور مواد خام تشکیل میدهد. جنبه مهم دیگر این اقتصاد، صنایع مونتاژ است که عمدتا برای رفع احتیاجات داخلی است.  برخی روابط عقب مانده که تحت نفوذ  و زیر سلطه روابط سرمایه داری هستند، مکمل سرمایه داری عقب مانده ایران هستند. اینها مهمترین ویژگی های سرمایه داری عقب مانده و تحت سلطه امپریالیسم در ایران هستند. بهره ی ایران و اکثزیت باتفاق کشورهای تحت سلطه از«جهانی شدن سرمایه داری» تا حدودی مضمحل شدن روابط تولید عقب مانده پیشین  و رشد شکلهایی سرو دم بریده از سرمایه داری بوده است.
برخی از گروههای سیاسی بویژه حکتیست- ترتسکیست ها  تلاش کرده و میکنند که زیر نام کلی سرمایه داری آنها را مشابه و هم پایه ی سرمایه داری کشورهای امپریالیستی قلمداد کرده، از تحلیل دقیق ویژگیهای این اقتصادهای تحت سلطه  و تفاوت های کیفی آنها با سرمایه داری صنعتی و پیشرفته غرب طفره روند و تضاد این جوامع را کار و سرمایه عنوان کنند. اما سرمایه داری عقب مانده این کشورها ویژگیهای خاصی دارد و هنوز حتی به گرد پای سرمایه داری صنعتی (یا فراصنعتی ؟ که این دیگر بدتر است) کشورهای امپریالیستی نرسیده است.