Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

صفحه جمعی از مائوئیستهای ایران                      

نقدی برنظرات باب1         
                                     قسمت اول :  بررسی و نقد کتاب«فتح جهان»                        
                           بخش نخست: نقد باب از کتاب چپ روی بیماری کودکی در کمونیسم *

درآمد
آنچه من به عنوان سرآغاز این نقد برگزیده ام، سخنرانی باب به نام « فتح جهان » میباشد. در این سخنرانی باب تلاش میکند تا به یک جمعبندی انتقادی از تجارب جنبش بین المللی کمونیستی و نظرات رهبران اصلی آن یعنی مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائو دست بزند و در پرتو تجارب صدواندی سال پرولتاریا، کمبودها و کاستی های این تئوری ها و تجارب را مورد بررسی قرار دهد. من در این بخش به سبب اهمیت  نقد وی از کتاب « بیماری کودکی چپ روی » لنین، به بررسی این نقد میپردازم و در بخش های بعدی به مباحث دیگری میپردازم که برای جنبش ما واجد اهمیت میباشد.

مقدمه کلی باب بر« فتح جهان »
نخست به مقدمه ی کوتاهی توجه میکنیم که باب در سر آغاز مطلب خویش آورده است. این مقدمه به ما نشان میدهد که باب برای مباحث خویش در این سخنرانی چه جایگاهی  قائل بوده است.(1)
« میخواهم در این گفتگو به چند موضوع  کلی توجه کنم و سپس کوششهایی را جهت نتیجه گیری از آن موضوعات کلی به عمل آورم حال این احتمال دارد - در واقع شما میتوانید این را تضمین کنید- تا حدودی پراکنده باشد و امیدوارم که بنوعی موشکافی در یک تجربه باشد. ببینیم تا چه پیش آید » باب، ترجمه فارسی، ص 1، تمامی باز گفت ها از همین برگردان است.متاسفانه در حال حاضر متن انگلیسی را در اختیار ندارم. تمامی تاکیدها از من است. از این پس تنها جایی که تاکید از نویسنده باشد قید خواهم کرد.
به این ترتیب این بررسی ها یک بررسی  سیتماتیک ومنظم تمام عیار نیست بلکه هم چنانکه باب به تاکید گفته است میتوان  « تضمین » کرد که « تا حدودی پراکنده » باشد. اما آیا باب « موشکافی » در این تجارب  را به عمل آورده است؟ این امری است که ما بویژه در بخشهای مورد بررسی خودمان در جستجوی آن خواهیم بود.
«... مطرح نمودن ایده هایی در حول برخی نکاتی که در ادبیات (حزب- م) وگزارشهای کمیته مرکزی درباره شان صحبت شده و ...هدف اصلی و ماهیت این سخنرانی است، تلاشی است برای تکامل دادن برخی از این اندیشه ها و بازگذاردن جایی برای ابراز افکاری بر سر آنها  که  برخی تنها تزهای تجربی هستند. هدف یک گفتگوی غیر رسمی است. هدف این نیست که در اینجا اندیشه های جمع و جور شده ای ارائه گردد. »
بطور کلی چنانکه باب میگوید ما باید به  برخی از این  تزها به عنوان « تزهایی تجربی » و نه « اندیشه هایی جمع و جور شده » برخورد کنیم. این مسئله « جمع و جور نبودن » تزها « عموما در مورد کل سخنرانی صدق خواهد کرد » و« بویژه همچنین در رابطه با نکات خاصی مسلم خواهد بود. »
البته باب روشن نمیکند که  این « برخی » ها و آن  نکاتی که بطور « مسلم » و صرفا « تجربی » هستند کدامها هستندو بنابراین آن برخی دیگر که« تجربی » نیستند و باب  درستی و عامیت آ ن و « جمع و جور بودن » آنرا « مسلم » میداند کدامند. هرچند که نظر باب درباره کتاب « بیماری کودکی چپ روی » در نوشته ای دیگر از وی، به اشارتی، تکرار گشته است و ما درادامه این نوشته به آن نیز خواهیم پرداخت اما چه بسا اگر وی این جدا سازی را کرده بود، کار ما در نقد نظرات وی  بسی آسانتر میگردید.
باب ادامه میدهد: « بنابراین نباید این سخنرانی را حتی به عنوان « یک عقیده شخصی جمع و جور شده » تلقی کرد چه رسد به اینکه آنرا نوعی ارائه سیستماتیک خط و نظرات حزب در مجموع در مورد این مسائل به حساب آورد.» همان ص
پس طبق نظر باب  این نظرات حتی « عقیده شخصی جمع و جور شده »ای  به حساب نمی آیند چه رسد به نظرات « سیستماتیک » حزب در مورد مسائل. پس قصد باب از ارائه این نظرات چیست؟
هدف را باید « یک بحث غیر رسمی جهت برانگیختن بعضی اندیشه ها،مطالعات،مباحثه ها و تا حدودی پیشرفت بیشتر بر سر تعدادی از این نکات در نظر گرفت » همان ص
اما بحثی غیر رسمی ، اندیشه هایی  پراکنده ، تزهایی تجربی که عنوان میشود تا بعضی اندیشه ها، مطالعات، مباحثه ها بر انگیزد و هدف اصلی و ماهیت آن تنها مطرح نمودن ایده هایی  است ونمیتوان آنرا حتی به عنوان یک عقیده شخصی، جمع و جور دانست چه رسد به  نوعی ارائه سیستماتیک خط و نظرات حزب، و باید منتظر ماند « تا چه پیش می آید » و چه برخوردی به آن میشود ،آری همه اینها را باب عنوان میکند، اما عجیب است که چنین مباحثی  از جانب برخی کسان بدون اندکی تردید یا بحث انتقادی نام « جمعبندی و سنتز فشرده » بخود گرفته ، آخرین کلام در «تکوین مارکسیسم» بحساب آمده، بعنوان سرمشق ایدئولوژیک در نظر گرفته شده و در تمامی مواضع پایه ای از آنها تبعیت میشود.(2)
 با این همه من نیز در برخورد به این سخنرانی باب تمامی این نکات را در نظر خواهم گرفت و تلاش خواهم کرد که به سهم خود به « برانگیختن اندیشه ها، مطالعات، مباحثه ها و پیشرفت بر سر تعدادی از این نکات » یاری رسانم.
باب در بخش اول سخنرانی خویش به نقد دریافت های مارکس از کمون و برخی از اندیشه های« بدوی » در مارکس می پردازد.  این نقد فعلا مورد توجه ما نیست. گرچه در ادامه مباحث، نکات آن را در نظر خواهیم گرفت و به آن توجه خواهیم کرد. ما در حال حاضر،  نقد بعدی  باب را که در مورد لنین و کتاب « چپ روی بیماری کودکی » وی است، پی میگیریم.
 الف: زمینه و بستر نگارش کتاب لنین
           1- نظر باب در باره زمینه و بستر نگارش کتاب لنین
باب پیش از آنکه به نقد این کتاب بپردازد در مورد زمینه ای که این نقد را الزام آور میکند  شرحی را میآورد که خلاصه آن اینست که در سالهای سخت آغازین حکومت شوروی  برای لنین آشکار شد که کشور شوروی حداقل برای آینده نزدیک باید به تنهایی طی طریق کند. زیرا انقلاب این کشور تنها انقلاب پرولتری بود  که از گره گاه جنگ جهانی اول پیروز بیرون آمد. اوائل انقلاب اکتبر لنین انتظار گسترش سریع انقلاب بویژه در اروپا (بخصوص آلمان) را میکشید و آنرا درحال پیوند خوردن با مبارزات ضد استعماری در شرق میدید. ( آیا چنین دید گاه کلی ای برای اوائل انقلاب اکتبر  درست است یا نادرست است؟ باب در ادامه میگوید نادرست و منفی است. ) در اینجا باب میگوید:
«... اما نه تنها مطالعه اسناد انترناسیونال کمونیستی بلکه همچنین بررسی نظرات و نوشته های لنین (بخصوص درآن دوره) روشن میسازد که گرایش معینی مبنی بر کمی دیدن پیشرفت انقلاب جهانی وجود داشت(مگر باب « انتظار گسترش سریع انقلاب » را  به عنوان دیدگاه اصلی، درست میداند که میگوید گرایشی مبنی بر کمی دیدن گسترش سریع وجود داشت؟) یعنی اینکه انقلاب جهانی با اضافه شدن یک به یک به جمهوری شوراها پیشرفت خواهد و حتی بدین معنی که این پیشرفت فی الواقع بطور جغرافیایی از همان جمهوری شوروی رشد کرده و به یک جمهوری جهانی خواهد رسید» ص16
پس از نظر باب، دراوائل انقلاب اکتبر یک تصور و دیدگاه  کلی در لنین وجود داشت که گسترش انقلاب را سریع میدید. هم در اروپا و هم در پیوند با مبارازات ضد استعماری شرق. اما این دیدگاه کلی لنین توام با گرایشی بود که این گسترش و پیشرفت انقلاب جهانی را کمی و یک یه یک آنهم صرفا با گسترش جغرافیایی از همان جمهوری شوروی میدید.
 وی ادامه میدهد: 
« باید صراحتا گفت که این یک مسئله شوونیستی نبود ...(زیرا لنین همواره علیه شوونیسم جنگیده بود) بلکه  این مسئله مربوط  بود به انتظار پیشرفت و گسترش سریع انقلاب پرولتری به بسیاری از نقاط جهان را داشتن، چیزی که متاسفانه خود را قریب الوقوع تر از اینها نمایان مینمود .اگر چه این دید اشتباه بود،( پس از نظر باب هر دو، هم  اساس دیدگاه یعنی انتظار گسترش سریع و هم گرایش یعنی کمی دیدن پیشرفت هر دو نادرست بوده است.) اما جنبه مثبت آن- و این چیزی است که میخواهیم بعدا به آن بپردازیم- عبارت بود از بی شکیبایی فراوان در بیرون کشیدن بیشترین دستاورد ممکن از آن گرهگاه
و آنگاه باب میگوید « فکر میکنم فی الواقع و تنها بر این زمینه است که اگر نگاهی به اثرمهم لنین « چپ روی کمونیسم »بیاندازیم میتوانیم ارزیابی درستی ازآن به عمل آوریم.»
به این ترتیب، از نظر باب زمینه ای که میتوان بربستر آن « ارزیابی درستی » از این اثر لنین کرد این است که از یک سو لنین این اثر را زمانی نوشت که « انتظارپیشرفت و گسترش سریع انقلاب پرولتری به بسیاری از نقاط جهان » را داشت و ازسوی دیگر چون یک گرایش، این پیشرفت را « کمی » میدید، یعنی پیشرفتی به این شکل معین که  این پیشرفت« از همان جمهوری شوروی رشد کرده و به یک جمهوری جهانی خواهد رسید . » این دیدگاه گرچه منفی بود اما موجب وجه مثبت نگارش کتاب یعنی ناشکیبایی در بدست آوردن بیشترین دستاورد از آن گره گاه گردید.
« و در اینجا من مختصرا به این مسئله میپردازم. به سخن دیگر نه بیشتر از همان اظهار نظر کوتاه و اشارات پراکنده ایی که به اثر « جنگ داخلی فرانسه» که جمعبندی مارکس از کمون است کردم.»( قابل توجه سیامک پرتوی. باز هم باب به سخنان خود اظهار نظر کوتاه و اشارات پراکنده نام میدهد. نه  جمعبندی وسنتز فشرده ... ) اینست آنچه باب درآغاز ورود به بحث خویش درباره کتاب لنین مینویسد.
2- کنکاشی در  منطق قضایا و احکام باب 
یکم:  اگر آن طور که باب میگوید گرایشی مبنی بر کمی دیدن پیشرفت نادرست است پس قاعدتا باید  دیدگاه انتظار« گسترش سریع »  به عنوان دیدگاه اصلی درست باشد.  به عبارت دیگر میتوان انتظار گسترش سریع انقلاب  در اروپا (بویژه آلمان) را داشت و ضمنا انقلاب رادر حال پیوند خوردن با مبارزات ضد استعماری در شرق دید، اما این گرایش نادرست را نداشت که چنین پیشرفتی را کمی دید بلکه باید بطور کلی آن را کیفی دید!؟ (  زیرا اگر هر دو نادرست باشد خواه کمی دیدن و خواه کیفی دیدن، جای صحبتی از گرایش معین باقی نمی ماند.) بدین ترتیب میتوان پرسید که آیا اگر تفکری مقابل این گرایش وجود میداشت که دیگر این پیشرفت را کمی نمیدید و « کیفی » میدید و نه تنها حرکت را« یک به یک » نمیدید بلکه « کلی و یک باره و جهشی » میدید، آن گاه آن انتظار« پیشرفت سریع » درست می بود؟ پاسخ  منفی است زیرا  باب  آن انتظار را نیز نادرست ارزیابی میکند ؟ در ضمن این بخودی خود روشن است که وقتی ما از وجود گرایشی  در لنین مبنی بر کمی دیدن صرف پیشرفت صحبت میکنیم علی القاعده ضد این گرایش یا در واقع جهت عمده دیدگاه لنین باید کیفی دیدن امر پیشرفت سریع میبود. آیا در این صورت میتوان گفت که جنبه عمده دیدگاه  لنین دردیدن  تغییر کیفی امور درست بوده و تنها گرایش کمی دیدن پیشرفت نادرست بوده است. باب پاسخی به این نکات و تضادها نمیدهد.
