Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

مطالبی پیرامون وضعیت نظامی در کشور

به ادامه گذشته

نگاه مجدد به:
وضعیت عمومی نظامی در کشور

از زمان انتشار بخش اول اين نوشته تا حال چند تغيير نسبتا مهم در بافت و كميت قواي اشغالگر و قواي پوشالي به وقوع پيوسته كه عبارت اند از :
1 – مجموع نفرات قوت های امریکایی مستقر در افغانستان فعلا 36000 نفر هستند. بارک اوباما گفته است که اگر در انتخابات آینده ریاست جمهوری امریکا برنده شود، فورا هفت هزار ( 7000 ) نفر دیگر نیز به افغانستان اعزام خواهد کرد.  
2  -  گفته مي شود كه تشكيلات اردوي پوشالي نزديك به 60000 نفر شده و قرار است كه مجموع افراد اين اردو تا ختم سال 2009  به 80000 نفر برسد. گفته می شود که بارک اوباما با طرح افزایش نفرات این اردو تا صد وپنجاه هزار ( 150000 ) نفر موافق است.
3 -  يك قول اردوي جديد هوايي تازه به جمع نيروهاي اردوي پوشالي اضافه شده است. اين قول اردو توسط قوت هاي اشغالگر امپرياليستي، عمدتا امريكايي ها، ايجاد شده و داراي يك تعداد چرخ بال ترانسپورتي و جنگي، طيارات حمل و نقل نظامي و چند بال طياره جنگي مي باشد. اشغالگران، بخصوص امريكايي ها، وعده داده اند كه اين قول اردو را بيشتر و بيشتر تجهيز خواهند كرد.

farrar asaker afghani

فرار افسران اردوی پوشالی در هشت ثور


4 – يك لواي كوماندو در چوكات اردوي پوشالي تازه تشكيل شده است. اين لوا از طريق كمك هاي تسليحاتي اشغالگران امريكايي مسلح و مجهز شده و منصبداران و سربازان آن توسط افسران امريكايي تعليم ديده اند.
5 -  اکنون معلوم شده است که مجموع مصارف ایجاد و پرورش اردو، پولیس و استخبارات رژیم تا حال 5 / 16 میلیارد دالر شده،  که تقریبا همه توسط  قدرت های اشغالگر امپریالیستی تامین شده است. این مبلغ غیر از  پول هایی است که برای اجرای برنامه های بازسازی در عرصه های ملکی تخصیص داده شده است.
همچنان در وضعیت عمومی نظامی در کشور نیز در طی این مدت تغییرات مهمی حاصل شده است.
عملیات های نظامی مهمی از قبیل عملیات هشتم ثور در کابل که باعث بر هم برخوردن مراسم جشن رژیم گردید و افتضاح بزرگی برای رژیم بار آورد؛ حمله بالای زندان قندهار که باعث آزاد شدن چهار صد زندانی سیاسی و بیش از ششصد زندانی دیگر گردید و ماهیت پوشالی نیروهای امنیتی رژیم را بخوبی روشن ساخت و همچنان حمله انتحاری بالای سفارت هند در کابل که عیرغم اطلاع قبلی استخبارات رژیم از آن صورت گرفت و مجموعا 70 نفر کشته و 200 نفر زخمی بر جای گذاشت و در نوع خود بزرگترین عملیات تا کنونی در افغانستان محسوب می شود، نشاندهنده ارتقای کمی و کیفی جنگ در افغانستان است.
در ماه می و جون امسال، برای اولین بار تلفات نیروهای اشغالگر امپریالیستی در افغانستان نسبت به تلفات آنها در عراق بیشتر گردید. تنها در ماه جون نیروهای اشغالگر امپریالیستی در افغانستان 45 نفر تلفات داشته اند، در حالیکه در همین ماه تلفات آنها در عراق 32 نفر بوده است. این امر نشاندهنده تشدید جنگ در افغانستان است. فرماندهان ناتو و مشخصا فرماندهان امریکایی در افغانستان و حتی قصر سفید و پنتاگون پیش بینی کرده اند که جنگ ها در افغانستان در جریان سال جاری تشدید خواهد شد و یا در سطح فعلی باقی خواهد ماند.
در رابطه با همین موضوع بوش شخصا ادعا کرده است که تلفات ما به این خاطر در افغانستان افزایش یافته است که نیروهای ما در افغانستان خود را به تروریست ها رسانده و به سختی با آنها در نبرد اند. با توجه به اینکه هر دو حزب بزرگ ایالات متحده امریکا که به نوبت در امریکا به قدرت می رسند، در رابطه با جنگ در افغانستان، بر خلاف مورد عراق، روی نکات بسیاری با هم توافق نظر دارند، هر کدام از دو کاندید اصلی در انتخابات آینده ریاست جمهوری امریکا به قدرت برسد، برنامه تشدید جنگ در افغانستان از طرف دولت امریکا پیش برده خواهد شد.
بعد از انتخابات اخیر در پاکستان مساعدت بیشتری برای طالبان و القاعده و سائر نیروهای بنیاد گرای معارض به وجود آمده است. این وضعیت را باید یکی از عوامل تشدید فعالیت های جنگی طالبان و القاعده و سائر نیروهای بنیاد گرای اسلامی در افغانستان و همچنان در پاکستان دانست. با توجه به اینکه در وضعیت پاکستان نه تنها در کوتاه مدت بهبودی ای متوقع نیست بلکه تشدید بیشتر بحران در آن کشور انتظار برده می شود، باید گفت که جنگ در افغانستان از طرف طالبان و سائر بنیاد گرایان معارض افغانستانی و پاکستانی و القاعده نیز در سال جاری تشدید خواهد شد.

1
نگاهی به وضعیت نظامی اشغالگران و رژیم پوشالی
قسمت دوم

صحبت از نيروهاي نظامي رژيم دست نشانده، بدون در نظر داشت نيروهاي مربوط به " رياست عمومي امنيت ملي " رژيم يا شبكه استخبارات دولتي نا تكميل است. تشكيلات رياست عمومي امنيت ملي رژيم شامل يك رياست عمومي در مركز، رياست هاي ولايتي در تمامي ولايات و شعبات كار در ولسوالي ها است.
نيروهاي رياست عمومي امنيت ملي در اصل وظايف استخباراتي و جاسوسي براي رژيم را بر عهده دارند، ولي در عين حال به عمليات نظامي معيني نيز دست مي زنند. مثلا افراد مظنون را دستگير مي كنند و به مراجع دولتي مربوطه مي سپارند و در مواردي نيز عمليات كمين و ترور عليه مخالفيني را كه دستگير ساختن آنها مي تواند جنجال بر انگيز باشد، پيش مي برند.   
بخش مهمي از نيروهاي رياست عمومي امنيت ملي رژيم را كساني تشكيل مي دهند كه در اصل متعلق به شبكه استخباراتي رژيم دست نشانده سوسيال امپرياليزم شوروي بوده اند و اينك در خدمت اشغالگران جديد در آمده اند. هم اكنون رئيس امنيت ملي رژيم يك پرچمي – خاديست سابقه است و در تعداد زيادي