 و دوم : از جهت منطقی به این مسئله توجه کنیم  که باب در آغاز دو دیدگاه لنین یعنی « انتظار گسترش سریع انقلاب » و گرایش« کمی دیدن پیشرفت » انقلابات را در مقابل هم قرار میدهد. این بخودی خود درست است زیرا میتوان انتظار پیشرفت « سریع » را در مقابل کمی دیدن که معنی « تدریجی » و« کند » دیدن را نیز دارد، در مقابل هم قرار داد.  سپس باب امر دوم یعنی « کمی »  یا « کند » دیدن پیشرفت از جانب شوروی را، به امر نخست یعنی انتظار گسترش « سریع » مربوط میکند. چنانچه این مربوط بودن یا وابسته بودن را، رابطه علت و معلول بدانیم ، حکم باب بدین صورت در میآید: چون لنین پیشرفت انقلابات را سریع میبیند آن را از جانب شوروی و کمی میداند!؟ یا کمی دیدن از جانب شوروی، به دنبال سریع دیدن میآید. یعنی اگر سریع نمیدیدند، کمی و یک به یک نیز نمیدیدند. باب در پایان امر« انتظار گسترش سریع » را نیزمنفی می شمارد. پس میشود گفت که از نظر باب این انتظار که انقلابات سریعا پیشرفت کند، نادرست است و این انتظار نیز که این پیشرفت کمی باشد، نیز نادرست.
به این ترتیب میتوان این گونه استنتاج کرد که چنانچه اساسا انتظار پیشرفت سریع انقلابات نادرست باشد پس باید انتظارپیشرفت کند انقلابات درست باشد؛ و اگر کمی دیدن پیشرفت سریع !؟ درست نباشد پس « کیفی » دیدن پیشرفت       « کند » باید درست باشد. در کل این نتیجه بدست میآید که می باید دیدگاه پیشرفت « کند » و « کیفی » را اتخاذ کرد .یعنی  حرکت کند و تدریجی  که« جهش »ی  حرکت میکند!؟ این  یک سوی قضیه است. و اما از سوی دیگر میتوان چنین تصور کرد که هم انتظار پیشرفت سریع انقلابات نادرست است و هم انتظار پیشرفت کند. هم تصور پیشرفت کمی نادرست است و هم تصور پیشرفت کیفی. آنچه از این منطق میتوان استنتاج کرد اینست که آنان میباید هیچ  تصوری نه از سریع و کند بودن پیشرفت و نه از کمی یا کیفی بودن آن نمیداشتند!  زیرا هر تصوری میداشتند به هر حال اشتباه از کار در میآمد. چنین است تضادهای حل نشده ای در قضایا و احکام  باب .(3)
3- پیشرفت کمی و یک به یک، پیشرفت کیفی و کلی (همه باهم؟ جهانی برای فتح؟)
آ نچه از سخنان باب  در باره مرکز گسترش دانستن  شوروی نیز استنتاج میشود اینست که  در آن زمان نمی باید با این دید نگاه میشد که « انقلاب جهانی  با اضافه شدن یک به یک به جمهوری شوراها پیشرفت خواهد کرد.» نمی باید این گونه نگاه میشد که« این پیشرفت فی الواقع بطور جغرافیایی از همان جمهوری شوروی رشد کرده و به یک جمهوری جهانی خواهد رسید»،همچنین نباید این گونه نگاه میشد که از جایی دیگر مثلا از انگلستان وآلمان وچین و زئیر (و یا درتمام کشورها) جمهوری شوروی جدیدی سر برمی آورد و به جمهوری  های شوروی قبلی اضافه میشود بلکه احتمالا باید  این گونه نگاه میشد که کشورها بطور « جمعی » جمهوری شوراها میشدند!؟( و یا اصلا نمیشدند!؟) در آن صورت دیگر نه ما گسترش را« سریع » میدیدیم و نه « کمی » ، نه یک به یک میدیدم و نه تنها گسترشی از سوی شوروی. بر طبق گفته های باب تنها چنین دیدگاهی میتوانست درست باشد.
و اما در صورتی که چنین دیدگاهی نیز نادرست باشد آنچه از نظر باب برای ما میماند اینست که  در آن زمان هم انتظار گسترش سریع انقلاب نادرست بوده و هم کمی دیدن گسترش و هم دیدن چنین گسترشی ازجانب شوروی و یک به یک. آنچه آنها باید میدانستند که نمیدانستند این است که نیمه بیشتر جهان تا سوسیالیسم پیش میرود وآنگاه همه چیز به قهقرا رفته و دوباره در اواخر قرن ،در پی وقوع جنگ جهانی سوم ،  این بار یکباره و یکدفعه، سریع و کیفی « جهانی برای فتح » پدید میآید!؟(4)
4-  نظر باب در باره وجوه مثبت و منفی  کتاب لنین
باب در گفتار خویش ، در مقابل کمی دیدن پیشرفت که او آن را منفی دانسته بود، بی شکیبایی در بدست آوردن بیشترین دستاورد را امری مثبت میداند. در اینجا باب باید توضیحی در مورد این وجوه منفی و مثبت میداد تا ما بالاخره متوجه میشدیم که این « کمی دیدن پیشرفت » که« منفی » است  چه تاثیری بر کتاب چپ روی گذاشته ونیز « بی شکیبایی و خواست بیشترین دستاورد » که « مثبت » است چه تاثیری؟  اگر ما کتاب را  بر طبق آنچه باب میگوید مورد ارزیابی قرار دهیم ، هر آنچه در کتاب  از نقطه نظر« پیشرفت سریع » و « کمی دیدن پیشرفت » نگاشته شده علی القاعده باید منفی باشد و هرآنچه از نظر« بی شکیبایی فراوان در بدست آوردن بیشترین دستاورد » نگاشته شده علی القاعده مثبت . اگر بر طبق این وجوه مثبت و منفی قضاوت کنیم وبا توجه به درستی ها و نادرستی هایی که باب در کتاب لنین میبیند، نظراتش را بازسازی کنیم آنگاه این نتایج بدست میآید:
لنین برای بدست آوردن « بیشترین دستاورد ممکن از گره گاه » و« چلاندن فرصتها » که امری مثبت بوده است،« بیشترین حجم تجارب بلشویکها» را استخراج کرده و تمامی حجم بدست آمده در تجربه بلشویکها را، بر طبق این نظر که پیشرفت و گسترش از نظر جغرافیایی از کشور شوروی است، « تعمیم » داده و از همه کمونیستهای کشورها خواسته  که همه آن تجارب را « سریع » و « بی شکیبا » یی بکار بندند تا بتوانند از این گره گاه « بیشترین دستاورد» را داشته باشند. اما از آنجا که گسترش را « یک به یک» و « کمی » و آنهم از جانب کشور شوروی میدید، نمیتوانست دریابد که  کشورها یک به یک سوسیالیستی نمیشوند. یعنی اگر سوسیالیستی شدند، مجددا فرو میپاشند و بعد دوباره، البته نه یک به یک بلکه این دفعه همه باهم سوسیالیستی میشوند!؟ یعنی  این پیشرفت کمی نیست بل «کیفی» است وضمنا از جهت جغرافیای از سوی شوروی (و با تعمیم تجارب بلشویک ها) گسترش نمییابد بلکه از جاهای دیگر  و یا یک دفعه از کل جهان بر میخیزد و گسترش می یابد.
نتایجی که بوسیله باب پس از آن بدست میآید اینست که هر گونه کار در پارلمانهای بورژوایی و اتحادیه های زرد و هر گونه سازش با نیروهای خرده بورژوایی و بورژوایی و پشتیبانی  از آنها و همچنین مصالحه با نیروها و کشورهای امپریالیستی نتیجه  سریع  خواستن نتایج، کمی دیدن صرف امور، یک به یک دیدن پیشرفت و گسترشی دیدن پیشرفت از جانب شوروی است. اما برعکس طرد کار در پارلمانها، اتحادیه های زرد، و نفی هر گونه سازش ها با نیروهای غیر پرولتری، نشانه پیشرفت را کند دیدن(هر چند از نظر باب ،با حذف اینها از فعالیت کمونیستی ودر پی یک جنگ جهان گیر، سرعت زیادی در کارپیشرفت کمونیستها پدید میآید)، کیفی دیدن، یک به یک ندیدن، و نداشتن انتظار چنین پیشرفتی باحرکت جغرافیایی از سوی شوروی به کشورهای دیگر و در کل «جهانی (را) برای فتح » دانستن است !؟
بطور کلی  باب درهم و آشفته و پر از تضاداست واگر ما بخواهیم به تحلیل بیشتر این بخش از نکات باب بپردازیم نوشته به درازا خواهد انجامید. او پس از این، مهمترین بخشها و درسهای  کتاب چپ روی را رد میکند ما در ادامه  تاثیر این دیدگاه مغشوش باب را بر نقد وی از کتاب لنین  بررسی خواهیم کرد. اما پیش از آن به چند نکته دیگر اشاره خواهیم کرد.
5- اشاره ای کوتاه به یک دوره تاریخی
نکته اول این است که  اگر چه «گرایش معین» به «کمی» دیدن پیشرفت امر انقلاب جهانی و« اضافه شدن یک به یک به جمهوری شوراها» یا حرکت جزء به جزء  به عنوان یک دورنما ی کلی، همیشگی و قاطع میتواند نادرست باشد، چندان محتمل نیست که معکوس آن یعنی گرایش به «کیفی دیدن» صرف (یا کیفی - کمی . بهر صورت ما به این قبیل نکات خواهیم رسید) و پیشرفت یکدست و موزون تمام جهان به عنوان یک« کل» بسوی سوسیالیسم، درست باشد.
البته نقد چنین دیدگاه «کل نگری» (که  نقش«تعیین کننده»  کل را در پروسه های جاری «مطلق» کرده و دامنه و اهمیت  قانون «تضاد» را کاهش میدهد و یا نفی میکند) فعلا مورد توجه ما نیست. ما در جای دیگر به ان خواهیم پرداخت. در حال حاضر میتوانیم به این واقعیت اشاره کنیم که حرکت جزء به جزء کشورها بسوی سوسیالیسم (گیرم گاهی با سرعت و گاه کند، گاه  چند جزء با هم  و گاه تنها یک جزء) مدتی کوتاه  پس از پیروزی انقلاب اکتبر آغاز شد و به پیش رفت . مراکز نسبی ثقل پدید آمد و این مراکز به مکانهایی دیگر منتقل شد. به هر صورت در یک دوره تاریخی از پیشرفت و عقب نشینی، نیروهای انقلاب افزایش یافت و انقلابات بسیاری به پیروزی رسید و به این شیوه یک اردوگاه سوسیالیستی قدرت مند که در راس آن شوروی و چین بودند شکل گرفت. گسترش انقلابات عموما موج وار، کانون های انقلاب منطقه ای و شکل گسترش از یک کشور به کشورهای دیگرهمجوار یا کشورهای عموما نزدیک به هم بوده است( اینکه این انقلابات به دیکتاتوری های پرولتاریایی تمام عیار منجر نشد تغییری در بحث ما پدید نمیاورد، زیرا سخن ما بر سر چگونگی گسترش کمی انقلابات است.)
از زمان ایراد این سخنرانی یعنی بیست و اندی سال پیش تاکنون حرکت های تازه ونویی در سطح جهانی پدید نیامده  تا ما بتوانیم اشکال نوین آغاز و گسترش انقلابات را مورد ارزیابی قرار دهیم . مواردی مانند پرو و نپال و هند و...  شورشهای اندونزی و فرانسه عمدتا به نفع حرکت یک به یک بوده است .شاید بتوان حرکتهای اعتراضی بر علیه جنگ در عراق را یک جنبش جهانی دید و به عنوان جهت غیر عمده از ان نام برد. اما آن نیز برای چنین استنتاج هایی  به هیچ وجه کافی نیست. همچنین میتوان افزود که اگرچه درآینده این امکان وجود دارد که موج های تکامل یابنده نوین انقلاب کمونیستی هر بارتعداد بیشتری از کشورها را در بر گیرد،اما این کمتر با تکوین واقعیت فعلی  و نا موزونی بخش های مختلف جهان میخواند که همه جهان بگونه ای کلی و موزون پا به سوسیالیسم بگذارد .حتی اگر ما بپذیریم که همه یا بخش مهمی از جهان در پی یک بحران عالم گیر اقتصادی یا یک سلسله جنگ ها ی منطقه ای و یا یک جنگ جدید جهانی  و... پا به سوسیالیسم بگذارد باز باید قبول داشته باشیم که  بسیار، کلی و موزون نیز مسبوق به  یک به یک، جزیی ، وناموزون است (کتاب باب زمانی نگارش یافته که باب و آر- سی- پی، جنگ جهانی سوم را در چشم انداز میدیدند.)
6- چه کسانی «ناشکیبایی فراوان» داشتند؟
بطور کلی انتظار پیشرفت انقلاب در اروپا یک مسئله عینی پس از جنگ بود،اما  این انتظارکه این پیشرفت«سریع » باشد بنا به گفته خود باب تنها در اوائل انقلاب اکتبر و بویژه درمورد آلمان تا حدودی وجود داشته است. در زمان نگارش کتاب چپ روی، دیگر این پیروزی چندان سریع به نظر نمیرسید. در آنزمان برای لنین آشکارشده بود که کشورشوروی حداقل برای آینده نزدیک باید به تنهایی طی طریق کند.
همچنین اینکه کمونیستها درگره گاهها بخواهند بیشرین دستاورد ممکن را داشته باشند، درست است . اما بر سر اینکه چگونه میتوان بیشترین دستاورد را بدست آورد ممکن است میانشان اختلاف باشد. برخی ها بخواهند در بدست آوردن این دستاوردها «ناشکیبا» و «کم حوصله» باشند و برخی ها درعین اینکه سریع  و ناشکیبا( در مقابل کسانی که قدر فرصت ها را نمی دانند و درمانده اند) هستند اما متانت، حوصله و دوراندیشی خویش را ازدست نمی دهند.
اما براستی منظور باب از اینکه میگوید تنها بر این زمینه یعنی « انتظار پیشرفت و گسترش سریع انقلاب پرولتری به بسیاری از نقاط جهان را داشتن » که او آنرا منفی میداند، و« بی شکیبایی فراوان در بیرون کشیدن بیشترین دستاورد ممکن از آن گره گاه» که او آنرا مثبت میداند، میتوان«ارزیابی درستی» از این اثر کرد، چیست؟ چرا باب بی شکیبایی  را در اینجا امری مثبت میداند اما پایین تر با عبارت «از هول حلیم در دیگ افتادن»(این اصطلاح برگردان فارسی  است)  که عبارتی نزدیک به واژه ناشکیبایی است ما را وادار میکند به ان به عنوان امری منفی بیندیشیم.
آیا منظور وی اینست که اگر تصور «پیشرفت سریع انقلابات» وجود نمیداشت، آنوقت مثلا لنین «از هول حلیم دردیگ نمی افتاد» و با «حوصله» به بیرون آوردن تجارب شوروی میپرداخت، مثلا ممکن بود جمع بندی  وی از تجارب بلشویکها، متفاوت و متضاد با آن چیزی شود که در« کودکی کمونیسم » موجود است؟ واز این مهمتر شاید« به سادگی» آنها (یا برخی از آنها) را تعمیم نمیداد؟ آیا ما باید حتما تصور کنیم که لنین دنبال پیشرفت سریع انقلابات بوده و بسیار ناشکیبا در بدست آوردن  «بیشترین دستاورد ممکن از آن گره گاه» ، تا بتوانیم ارزیابی درستی از این متن به عمل آوریم؟ آیا اگرما، بر طبق آنچه لنین میگوید یعنی این مسئله که پیروزی انقلاب روس برای مدتی تجارب این انقلاب را درسرمشق تجارب بین المللی قرار میدهد، فکر کنیم، نمیتوانیم ارزیابی درستی از این اثر بکنیم؟
نمیتوان با باب توافق داشت که  بی شکیبایی لنین به « چلاندن تا حد امکان آن گره گاه » - باب جلوتر از همین عبارت استفاده میکند - ختم گردیده و این یکی نقشی منفی در« ترازبندی » برخی تجارب بلشویکها  و تعمیم آن داشته و باعث اشتباهات لنین شده است.(5)  چرا؟
زیرا کتاب « چپ روی...» درست در پاسخ به راه وروش و شیوه های کمونیستهای « چپی» نگارش یافته که از پی پیروزی بلشویکها در شوروی «از هول حلیم در دیگ افتاده» ، « دشواری » های فراوان کار را از یاد برده، دنبال پیشرفت « سریع » بودند و در این امر« ناشکیبایی فراوان» داشتند. کتاب «چپ روی» درست آن تجاربی را در تجارب بلشویکها مورد جمعبندی قرار میدهد که «علیه» اینگونه «ناشکیبایی» هاست. یعنی تجاربی که بر زمینه گذر حزب از محافل کوچک و حتی یک سازمان متشکل پیشاهنگ پرولتاریا به رهبری  میلیونها میلیون توده های وسیع پرولتر(و در کشورهای تحت سلطه نیمه پرولترها، دهقانان فقیر و میان حال) استوار است. و دشواریهای بزرگی را گوشزد میکند که فرا راه کمونیستها قرار دارد. اگر ناشکیبایی ای در لنین وجود داشت درست مبارزه علیه همین ناشکیبایی ها با توجه به تجارب روسیه بود. درست مبارزه با همین توقع بدست آوردن بیشترین نتایج در کوتاهترین مدت یا در گره گاه، با شیوه های « چپ روانه» است.
بطور کلی کاربرد واژه  « بی شکیبایی » بیشتر یاد آور وا ژه های لنین علیه چپ هاست (  گرچه برای کمونیستها، ناشکیبا بودن، گاهی  مثبت است. اما همان گونه که گفتیم باب جلوترعبارت «از هول حلیم در دیگ افتادن» را بکار میبرد که بطور کامل منفی دانست.) ومشکل بتوان تمایلات لنین را با این واژه ها  توضیح داد و این نوع دیدگاه ها را حتی به عنوان امری مثبت، به کتاب چپ روی منسوب کرد. مگرآنکه از پیش قصد داشته باشیم باصطلاح « جا خالی» داده و « توپ را به زمین حریف » بیندازیم. یعنی درست همان چیزی را به لنین نسبت دهیم که لنین علیه آن مبارزه کرده است. و این البته از باب «ناشکیبا»  عجیب نیست.
7- انتقال مرکز ثقل انقلابات از غرب اروپا به شرق آن و «نمونه» شدن حرکت و جنبش طبقه کارگر روسیه- «دشمن دیگر بلشویک»
چنانکه لنین میگوید از سالها پیش - سال1902- کائوتسکی انتقال مرکز ثقل انقلاب از اروپای باختری به اروپای خاوری را دیده بود . و از همان سالها تجربه روسیه با دقت از سوی مارکسیستهای اروپای باختری - کسانی چون کائوتسکی و روزا، پانه کوک و دیگران- با دقت و به عنوان«سرمشق»  دنبال میشد:
«…هنگامیکه کائوتسکی هنوز مارکسیست بودو راه ارتداد در پیش نگرفته بود، وقتی مسائل را به عنوان یک مورخ مورد بررسی قرار میداد امکان پدید آمدن وضعی را پیش بینی میکرد که در آن انقلابیگری پرولتاریای روسی برای اروپای باختری سرمشق قرار گیرد .» واین سخنان را از کائوتسکی می اورد: «…روسیه که این همه ابتکار انقلابی از باختر کسب نموده است اینک بعید نیست که خود برای باختر منبع انرژی انقلابی گردد بعید نیست که جنبش انقلابی شعله ور در روسیه نیرومند ترین وسیله ای از کار درآید که قادر باشد آن روحیه فیلسترمنشانه بیحالانه و سیاست بازی حسابگرانه ایرا که دارد به صفوف ما راه مییابد ریشه کن سازد. و آتش اشتیاق  به مبارزه و وفاداری پر شور به آرمانهای با عظمت ما را با شعله ای رخشنده بر افروزد…»(6)
اینکه چنین تجاربی تا آنزمان جهت درس آموزی پرولتاریای اروپای غربی جمعبندی نشده بود شاید تا حدود زیادی به این نکات بستگی داشته باشد که جریان راست خواه در خود روسیه و خواه در اروپای غربی بشدت عمده بود و درضمن  تجارب پرولتاریای روس هنوز به کسب پیروزمندانه قدرت منجر نشده  بود که درستی آنها را ثابت کند و نیاز به جمعبندی از تجارب آنرا ضرورتی مبرم سازد. همچنین همان نکته که پیشتر به آن اشاره کردم نیز وجود داشت یعنی این نکته که زمینه های اوضاع انقلابی پس از جنگ و پیروزی قدرتمندانه پرولتاریای روس و گذر به کار میان میلیونها پرولتر، یک «ناشکیبایی» درکمونیستهای اروپای باختری بوجود آورده بود.
اما کمونیستهای اروپای غربی از این وجه ازتجارب و مبارزات بلشویکها علیه «ناشکیبایی» مطلع نبودند. به این سخنان لنین در بخش4 زیرنام« بلشویسم در مبارزه با چه دشمنان داخلی وجنبش کارگری رشد یافت،تحکیم پذیرفت و آبدیده شد» توجه کنیم:
«اولا و بطور عمده  در مبارزه بر ضد اپورتونیسم که در سال 1914 به سوسیال شوینیسم بدل گردید و بطور قطعی علیه پرولتاریا به بورژوازی پیوست. این جریان بالطبع دشمن عمده بلشویسم در داخل جنبش کارگری بود. این دشمن در مقیاس بین المللی هم چنان دشمن عمده باقی مانده است. بلشویسم نسبت به این دشمن بیش از همه توجه معطوف میداشت و میدارد. از این جانب فعالیت بلشویکها اکنون در خارجه هم بحد کافی خوب اطلاع دارند.
ولی در باره دشمن دیگر بلشویسم در داخل جنبش کارگری وضع بر منوال دیگریست .در خارجه از این موضوع خیلی کم اطلاع دارند که بلشویسم در مبارزه طولانیبا انقلابیگری خرده بورژوازی رشد یافته، قوام گرفته و آبدیده شده است.» همان جا  ص421 و422. واگر این همه سال در اروپای غربی از مبارزه  با جریان چپ روانه در روسیه «  کمی اطلاع »  وجود داشت، جمعبندی ازاین تجارب را  پس از سالها، را نمیتوان «ناشکیبایی» نام نهاد.(7) آنهم زمانی که در کشورهایی اروپایی احزاب کمونیست جدید در تقابل با جریان اپورتونیست راست حاکم  پدید آمده و این بار به روی دیگر یعنی «چپ روی» در می غلطیدند.
بررسی و جمع بندی تجارب مبارزه علیه « چپ روی » (بگذریم که در لابلای آثار لنین چنین مبارزه ای همواره وجود داشته. ازوظایف سوسیال دمکراتها گرفته تا چه بایدکرد و دو تاکتیک و ...تا دولت و انقلاب که مسئله اشتباهات آنارشیستها مطرح میشود و آوانتوریسم انقلابی و...) مسئله ایست که لنین و پس از توجه به مبارزه با جنبه راست، در فرصت و شرایط مشخص تاریخی و با توجه به واکنش «چپ روانه»  کمونیستهای «چپ» در مقابل اپورتونیستهای راست، بطور مفصل به آن میپردازد.
ب- مقدمه باب به نقد کتاب لنین
1- درسها و اصول اساسی کتاب لنین
پیش از ورود به نقد کتاب، باب چنین میگوید:
«من سعی نخواهم کرد که جمعبندی کاملی از اثر«چپ روی در کمونیسم»ارائه دهم. بلکه چند نکته ای را بیان خواهم کرد- نکاتی که بتواند بر زمینه مسائل وسیعتری که در اینجا مطرح میشود بخشی از یک جمعبندی عمیقتر از این اثر گردند.»
به این ترتیب این نقد«جمعبندی کاملی»از کتاب لنین  نیست، بلکه صرفا بیان «چند نکته » است. اینکه این نکات بتواند بخودی خود «بخشی از جمع بندی عمیقتر» گردد،(که نگشت-  ونیازی به عمیقتر کردن نیز حس نگشت، زیرا همینطوری از سوی برخی جریانات مثل جریان ما پذیرفته شد) البته به درستی خود این نکات  بستگی دارد.
«قبل از همه باید بگویم که بازخوانی این اثر با اهمیت- بخصوص در زمینه سر رسیدن فرصتها برای انقلاب – مرا تکان داد. این اثر از زاویه دارا بودن درسها و اصولی که باید آنها را درک کرده و بدرستی و با خلاقیت بکارشان گرفت بسیار غنی است.» همان ص17
و...«در نگاه به «اثر «چپ روی در کمونیسم»به این واقعیت پی بردم که این اثر دارای اصول اساسی و درسهای بسیاری است که نه تنها به معنای عام درست هستند بلکه بخصوص در زمینه  تکوین و رسیدن اوضاعی انقلابی نهایت اهمیت را دارا هستند»(ص17 تمامی تاکیدها ی این نوشته از من است هر جا که باب تاکیدی کرده باشد از او نام میبرم)
پس از نظر باب در این اثر «با اهمیت»،« اصول اساسی» و«درسهای بسیاری» منظم شده است که هم بگونه ای «عام» درست هستند و هم بویژه در شرایط خاصی که اوضاعی انقلابی فرا میرسد« نهایت اهمیت» را دارا هستند. این اصول راباید «درک» کرد و با «خلاقیت» بکارشان گرفت.
اما باب از این «درسها و اصول اساسی» نامی نمیبرد. چه بسا اگر او از آنچه «اصول اساسی» و «درسهای با اهمیت» میداند، نام برده بود، بررسی ما را از نوشته خویش آسانتر میکرد و مشکلات ما را رفع مینمود.اما او نام نمیبرد و  بهر حال ما مجبوریم از آن چیز های اندکی که باب در مورد وجوه مثبت این کتاب گفته، پی ببریم که منظور او از این«درسها و اصول اساسی» چه میباشد. البته باب این سخن لنین در باره سر رسیدن اوضاع انقلابی را چند با ر تکرار میکند . شاید او رسیدن این اوضاع (مثلا در پی یک جنگ جهانی تازه) را بسیار زود میدید. شاید این «ناشکیبایی» فراوان در او ایجاد کرده بود که چنین اوضاعی بسیاری از درسهای «چپ روی» را باطل کند. شاید...!
سخنان باب، مثال آن کسی است که سخن بسیارگفت تا چیزی نگوید. ما پیشتر خواهیم دید که این مباحث باب بیشتر تعارف هستند و باب درسها واصول اساسی ای که در کتاب چپ روی علیه نظرات «چپ روانه» آورده شده، قبول ندارد؛ زیرا نام و محتوای کتاب لنین، گویای این نکته است که کتابی است در نقد بیماری چپ روی، و اصول اساسی آن عمدتا در نقد چپ ها استنتاج شده است. اما باب بجز چند مورد مثل بخش «پیشوایان،حزب، طبقه، توده ها» که در بررسی نظرات کمونیسم چپ در آلمان در بخش5 کتاب آمده (و تازه باب این نوع درسها را عمدتا در مقابل راستها عنوان میکند ونه در نقد چپ ها) و برخی نکات در باره  صلح  برست لیتوفسک و دیکتاتوری پرولتاریا، اکثریت باتفاق درسها و اصول اساسی این کتاب را که علیه چپ روهاست  رد میکند.
2- خلاقیت باب درمقابل راست ها و فراموش کردن «چپ ها»
باب در اینجا با اشاره به رویزیونیستها،  چنین ادامه میدهد:
« وقتی میگوییم با «خلاقیت» منظور یک خلاقیت مارکسیستی- لنینیستی است و نه خلاقیت رویزیونیستی و خروشچفی که بقول یکی از رفقا عبارت است از اینکه : اشکالی ندارد که مارکسیسم - لنینیسم را با تهی کردن از هر نوع اصولی که برای رویزیونیستها مزاحمت تولید میکند« خلاقانه» تکامل دهیم. ولی اگر اصولی را که حدادی شده اند گرفته و با بکار بست آنها به اوضاع کنونی تکاملشان دهید،همین رویزیونیستها بشما لقب یک دگماتیست «گستاخیست» میدهند » همانجا همان ص
بنابراین هدف باب از نقد این کتاب اینست که با بکار بست اصول اساسی آن در اوضاع کنونی  آنها را «خلاقانه» تکامل دهد.  او در اینجا به رویزیونیستها(راستها) برخورد میکند. زیرا آنجا که مسئله تغییرخلاقانه مارکسیسم پدید میآید، تفاوت و اختلاف با رویزیونیستها نیز برجسته میشود. رویزیونیستها خواهان « تکامل» مارکسیسم با «تهی کردن آن از اصول» هستند ولی مارکسیستها خواهان تکامل مارکسیسم و اصول اساسی آن  با توجه به اوضاع هستند. ولی درست تر این بود که باب  در مورد مسئله خلاقیت،  بطور عمده به اپورتونیسم چپ برخورد میکرد و برخورد به راستها را پس ازآن قرار میداد. زیرا اگر قرار است ما اصول  اساسی راکه عمدتا علیه نظریات و روشهای چپ روانه است در اوضاع کنونی بکار بندیم و خلاقانه تکامل دهیم باید این اصول اساسی را عمدتا در زمینه خودشان یعنی مبارزه با جریان «چپ» و اشکال کنونی «چپ روی» تکامل ببخشیم.
مگر «چپ» ها «دگماتیسم» نیستند؟ مگرآنها مخالف تکامل خلاقانه  مارکسیسم با تهی کردن آن از اصول اساسی علیه چپ رو ها نیستند؟ اگر قرار است  که تکامل مارکسیسم  با «تهی کردن از اصول» بدست نیاید بلکه  با حفظ و تکامل اصول در زمینه مورد بحث بدست آید باید ضمن تکامل خلاقانه مارکسیسم، آن اصول اساسی را حفظ  کرد و تکامل داد که در مبارزه علیه چپ روها بدست آمده است. و گرنه علی القاعده راستها، هرچند موافق تکامل اصولی که علیه راستها نوشته شده هستند، چندان مخالف تکامل خلاقانه اصولی که علیه چپ ها نوشته شده است، نیستند(مثلا مبارزه مارکسیسم با آنارشیستها چندان مورد مخالفت راستها نبود.هرچند برخی نکات آن را تحریف میکردند) و با توجه به آنچه باب جلوترمیگوید درمورد این که «رویزیونیستهای مدرن امروزی از انواع گوناگون برتجدید چاپ و انتشار اثر «چپ روی در کمونیسم»  به عنوان اثر بزرگ «استراتژی و تاکتیکها» که میباید حرف به حرف به عمل آورده شود اصرار» میورزند، پس این رویزیونیستها چندان مخالف تکامل اصولی نیستند که علی القاعده باید آنچیزی را تکامل دهد که آنها خواهان اجرای «حرف به حرف» آن هستند. زیرا چنین تکاملی بهر حال باید در زمینه «حرف هایی» گردد که آنها خواهان اجرایش هستند.
بدین ترتیب باب به ما می گوید که ما، آن اصول اساسی را که لنین علیه چپ ها نوشته، نقد  میکنیم و خلاقانه تکامل میدهیم. اما راستها (و نه چپ ها) بدانند که هر چند ما علیه  تزهای اساسی لنین علیه چپ رو ها مبارزه میکنیم، و آنها را خلاقانه تکامل میدهیم اما آنها را  با «تهی کردن از هر نوع اصولی  که برای رویزیونیستها(راستها  و نه چپ ها) ایجاد مزاحمت تولید میکند» خلاقانه تکامل نخواهیم داد. بل آنرا با «تهی »کردن از هر نوع اصولی که  برای «چپ ها»ایجاد مزاحمت کند تکامل خواهیم داد .بعبارت دیگر، اصول آن را بدان گونه  تکامل خواهیم داد (یا در واقع از بین خواهیم برد) تا راستها از آن استفاده نکنند!؟  بگذار آنها به ما، به این دلیل که علیه  اصول اساسی  چپ روی برخاسته و درعین حال اصول اساسی در مقابله با چپ روی  را تکامل بخشیده ایم (در واقع باید بنویسیم نبخشیده ایم)  یعنی مارکسیسم را از این اصول تهی کرده ایم، انگ «دگماتیسم» و «گستاخیست» بزنند !؟
بدین سان کتابی که حتی نام آن مبارزه علیه چپ روی است باید بگونه ای خلاقانه تکامل یابد که نه تکوین اصول اساسی آن علیه چپ روها، بل تکوین اصول اساسی آن علیه راستها را در بر گیرد. چنین است معمای باب . اینک  اندکی پیش تاخته میگوییم که آنچه باب در نقد کتاب چپ روی خواهان تغییر آنست همان قسمتهای اصلی است که علیه تاکتیکهای چپ روانه نگاشته شده است. او این اصول را، راست روانه ارزیابی میکند. در نتیجه مبارزه وی علیه کتاب لنین نه مبارزه با چپ ها و تکوین اصول تاکتیکی کهنه وخلق اصول تاکتیکی نوین علیه آنها، بل مبارزه با درسها و اصولی است که علیه چپ روها بدست آمده و او آنها را راست روانه ارزیابی میکند . در نتیجه آنچه او در آن زمان تصدیق میکند ودر این زمان ادامه میدهد در واقع همان تاکتیکهای چپ روانه است نه تغییرو یا خلاقانه تغییر دادن آنها.  پس باب چیزی را خلاقانه تکامل نمیبخشد بل چیزهایی که خلاقانه پدیدآمده اند حذف میکند وسیاست دگماتیستی چپ های همان موقع را تکرار میکند.
بگذار یکبار دیگر بپرسیم که چرا باب اینجا در مورد مسئله خلاقیت به راستها برخورد میکند و نه به چپ رو ها؟ و جالب اینکه نه در این قسمت و نه در سرتاسر بحث در باره کتاب« چپ روی» که علیه چپ روهاست، باب کوچکترین سخنی علیه «چپ رو ها» و ویژگیهای کتاب لنین در این مورد بزبان نمی آورد. به نظر من این بحث باب در اینجا خیلی نچسب و غیر متعارف مینماید و اگر کمی پیشتر بروم باید بگویم مانوری بیش نیست. مانوری که در پی آن نه خلاقانه تکامل دادن درسها و اصول ضد نظریات «چپ روانه» در مارکسیسم ، بل نفی بی دریغ ومطلق آنها مد نظراست. باب« مارکسیسم – لنینیسم را با تهی کردن از هر نوع اصولی(شاید بهتر باشد بگوییم «اصول اساسی» ای ( که برای چپ ها « مزاحمت تولید میکند« خلاقانه» تکامل» میدهد!؟ اما بجای برخورد به چپ ها به راستها  برخورد میکند تا برای شنونده یا خواننده ی خود جا بیندازد که او درسها و اصول اساسی را حفظ خواهد کرد.
همان گونه که در ادامه  این نوشته خواهیم دید، باب در کتاب خویش آن تاکتیکهایی را مورد حمله قرار میدهد که مارکسیستها در مورد بکاربست انها هم با راستها در گیرند هستند و هم با چپ ها. باب با حذف آنها خیال خودش را از هر گونه امکان گردش به راست راحت میکند غافل از اینکه با حذف این  تاکتیکها ، گر چه  ظاهرا وموقتا راست را در منگنه میگذارد اما با رشد تاکتیکهای چپ روانه،  میدان را بطور کامل به راستها میسپارد و  نه تنها امکان راست روی را در جریانهای چپ از بین نمی برد بلکه  برعکس حضور هر چه پر قدرت تر آنها را در عمل موجب میگردد.  
3- اوضاع عادی و اوضاع انقلابی
«آنچه لنین سعی دارد توجه را به آن جلب کند و در این اثر بروشنی و وضوح بر آن تمرکز مینماید این است که چگونه میتوان از اوضاعی عادی تر به یک مبارزه انقلابی کاملا  تکامل یافته در شرایطی که یک اوضاع انقلابی در حال فرارسیدن است اما توده ها هنوز به موضعی انقلابی نرسیده اند،انتقال یافت. بطور کلی این مشکلی است که لنین با آن دست به گریبان میباشد.. » باب همان جا
هرچند بازهم باب «بروشنی و وضوح » در باره آنچه در این اثر لنین بروشنی  و وضوح بر آن تمرکز شده است سخنی نمیگوید اما ما باز هم سعی خواهیم کرد از آنچه باب گفته، به نکاتی پرتو بیفکنیم:  از نظر باب مرکز ثقل این روشنی و وضوح را میتوان این نامید که  «چگونه میتوان از اوضاعی عادی تر به یک مبارزه کاملا تکامل یافته تر انتقال یافت» و آنهم «در شرایطی که یک اوضاع انقلابی درحال فرارسیدن است اما توده ها هنوز به موضعی انقلابی نرسیده اند.» (باب این نکته  را در کتاب «گسست ...» نیز تکرار میکند)
نخست باید بگوییم که این نکته که از نظر باب بسیار مهم است، تنها نیمی از قضیه را در بر میگیرد زیرا کتاب لنین تنها در این خصوص نیست که چگونه میتوان از« اوضاعی عادی تر» از «شرایطی که یک اوضاع انقلابی در حال فرا رسیدن است، اما توده ها هنوز به موضع انقلابی نرسیده اند»، به «اوضاعی  تکامل یافته تر» انتقال یافت. بلکه این نیز هست که چگونه میتوان از اوضاعی که «انقلابی» بوده است و توده هایی که «مواضع انقلابی» داشته اند به شرایطی انتقال یافت که «اوضاعی عادی» است و توده ها مواضع انقلابی را ترک گفته و به سلطه ارتجاع گردن نهاده اند. به عبارت دیگردر این خصوص نیز هست که چگونه فعالیت انقلابی میتواند و باید از یک اوضاع که تکامل یافته تر است به یک اوضاع عادی انتقال یابد.  یعنی به شرایطی  انتقال یابد که  اوضاع انقلابی در حال از بین رفتن است و توده ها مواضع انقلابی را ترک گفته اند. برای نمونه به این بخش از سخنان لنین در بخش مراحل عمده بلشویسم توجه کنیم :
«سالهای ارتجاع(1910-1907)  تزاریسم پیروز شد. همه احزاب انقلابی و اپوزیسیون درهم شکسته شدند انحطاط، فساد اخلاق ... ولی در عین حال همین شکست بزرگ به احزاب انقلابی و طبقه انقلابی درس حقیقی وسودمند ترین درسها، یعنی درس دیالکتیک تاریخی، درس استنباط و توانایی و فن مبارزه را یاد میدهد. دوستان در روزهای بدبختی شناخته میشوند.ارتش های شکست خورده خوب درس میگیرند.» و
«احزاب انقلابی باید معلومات خود را تکمیل کنندآنها طرز تعرض را آموختند. حالا میبایست بدین نکته پی ببرند که این علم باید با علم دیگری تکمیل گرددو آن اینکه چگونه باید صحیحتر عقب نشینی کرد. میبایست بدین نکته پی برده شود- و طبقه انقلابی با تجربه تلخ خود بدین نکته پی میبرد- که بدون اموختن شیوه تعرض صحیح  و عقب نشینی صحیح نمیتوان پیروز گردید.»(8)
پس در سیاست دو علم وجود دارد : علم پیشرفت (یا تعرض) وعلم عقب نشینی( یا دفاع ). کتاب لنین تنها در خصوص چگونگی علم پیشرفت نیست بلکه در باره چگونگی علم عقب نشینی نیز هست . و حتی اگر ما اوضاع عادی را که در آن پیشرفت کند است درنظر بگیریم کتاب لنین نه عمدتا در باره چگونگی حرکت «سریع» رو به جلو، بلکه درباره  اوضاعی است که یا حرکت رو به جلو «کند» و «تدریجی» و دارای«پیچ و خم» است و یا «عقب نشینی»  صورت میگیرد (9) واین دو نقطه هرچند تنها نقاطی نیستند که با چپ روان تقابل ایجاد میشود - زیرا در دوران هایی که پیشرفت سریع است نیز این تقابلها پیش میآید- اما نقاطی است که بیشترین اصطکاک با چپ روها صورت میگیرد. لنین تجارب بلشویکها را برای جنبش بین المللی چنین جمعبندی میکند:
« بین تمام احزاب شکست خورده اپوزیسیون و انقلابی بلشویکها از همه منظم تر عقب نشینی کردندو تلفات وارده به «ارتش» آنها از همه کمتر بود. هسته این ارتش به حداکثر حفظ گردید. انشعاب در بین آنها (از لحاظ عمق و علاج ناپذیری از همه کمتربود. ضعف روحی انان از همه کمتر و توانایی آنها برای اینکه فعالیت خود را با دامنه ای به حداکثر وسیع و بنحوی صحیح و مجدانه تجدید نمایند، از همه بیشتر بود. و علت اینکه بلشویک ها بدین نتیجه نائل آمدند فقط آن بود که انقلابیون عبارت پردازی راکه نمیخواستند به این نکته پی ببرند که بایدعقب نشینی کرد، بایدطرز عقب نشینی را بلد بود وباید حتما شیوه کار علنی در ارتجاعی ترین پارلمانها،درارتجاعی ترین سازمانهای اتحادیه ای،کئوپراتیوی، سازمانهای بیمه و غیره را آموخت، بیرحمانه افشا و اخراج کردند.» همانجا
چنین است گذر از اوضاع انقلابی به اوضاع عادی . در کتاب لنین، این اولین برخورد به جریانهای «چپ» است. لنین در اینجا بطور فشرده از زمینه هایی نام میبرد که بین بلشویکها و چپ ها برخورد روی داده است.آنچه این اوضاع را از اوضاع تکامل یافته جدا میکند همانا عقب نشینی ها، کندی پیشرفت، حرکت در کوره راهها و... است .(10)
دوم اینکه این اوضاع  عادی ویژگیهایی دارد  و برای انتقال به اوضاع انقلابی، باید این ویژگیهای را بدقت مد نظر داشت. برای آنکه تنها به تجربه روسیه بسنده نکرده باشم، نظرات لنین در خصوص وضع انگلستان را میآورم که با اشاره به « خواب بودن توده های پرولتر» در زمانی که هنوز حتی چشم انداز اوضاع انقلابی در کار نیست، تجسم روشنی از اوضاع عادی به دست میدهد :
«برای مثال انگلستان را در نظر میگیریم. ما نمیتوانیم بدانیم - و هیچکس قادر نیست از پیش معلوم نماید- که چه وقت در انگستان انقلاب واقعی شعله ور خواهد شد و چه موجبی بیش از هرچیز توده های بسیار وسیع را که اکنون در خوابند، بیدار خواهد کردو بر خواهد انگیخت و به مبارزه سوق خواهد داد. ... بلکه سخن ما بر سر آن موجبی است که توده های پرولتری را که اکنون در خوابند بر خواهد انگیخت و به جنبش خواهد آورد.»همانجا ص512    
پس سخن بر سر فعالیت دراوضاع عادی است. یعنی زمانی که توده ها در خوابند یا جنبش دچار افت است؛ وسخن بر سر موجباتی که میتواند توده ها را از خواب بیدار کند، برانگیزد و به جنبش در اورد.
شرایط عادی شرایطی است متمایز از شرایط انقلابی. شرایط عادی درست نقطه مقابل شرایط انقلابی است. اینها دو قطب اصلی شرایط  هستند که به همراه دو وضعیت میان دو قطب، شرایط چهار گانه را میسازند:
1- شرایط عادی 2- شرایط  گذر و صعود از شرایط عادی به وضعیت انقلابی 3- وضعیت انقلابی و 4- شرایط گذر و سقوط از وضعیت انقلابی  به شرایط عادی . آنچه دراین کتاب بطور عمده مورد توجه لنین است نه شرایط و وضعیت انقلابی، بل شرایط عادی و دوحالت میان دو قطب اصلی یعنی گذر شرایط عادی به شرایط انقلابی و بالعکس شرایط گذر از اوضاع انقلابی به شرایط عادی است.
بطور کلی  سیاست ها و شیوه های فعالیت ما در اوضاع عادی  با سیاست ها، شیوه های فعالیت ما در شرایط تکامل یافته تر و انقلابی فرق دارد . بخصوص اینکه در اوضاع عادی  نه تنها«توده ها هنوز به موضع انقلابی نرسیده اند » بلکه در «خوابند». (البته  ممکن است شرایط انقلابی باشد، لیکن توده ها در برخی سیاستها، مخالف سیاستهای «چپ روانه»، یعنی «عدم توقف» یا«فرود» آمدن های نسبی، حتی در«اوج»  حرکت و پیشرفت باشند.) بنابراین سیاستها و شیوه های فعالیت ما و همینطور نحوه فعالیت تشکیلاتی ما متوجه توده هایی است که مواضعی غیر انقلابی دارند.
از این رو،«چگونگی» گذار در بر گیرنده و متکی به سیاستها و تاکتیک هایی مشخص از جانب ما خواهد بود که بتواند کل مبارزه را از یکسو از شرایط  نامساعد به شرایط مساعد، از شرایط عادی به شرایط تکامل یافته تر و از سوی دیگر از شرایط مساعد به شرایط نامساعد ، از شرایط انقلابی به شرایط عادی انتقال دهد.
سوم اینکه  گرچه سیاست ها، تاکتیک ها، شیوه های فعالیت و مرکز ثقل فعالیت ما در اوضاع عادی و اوضاع انقلابی با یکدیگر فرق میکند اما  اینگونه نیست که آنچه مثلا به عنوان مکان ها ی فعالیت در کتاب لنین بروی آن انگشت گذاشته میشود، در اوضاع و احوال انقلابی بی خاصیت گردد. مثلا  در اوضاع انقلابی  هرگونه کار در سندیکا واتحادیه متوقف شود،هر گونه فعالیت پارلمانی حتما  و مطلقا موقوف گردد و هر گونه سیاست صلح وسازشی (چون اوضاع انقلابی است) غیر مجاز اعلام شود و مطلقا صورت نگیرد. هرچه درسها و اصول اساسی که لنین در کتاب خویش در پیش میگذارد درسها و اصولی است که بطور عمده در شرایط عادی تکوین مبارزه میتواند بکار بسته شود. اما امکان حفظ آنها به عنوان جهات غیر عمده  فعالیت در اوضاع انقلابی نیز موجود است و ممکن است تحلیل حزب انقلابی این باشد که  اجرای چنین سیاستهایی میتواند نقش کمکی به سیاستها، تاکتیک ها ، شیوه های فعالیت ومراکز ثقل نوین فعالیتی ایفا کند، که مشخصه اوضاع انقلابی است. (ما عجالتا درباره شرایط  خاص بویژه در کشورهای تحت سلطه حرف نمی زنیم بلکه در نفس درستی یا نادرستی عام چنین سیاستها، شیوه ها و مراکز فعالیت  و اساسا در مورد مجاز بودن آنها از لحاظ اصول م- ل- م حرف می زنیم .در بخش ویژه هر کدام از این بخش ها به اوضاع مشخص توجه خواهیم کرد.)  
و چهارم اینکه  این درسها و اصول اساسی درست در مقابل نظرات کمونیستهایی «چپی» عنوان میشود که  به اوضاع عادی تکوین مبارزه به عنوان یک اوضاع عادی نگاه نمیکنند بلکه گمان میکنند که همیشه اوضاع انقلابی است وهمیشه باید پیش رفت. تمامی مباحث لنین در این کتاب متوجه این اشخاص است و در نقد سیاستها، روشها و شکلهای فعالیتی است که در شرایط عادی مبارزه مناسب نیست و گونه ای « زود خواهی» است . یعنی بدون پیاده کردن درسها و اصول اساسی که شایسته شرایط عادی مبارزه است میخواهند به شرایط تکامل یافته مبارزه جهش کند.
علت اساسی نگارش کتاب لنین این است که در بیشتر کشورهای اروپایی، در دوران پس از جنگ، کمونیستهای چپ رشد زیادی کردند. ازنقطه نظر داخلی، مواضع چپ روانه  این کمونیستها، عموما واکنشی بود نسبت به جریانهای اپورتونیسم راستی که بویژه در جنگ جهانی اول مواضع شوونیستی و یا پاسیفیستی گرفته بودند و پس از جنگ، در احزاب سوسیال دموکرات تسلط کامل یافته بودند؛ این  جریان «چپ» تا حدودی با  انتقاد وگسست از جریانهای اپورتونیست راست شکل گرفت. از نقطه نظر خارجی این کسان چشم به بلشویکها دوخته بودند و چون بلشویکها در روسیه قدرت را گرفته بودند،گمان میکردند  این قدرت بدون هیچ پیچ و خم  و بالا و پایینی بدست آمده و خود آنها نیز قادر خواهند بود که مستقیما و «بدون توقف درایستگاهها » وحرکت «کند»(جریانهای راست این توقف ها و حرکات کند و تدریجی را «مطلق» میکردند) در شرایط عادی مبارزه، قدرت را بدست گیرند. بنابراین  لنین در مقابل  «ناشکیبایی» و«زود خواهی» این قبیل کمونیستها به بررسی و جمعبندی از تجارب ویژه بلشویکها وچگونگی اقدامات طولانی و دشواری های آنها برای کسب قدرت میپردازد و تلاش میکند آن جنبه از تجارب بلشویکها را در شرایط عادی مبارزه،  که میتوان جنبه عمومی بدان داد و قابل استفاده برای کشورهای های دیگر میباشد به شکل یک رشته اصول اساسی ودرسها در آورد. والبته  تمام اینها که اشاره کردیم متاسفانه در بحث باب غایب است.
4- حکایت «دست به گریبان» بودن لنین !
همچنین از جهتی دیگر و مهمتر به بحث باب دقت کنیم. باب در قطعه بالا میخواهد بگوید که آنچه در کتاب لنین مهم است اینست که« چگونه میتوان از اوضاعی عادی تر به یک مبارزه انقلابی کاملا  تکامل یافته ...انتقال یافت. بطور کلی این مشکلی است که لنین با آن دست به گریبان میباشد.. » باب همان جا
بنابراین باب میخواهد بگوید که «صورت» قضیه لنین یعنی این پرسش که «چگونه» میتوان انتقال یافت درست  است .  اما  «محتوی» پاسخ لنین به این چگونگی،  یعنی آن پاسخی که لنین به مسئله ای که با آن «دست به گریبان میباشد» میدهد، میتواند درست نباشد.
من در ادامه این مقاله  نکات ودلایل باب در خصوص نفی محتوای این چگونگی را بحث خواهم کرد. اما در حال حاضر اشاره کنم  که مباحث لنین در باره محتوی این «چگونگی انتقال» یعنی آن چیزی که  باب با اصطلاح «دست به گریبان بودن» توضیح میدهد و نقد «چپ ها» در این خصوص، یکی از مباحث  با اهمیت مارکسیستی - لنینستی است. که لنین به هیچ عنوان با آن «دست به گریبان» نبوده بلکه بر مبنای تجارب 25 ساله خود کمونیستهای روس و تمامی کشورها یی که مبارزه طبقه کارگر تا آن برهه در آن پیشرفته  و تکامل یافته بود، برای وی «روشن و شفاف» بوده است.
بر مبنای این مباحث، اصولا برای کاردراوضاع عادی و چگونگی انتقال طبقه به شرایط تکامل یافته تر،مصالح عینی  درون نظام ها ی اجتماعی - سیاسی وجود دارد (یا عموما بوجود میآید و یا بر مبنای شرایط عینی و با الهام از کشورهای دیگر، بوجود آورده میشود.) که میتوان از آنها  برای آگاهی بخشیدن و تشکل طبقه و توده های متوسط و عقب مانده استفاده کرد.مصالحی عینی که میراث و محصول تکوین  خود این نظام ها، محصول تکوین شرایط اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آنها و محصول مبارزه طبقاتی طولانی در همین زمینه ها ست. این  مصالح وامکانات عینی، من - در آوردی نیست. یعنی اینگونه نیست که ما  بتوانیم آنها را از خودمان اختراع کنیم.(11) این مشخصه های عینی حرکت توده ها، درون نظام های اجتماعی – سیاسی موجود است ( دربرخی کشورهای تحت سلطه وضع  فرق میکند اما در انجا هم مصالح عینی درون نظام موجود است مثلا توجه کنیم به چگونگی کارحزب کمونیست چین در مناطق سفید که دست گومیندان بود). سازمانهایی که توده ها در آنها متشکلند، یا میتوانند متشکل بشوند مانند سندیکاها، اتحادیه ها و... خلاصه هر جا که توده ها وجود دارند  و همچنین امکاناتی که برای حرکت درون نظامها وجود دارد مانند پارلمان، مطبوعات، و... خلاصه هر امکانی که بتوان در آن رسوخ کرد و از ان به عنوان تریبونی  قانونی یا علنی برای افشاکردن، آگاهی بخشیدن و سازمان دادن استفاده کرد.
اینکه  چه تغییراتی در شرایط کشورهای اروپایی و کشورهای تحت سلطه  رخ داده و آیا بر این مبنا، ما چه تغییراتی میتوانیم در مباحث لنین به عمل آوریم امری است که هنگام ذکر مباحث لنین و مجادله با باب و با بررسی تجارب جنگ خلق چین و همچنین تغییرات کنونی کشورهای تحت سلطه، به آن میپردازیم. 
5- نکات اصلی لنین علیه چپ ها:
پیش از پیگیری مباحثه با  باب، برای تدوین مطالب مان  به نکاتی اشاره کنیم  که لنین در در نقد چپ روی ذکر میکند:
«بلشویسم شیوه مبارزه علیه حزبی را که بیش از همه ترجمان تمایلات انقلابیگری خرده بورژوایی بود یعنی علیه حزب «سوسیالیست رولوسیونرها»را در سه نکته عمده فرا گرفت و ادامه داد.
اولا این حزب که مارکسیسم را نفی میکرد،با لجاج خاصی نمیخواست(و شاید صحیحتر باشد اگر بگوییم نمیتوانست) به ضرورت  محاسبه صددرصد عینی( ابژکتیف) نیروهای طبقاتی و مناسبات متقابله آنان قبل از هر اقدام سیاسی پی برد.
دوما این حزب «انقلابیگری» خاص یا «چپ روی» خود را در قبول ترور فردی و سوءقصد میدانست که ما مارکسیستها جدا آنرا ...  رد میکردیم.
سوما «سوسیالست-رولو سیونرها» «چپ روی» خود را دراین میدانستند که برخطاهای نسبتا کوچک سوسیال دموکراسی آلمان پوز خند زنند  و حال آن که خودشان در مورد مسائلی از قبیل مسئله ارضی یا دیکتاتوری پرولتاریا از اپورتونیستهای افراطی همین حزب تقلید میکردند.» بیماری کودکی«چپ روی» در کمونیسم  منتخب جلد 2 قسمت 2 ص423و424
صفت مشخصه چپ روی از دیگاه لنین محاسبه نکردن عینی و ماتریالیستی نیروهای طبقاتی و مناسبات متقابله میان آنها قبل از دست زدن به هر اقدام سیاسی است. یعنی در واقع محاسبه ذهنی گرایانه  و ایده آلیستی این نیروها . همچنین چپ روی بجای ترور و قهر انقلابی یک طبقه در یک انقلاب و یا پس از تصرف قدرت، ترور فردی یا سوء قصد را مینشاند. وسوم اینکه «چپ روی » درمسئله ای معین، درعین حال راست روی در مسائلی دیگر است به عبارت دیگر چپ روی یعنی راست روی !(12)
بطور کلی اینها  عام ترین خصال «چپ روی» هستند و صرف نظر از اشکال خاص بروز آنها در کشورهای مختلف ،کم یا بیش میان تمامی چپ روان تمامی کشورها مشترکند. (13) 
6- آیا کتاب چپ روی به گره گاه ارتباط دارد؟
باب ادامه میدهد:
« اما چند نکته  میبایست در این رابطه مطرح گردد: اول از همه، میبایست این اثر را دقیقا بر زمینه چنان اوضاع  و گره گاهی درک نمود- اگر نه گره گاهی تاریخی در مقیاس جهانی، بلکه حداقل معنای محدودتر حدت یابی تضادها شکل گیری یک وضع انقلابی- و باید گفت که تلاشهای او برای کسب بیشترین دستاوردهای (و در واقع چلاندن فرصتها) ممکن از اوضاع مناسب در تمامی این کتاب موج میزند. این عموما آن چیزی است که در «چپ روی در کمونیسم» درست است و متکی به انتظارات معینی است»
آنچه میتوان از این سخن باب برداشت کرد اینست که  اگر چنان اوضاع و گره گاهی- دوران پس از جنگ جهانی اول و پس از انقلاب اکتبر- نبود،  ضرورت نوشتن کتابی چون «چپ روی» احساس نمیشد. و اگر تضادها به مرحله حدت یابی نرسیده بودند و وضع انقلابی نبود و اوضاع عادی بود، نیازی به نوشتن این کتاب نبود. ولی درست برعکس است. زیرا این کتاب،  تجاربی را مورد بررسی قرار میدهد که مربوط به اوضاعی عادی است و نه حدت یابی تضادها. مربوط به اوضاع عادی است و نه اوضاع انقلابی. مربوط به فعالیتهای تدریجی در تکامل تدریجی انقلاب است و نه گره گاه ها . هر چند این کتاب زمانی نگارش یاقته که یک گره گاه بوده است، اما آنچیزی را مورد بررسی قرار میدهد که مربوط به شرایطی غیر از شرایط گره گاه است. مربوط به سالهای طولانی فعالیتهای تدریجی بلشویکها در اتحادیه های کارگری زرد ارتجاعی، در پارلمانها، در برخور به متحدین غیر قابل اعتماد وحتی نیروهای دشمن امپریالیستی و سازشها و کنار آمدنهاست. پس باب چه قصدی دارد که این کتاب را به شرایط گره گاهی وصل میکند و اصرار میورزد که کتاب حتما با توجه به آن شرایط گره گاهی خوانده شود؟ آیا این 180 در جه  با نیت و قصد نویسنده کتاب اختلاف ندارد؟ نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که در اینجا «چلاندن فرصتها»  پاز نظر باب امری مثبت به حساب میآید.
پ- اشتباهات کتاب چپ روی از نظر باب
1- تعمیم ویژگیهای بین المللی انقلاب روس
باب ادامه میدهد:
«اما بعضی نکات، برخوردها و حتی مسائل معین متدولوژیک- حتی با در نظر گرفتن آن اوضاع - اشتباه بودند. این اشتباهات از یکسو منعکس کننده نوعی عدم درک لنین از بعضی اوضاع کنکرت میباشد، اما از طرف دیگر منعکس کننده آن است که او بسختی سعی کرد و تا آنجا پیش رفت که در سهای انقلاب موفقیت امیز روسیه را در شرایط دیگر در اوضاعی که کما کان حدت مییافت،(14) بکار بندد- و «چلاندن تا حد امکان آن گره گاه »اگر درست همان عبارت مشروح را بکار برده باشم-(در این جا «چلاندن» منفی شد) و آن اشتباهات معین را فی الواقع مرتکب شود و به هر حال در موارد مشخصی پدیده ها برحسب تاکتیکهایی که او طلب میکرد به ضد خودشان بدل میشوند.» همان ص18
اینها البته چیزی جزمشتی عبارت نیستند وپیشتر خواهیم دید که باب برای اثبات این نکات خود، دلایل و مستندات حتی ابتدایی- و نه مشروح- نیز نمی آورد.او تنها به تجربه انگلیس توجه میکند که ما به جای خود و بطور مفصل ، نکات باب در خصوص  این تجربه را بررسی خواهیم کرد. اینک توجه خود را به  روی نکته ای تمرکز بخشیم که برای بحث ما با اهمیت است و در بحث باب نکته کلیدی است. یعنی بکار بستن در سهای انقلاب موفقیت امیز روسیه در شرایط دیگر »
2- نمونه و سرمشق شدن انقلاب روس
این مسئله یعنی جمعبندی تجارب روسیه جهت استفاده کمونیستهای کشورهای دیگر یکی از انگیزه های اساسی نگارش کتاب چپ روی است. و این بیش از هر چیز به این بر میگردد که روسیه مرکز ثقل تضادها ی بین المللی، نمونه و سرمشقی برای کشورهای اروپایی و جهان گردیده و پرولتاریای این کشور پیشوای پرولتاریای بین المللی بود. و چون این مسئله  برای ما اهمیت زیادی دارد، در مورد روشن کردن جنبه های آن به لنین رجوع میکنیم.
لنین در نخستین بخش کتاب خویش زیر عنوان «برای اهمیت بین المللی انقلاب روس چه مفهومی میتوان قائل شد» پس  از ذکر این نکته که در آغاز انقلاب اکتبر چنین به نظر میرسید که چون فرق عظیم بین روسیه عقب مانده و کشورهای پیشرو اروپای باختری موجود است انقلاب این کشورها هم خیلی کم شبیه انقلاب روسیه شود، چنین میگوید:
« اکنون  ما تجربه بین المللی بس قابل ملاحظه ای در دست داریم که با نهایت صراحت گواهی میدهد که برخی از مشخصات اصلی انقلاب ما دارای اهمیت محلی، یعنی اهمیت اختصاصا ملی و صرفا روسی نبوده بلکه اهمیت بین المللی دارد. منظور من از اهمیت بین المللی در اینجا معنای وسیع کلمه نیست ؛ زیرا نه تنها برخی، بلکه همه مشخصات اصلی و بسیاری از مشخصات فرعی انقلاب ما، ،از لحاظ تاثیر آن در کلیه کشورها،اهمیت بین المللی دارد. نه چنین اهمیتی را باید به معنای کاملا محدود کلمه برای برخی مشخصات اصلی انقلاب ما قائل شد. بدین معنی که اهمیت بین المللی را باید در اینجا به مفهوم قدر و ارزش بین المللی یا ناگزیری تاریخی تکرار آنچیزی به مقیاس بین المللی درک نمود که در کشورما روی داده است.» لنین اضافه میکند که «البته خطای عظیمی است هر آینه در این حقیقت مبالغه شود و بسط آن از حدود برخی مشخصات اصلی انقلاب ما فراتر رود.» او ادامه میدهد «به همین سان  اشتباهست اگر این نکته از نظر دور داشته شود که پس از آنکه انقلاب پرولتری، ولو در یکی از کشورهای پیشرو پیروز گردد، باحتمال قوی تحول سریعی روی خواهد داد بدین معنی که روسیه اندکی پس از آن دیگر کشور نمونه وار نبوده بلکه مجددا کشور عقب مانده خواهد شد(هم از لحاظ «شوروی »و هم از لحاظ «سوسیالیستی») » همانجا ص407 و 408.  وبه طور کلی «از اینجاست «اهمیت بین المللی (به مفهوم محدود کلمه) حکومت شوروی و مبانی تئوری و تاکتیک بلشویکی»ص 408 .   لنین در پایان این قسمت سخنان کائوتسکی را در باره انتقال مرکز ثقل انقلابات از باختر به خاور که ما در بالا آوردیم مینویسد. همچنین او در جای دیگر به هدف مقاله اشاره کرده و مینویسد:
«برای توضیح این مطلب من از تجربه خودمان شروع میکنم و این مطابقت دارد با طرح کل این مقاله، که هدفش انطباق آن نکاتی از تاریخ و تاکتیک معاصر بلشویسم بر شرایط اروپای باختریست که دارای قابلیت انطباق همگانی، اهمیت همگانی و ناگزیری همگانی میباشد.» همان جا ص442
به هرصورت، آنچه  درسخنان لنین حائز اهمیت است اینستکه انقلاب روس نمونه و سرمشق انقلاب بین المللی است و در نتیجه لنین اولا آن تئوری،استراتژی، تاکتیک، سیاستها و عواملی که موجب پیروزی بلشویکها شد را، برای جنبش بین المللی که کنجکاوانه به تجربه کارگران روس مینگرد، شرح میدهد. دوما تلاش نمیکند تا هر انچه در روسیه روی داده به عنوان ویژگیهای بین المللی انقلاب روس عنوان کند و از آنها بخواهداز جنبش روسیه تقلید کند، بلکه تنها برای برخی خصوصیات، که  بویژه دارای «ناگزیری همگانی» است،این چنین نقشی را قائل است.
3- پایه طبقاتی خط «چپ روانه»
یکی از خصوصیات این انقلاب وجود خطوط  راست و«چپ» در کنار پرولتاریا و مبارزه پرولتاریا با این خطوط  است. پیشتر به ترازبندی لنین از نکات اساسی مورد اختلاف با «چپ ها» درروسیه، اشاره کردیم اینک میپرسیم  پایه طبقاتی این چپ روی کدامست؟
«از لحاظ تئوری برای مارکسیستها کاملا مسجل است - و تجربه کلیه انقلابهای اروپایی وجنبش های انقلابی کاملا تایید نموده است - که خرده مالک و صاحبکارخرده پا (این تیپ اجتماعی که در کلیه کشورهای اروپایی [ و ما از خود اضافه میکنیم همچنین در تمامی کشورهای تحت سلطه] توده بسیار وسیعی را تشکیل میدهد.)از آنجا که در شرایط سرمایه داری دائما در معرض ستم بوده و غالبا زندگیش با شدت و سرعت فوق العاده ای بوخامت میگراید و خود خانه خراب میگردد، لذا به آسانی به افراط در انقلابیگری دچار میشود ولی قادر نیست از خود متانت، تشکل،و انضباط و پایداری نشان دهد.» همانجا ص 422 تمام تاکیدها از من است
بلشویکها در مبارزه با این جریان تجاربی را بدست آوردند و بدلیل وجود این پایه طبقاتی چپ روی (و همینطور راست روی) در اروپا، تجارب خود را در مبارزه با این جریان در مسائلی چون کار در اتحادیه ها، پارلمانها، و شیوه برخورد به نیروهای طبقاتی غیر پرولتری وحتی صلح و سازش با دشمنان، در اختیار جنبش بین المللی میگذارند.
آنچه مسلم است این است که این طیف طبقاتی دراکثریت باتفاق کشورهای جهان وجود دارد و طبقه کارگر را در محاصره گرفته است و راه و روش و شیوه های مبارزه  خود را بدرون طبقه کارگر میآورد .هر گونه مبارزه علیه «چپ روی» در واقع و بطور عمده علیه این جریان طبقاتی و در واقع مبارزه طبقاتی میان طبقه کارگر و خرده بورژوازی است.  بطور کلی میتوان در برخی از کشورها و در دوره های معینی برخی از این نکات را بکار نبست  وشیوه های دیگری را بکار بست . حداکثر شکل ها و شیوه ها و متد تغییر خواهد کرد و نه نفس مبارزه با یک جریان طبقاتی که «به افراط در انقلابیگری دچار میشود ولی قادر نیست ازخودمتانت و تشکل، انضباط  و پایداری نشان دهد.» لنین همانجا ص422 و این آن نکته ای است که متاسفانه از نظر باب دور مانده است و در بحث او غایب است. نکته دیگری که از لحاظ بحث ما اهمیت دارد اینست که اتفاقا این جریان درون روسیه کمتر از اروپای غربی ای نفوذ داشت که همواره سرچشمه انواع و اقسام چپ روی و آنارشیسم بوده و هست.
4- خصوصیات « چپ روی»
لنین در باره این جریان چنین میگوید:
« این انقلابیگری تا اندازه ای به آنارشیسم شباهت دارد و یا به عبارت دیگر چیزهایی از آنارشیسم اقتباس میکند و در کلیه نکات اساسی بر خلاف شرایط و مقتضیات مبارزه متین پرولتری رفتار مینماید» و در باره آنارشیسم میگوید:
«آنارشیسم اغلب یک نوع کیفری در مقابل معاصی اپورتونیستی جنبش کارگری بوده است . هر دوی این پدیده های زشت مکمل یکدیگربوده اند. و اگر در روسیه ،با وجودآنکه نسبت عناصر خرده بورژوایی در بین اهالی از کشورهای اروپایی بیشتر بوده است. مع الوصف آنارشیسم دردوران هر دو انقلاب (1905 و 1914) نفوذ نسبتا ناچیزی داشته است این امر را را بدون شک تا حدودی باید از خدمات بلشویسم دانست که همواره بی امانترین و آشتی ناپذیر ترین مبارزه را علیه اپورتونیسم نموده است.»همانجا ص422و423 تاکیدها از من است.
میتوان از این سخنان لنین دو نتیجه گرفت:
نتیجه اول  چنانکه لنین میگوید اینست که این نوع  انقلابیگری در کلیه نکات اساسی برخلاف شرایط و مقتضیات مبارزه متین پرولتری رفتار مینماید.
و نتیجه دوم اینکه اگر ضعف آنارشیسم در روسیه تا حدودی معلول مبارزه بی امان و آشتی ناپذیر بلشویکها با اپورتونیسم است پس احتمالا در اروپای غربی  که طی سالهای 1900 تا 1917 مبارزه بی امان و آشتی ناپذیر با اپورتونیسم راست  صورت نگرفته، امکان قوت و رشد چنین جریانهایی بسی بیشتر از روسیه بوده است. (15) در واقع  کم بودن  صاحب کارکوچک دراروپای غربی نسبت به روسیه را، راست روی های سوسیال دمکراتهای اروپای غربی جبران میکرده است!
5- نتیجه گیری
پس بطور کلی بکار بستن مهمترین تجارب بلشویکها و انقلاب روسیه در کشورهای اروپایی چندان از مسائل و   شرایط این کشورها دور نبوده است. خواه از لحاظ  نمونه و سرمشق شدن روسیه و انتخاب تجاربی که در تجارب روس ها اهمیت بین المللی داشت، خواه از لحاظ  پایه طبقاتی این جریان «چپ روانه »، خواه از لحاظ خصوصیات اساسی و تاریخ آن  و خلاصه از هر لحاظ بنگریم تلاش لنین در انتخاب و تعمیم تجارب، ماتریالیستی و دیالکتیکی بوده است. زیرا اولا بر مبنای مطالعه عینی شرایط روسیه و شرایط عینی این کشورها صورت گرفته( لنین حدود 15 سال در این کشورها بسر برده با زیر و بم احزاب کمونیستی و اقتصاد و سیاست این کشورها آشنایی داشته و علیرغم اینها  همواره با توجه به اسناد حرف میزند) وتعمیم ذهنی گرایانه نبوده است و دوما خود اصول و موازین بلشویکها در مبارزه علیه چپ روی از اصول و موازین مارکس و انگلس در اروپا ( مبارزه با آنارشیستها، کمونارهای فرانسه، همینطور تجارب حزب پیشرو سوسیال دمکرات آلمان- تجارب دو جریان یوهان موست و جوانان- نگاه شود به اختلافات در جنبش کارگری اروپا) و مبارزه آنها با جریانهای چپ بویژه آنارشیستها در اروپای غربی سرچشمه گرفته، با جرح و تعدیل هایی در تجارب انقلاب روس بکار بسته شده ،خلاقانه تکامل داده شده و غنی و کارآمدتر گردیده و اینک میتوانست با کم و زیاد کردنها و تغییرات خلاق در آن، در اروپای غربی بکار بسته شود.      
    نگارش در شهریور 86   بازنگری اردیبهشت 88
در بخش بعدی به تجربه انگلستان میپردازم  و نکات باب را در خصوص این تجربه تجزیه و تحلیل ونقد خواهم کرد.    
یادداشتها
* ترجمه ای که من در اختیار دارم تنها ترجمه موجود از این اثر باب است. متاسفانه متن اصلی را تا کنون نتوانستم بدست آورم. بناچار برای نقد این سخنرانی از همین ترجمه استفاده کرده ام. در صورتی که ترجمه ایراد داشته باشد آماده ام تا بر مبنای ترجمه صحیح، متن خودم را اصلاح کنم.
1-  آخرین اشاره ای که باب به این کتاب کرده (آنچه من در اختیار دارم) در سخنرانی وی در باره  «هر چیزی که حقیقت داشته باشد برای پرولتاریا خوب است ... » میباشد. من این بخش از سخنان وی را در اینجا میآورم: « از زمان انتشار «فتح جهان» ... من ضرورت گسست اپیستمولوژیک (شناخت شناسانه) از بسیاری جهات تاریخ جنبش بین المللی کمونیستی را طرح کرده ام منجمله از تاریخ جنبش بین المللی کمونیستی در چین و انقلاب فرهنگی پرولتاریایی چین ... فتح جهان یک گسست اپیستمولوژیک بود  زیرا تصریح کرد که ما باید در همه حالت حقیقت را منعکس کنیم نه  آنرا پنهان کنیم؛ به همین دلیل باید تاریخ خود را کنکاش کرده وبازرسی کنیم ... وقتی این موضوع را طرح کردم عده ای احساس کردند که هوای تازه ای به آنها رسیده ولی عده ای دیگر نسبت به ان ابراز انزجار کرده و گفتند با این نقدها کار تاریخ جنبش بین المللی کمونیستی و پرچم کمونیستی مان را به یک پرچم پاره پاره تقلیل داده ام که البته هدف این نبود.» برگردان فارسی
2 - « حزب ما طی 26 سال گذشته، آثار متعددی را از باب آواكیان و حزب كمونیست انقلابی آمریكا ترجمه و ارائه كرده است. در این میان، جمعبندی و سنتز فشرده ای كه وی از تاریخچه جنبش بین المللی كمونیستی از ماركس تا مائو جلو گذاشت و در دو كتاب ”فتح جهان“ و ”گسست از ایده های كهن“ منتشر شد، نقش مهمی در بازسازی فكری حزب ما در دوران بحرانی جنبش كمونیستی ایران بعد از شكست انقلاب 57 بازی كرد» به نقل ازمقاله «پرونده مائو را به این سادگی نمی توان بست!» سیامک پرتوی . بدیهی است که پرتوی مواضع حزب خود را بازگو میکند. جالب است که  خود باب  در همان سخنرانی میگوید« بنابراین نباید این سخنرانی را حتی به عنوان «یک عقیده شخصی جمع و جور شده »تلقی کرد چه رسد به اینکه آنرا نوعی ارائه سیستماتیک خط و نظرات حزب در مجموع در مورد این مسائل به حساب آورد.» اما این جریان در همان موقع  آن را جمعبندی و سنتز فشرده بحساب میآورد و با انها به باز سازی فکری حزب  میپردازد.
3- البته ممکن است باب بگوید او معتقد است که لنین و لنینیستها امکان برگشت و شکست سوسیالیسم را پیش بینی نکرده بودند و نمیدانستند که ممکن است تمامی اردوگاه پدید آمده، فرو پاشد و شکل تکوین کمونیسم بگونه ای دیگر پیش رود. این به بحث کنونی ما ربطی ندارد. ما میتوانیم  با تمام این سخنان موافق باشیم. اما این در مسئله مورد بحث ما تغییری نمیدهد. این مسئله که در آن  مرحله و دوره بخصوص، تکوین کمونیسم در جهان به چه شکلی میتوانست باشد با شرایط تاریخی آن دوره تطبیق داشت. همه قبول داریم که اگر آنها میدانستند که عاقبت  گسترش آن دوره یک شکست جهانی و یک عقب نشینی بزرگ خواهد بود باز باید به این مبارزه  ادامه داده و انقلاب  جهانی را گسترس و تکامل می دادند. گرچه شکل این گسترش و تکامل، معلول شرایط مشخص تاریخی (اقتصادی – اجتماعی و سیاسی – فرهنگی) جهان و کشورهایی بود که احزاب کمونیست در انها پدید آمده یا در حال پدید امدن بود.  
4- ما در بخش های بعدی  بویژه هنگام بررسی نوشته باب به نام «گسست از اندیشه های کهن» و مقاله «پایه های فلسفی انترناسیونالیسم» به نکات باب دراین خصوص می پردازیم.
5- باب جلوتر و ضمن اشاره به اشتباهات لنین میگوید: «این اشتباهات از یکسو منعکس کننده نوعی عدم درک لنین از بعضی اوضاع کنکرت میباشد، اما از طرف دیگر منعکس کننده آنست که او بسختی سعی کرد و تا آنجا پیش رفت که در سهای انقلاب موفقیت امیز روسیه را در شرایط دیگر در اوضاعی که کما کان حدت مییافت بکار بندد- و «چلاندن تا حد امکان آن گره گاه »اگر درست همان عبارت مشروح را بکار برده باشم- و آن اشتباهات معین را فی الواقع مرتکب شود و به هر حال در موارد مشخصی پدیده ها برحسب تاکتیکهایی که او طلب میکرد به ضد خودشان بدل میشوند.» فتح جهان ص18
6-  کتاب منتخب آثار 4جلدی ، لنین،  جلد 4، صفحات 409و410،  لنین در اینجا  متن کامل نظر کائوتسکی را میآورد. تمامی بازگفت های ما از این کتاب، از همین جلد خواهد بود. تنها به صفحات اشاره میکنم.  
گر چه انقلابیگری پرولتاریای روس برای مبارزه با جریان راست، در اروپای باختری، از همان سالهای انقلاب 1905 روسیه سرمشق گردید اما پس از انقلاب اکتبر و در سالهای پس از جنگ که رشد کمونیستهای انقلابی را در پی داشت، وجوه مبارزه ضد چپ روانه آن نیز در دستور کار قرار گرفت. البته بطور کلی سرمشق شدن آن برای کشورهای تحت سلطه بخصوص در آسیا و 3 کشور چین،ایران و هندوستان بسی بیش از اروپای غربی بود.                                              
7- به این نکته توجه کنیم که لنین از همان آغاز مبارزه انقلابی همواره با جریان «چپ ها» مبارزه کرده بود.  در مقالات «وظایف سوسیال دمکراتها» ...  و همچنین کتابهای  «چه باید کرد »،« دو تاکتیک سوسیال دموکراسی در روسیه »،« دولت و انقلاب» و... شواهدی متعددی براین مبارزه موجود است. مقاله«آوانتوریسم انقلابی» و مقالات متعدد دیگر نیز در تقابل با چپ ها نگارش یافت.  میتوان گفت  که برخی بخش ها ازکتاب چپ روی  میتوانست زودتر از اینها، مثلا در سالهای پس از 1912 نوشته  شود. اما اینکه همه این تجارب  در کتاب معینی فشرده شده ودر چیده و منظم گردد به شرایط مشخص تاریخی بستگی داشت.
8- پیشین ، ص 415و 416
9- این «چگونه میتوان » باب بحث مهمی است . زیرا آنچه در وصف این «چگونه» گفته میشود تماما در باره کند بودن، تدریجی بودن، حوصله داشتن، دیدن پیچ و خم ، کوره راه و توقف در ایستگاهها است.
10 - آنچه که در بخش سوم کتاب لنین  به نام«مراحل عمده ی تاریخ بلشویسم»  پیش از این مبحث آمده و آنچه پس از آن می آید در مورد آن خطوط اساسی نیست که صفت مشخصه این کتاب را تشکیل میدهد. مثلا در بخش مربوط به سالهای اعتلا ، به منشویکها و موفقیت در افشا و طرد آنها اشاره میشود؛ لیکن در آنجا  نیزموفقیت در این افشا و طرد به استفاده ازامکان عینی «کارعلنی» ربط داده میشود . استفاده از کار علنی در کنار کار غیر علنی (یا قانونی و غیر قانونی) نیز زمینه برخورد با چپ روهاست. بطور کلی هرچند لنین در کتاب خویش به جریانهای راست بطور مداوم اشاره میکند،اما کتاب بطور عمده علیه شیوه فعالیت چپ روانه است. من پایین تر به نکات اساسی لنین درباره  چپ روی اشاره میکنم.
11- مثلا بیاییم و در مقابل سندیکا یا اتحادیه کارگری ارتجاعی موجود سندیکا یا اتحادیه کارگری «تر و تمیز» درست کنیم که هیچ انحراف اکونومیستی و رهبری ارتجاعی یا کنش ارتجاعی و... نداشته باشد. زیرا هر چه ما درست کنیم یا نخواهد توانست توده ها را بدرون خود بکشد، یا عمر طولانی نخواهد داشت و یا پس از مدتی همان خصال را از خود بروز خواهد داد. وقتی احزاب کمونیست انقلابی دچار چنان انحرافاتی میشوند، چگونه می توان انتظار داشت، سندیکا یا اتحادیه اختراعی «تر و تمیز» ما  که اهداف آن در چارچوبه صنفی و سیاسی - بورژوایی است، دچار چنین خصالی نشود. البته باید افزود که شرایط در کشور ما با کشورهای امپریالیستی به کلی متفاوت است. برای ما ایجاد سندیکاهای کارگری شرکت واحد یا هفت تپه گامی ارزشمند به پیش است، هرچه این سندیکاها خصال اکونومیستی و ارتجاعی از خود بروز دهند.  ضمنا همچنانکه لنین میگوید در مقابل  تشکلی چون حزب انقلابی، خواه ناخواه سندیکا یک تشکل عقب مانده و دارای برخی خصوصیات ارتجاعی خواهد بود. اما ما نمی توانیم به توده متوسط و عقب مانده کارگران شرکت واحد و هفت تپه بگوییم بیایید در حزب کمونیست متشکل شوید. آنان اولین شکل تشکلی که به نظرشان میرسد و میتواند برسد که از«پراکندگی» و«ناتوانی» در مبارزه  برای دفاع واز حقوق صنفی شان در آیند همانا  شکل تشکلی است  ابتدایی همچون سندیکا که بتواند از حقوق صنفی شان دفاع کند. در هنگام بحث در باره  اتحادیه ها به این نکات باز خواهیم گشت.  
12- اغلب میشنویم که به گونه ای واکنشی گفته میشود بهتر است ما را به چپ روی متهم کنند تا راست روی . هر چند این نکته  به این معنی است که ما بیشتر مایلیم در انظار دیگران  و در نمود بیرونی مان رادیکال  بحساب آییم تا راست؛ اما در ضمن به این معنی است که ما صورت و نمود بیرونی را از محتوی یا ماهیت جدا میکنیم.  گویی بدین ترتیب  به محض اینکه در صورت «چپ» بودیم در محتوی نیز چپ خواهیم بود . غافل از اینکه  چپ روی  وراست روی با هم هستند و با هم وجود دارند. ایندو با یکدیگر رابطه درونی دارند. چپ روی هم مستقیم و هم غیر مستقیم راست روی است. آنچه از جهت معینی چپ روی است از جهت دیگر راست روی است. چپ رویی که نسبت به مسئله ای معین موضع چپ میگیرد، در مواضع دیگر در موضع راست قرار میگیرد. نمیتوان چپ رو بود اما راست رو نبود! بیشتر جریانات بظاهر چپ در صورت عدم اصلاح نظرات خویش  سر از راست در میآوردند.
برای نمونه در جنبش «چپ»!؟ خودمان که واقعا طویله اوژیاس است و شکلهای گوناگون بظاهر اپورتونیسم «چپ » به ویژه ترتسکیسم بیداد میکند، همه ، به استثنای راست های توده ای – اکثریتی و...، در مقابل جریانهای بورژوازی ملی (یا ملی -  مذهبی های کنونی) موضع 180 درجه ای  چپ میگیرند، در حالیکه در مواضع اصلی مارکسیسم – یا آن چه  جوهر مارکسیسم است - راست راستند و این موجب آن میگردد که در مواضع سیاسی گاه حتی صد پله راست تر از همین ملی – مذهبی ها!؟ قرار گیرند.
13- گمان نکنم تعمیم این خصال به سازمان چریکهای فدایی خلق پیش از انقلاب کار مشکلی باشد. در درجه اول این جریان در مرکز مبارزه طبقاتی نبود (و اگر بود نمی توانست) تا اساسا بتواند« به ضرورت  محاسبه صددرصد عینی( ابژکتیف) نیروهای طبقاتی و مناسبات متقابله آنان قبل از هر اقدام سیاسی پی برد. در درجه دوم  چریکها ، « ... «انقلابیگری» خاص یا «چپ روی» خود را در قبول ترور فردی و سوءقصد میدانست که ما مارکسیستها جدا آنرا ...  رد میکردیم.» و در درجه سوم این جریان«... «چپ روی» خود را دراین میدانستند»  که به انحرافات البته بسیار بسیار بزرگ «حزب توده» ...« پوز خند زنند  و حال آن که خودشان در مورد مسائلی ازقبیل ...[ موضع در قبال شوروی سوسیال امپریالیست که نافی  نظام دیکتاتوری پرولتاریا  است ]  از اپورتونیستهای ... همین حزب تقلید میکردند
14- آیا خواب بودن مردم در انگلستان «حدت یافتن تضادها» است . جالب است که باب  کمی بعد  مورد انگلستان را، که تنها مثال وی از تعمیم دادن و«بکار بستن درسهای انقلاب موفقیت امیز روسیه در شرایط دیگر» است، موردی میداند که گرچه «نوعی حالت انقلابی و «عصیانگری»  در آن وجود دارد اما در آن اوضاع «اصلا به همان صورت حدت یابی تضادها و تکوین یک اوضاع انقلابی که درست قبل از این زمان در روسیه پیش امده بود، نبود» . نگاه کنید ص19
15-  و ما میدانیم که صورت نگرفته است و با مهمترین جریان اپورتونیستی آن سالها یعنی برنشتنیسم  بر سر مسائل اصولی همواره سازش صورت میگرفته و کائوتسکی که خود نیز گرایشهای اپورتونیستی خاص خود را داشت نماینده اصلی این سازشها بوده است. میارزه  کسانی چون روزا لوکزامبورگ، لیبیکنخت و ... با این جریانها قابل قیاس با مبارزات بلشویک ها با این جریان نبوده است.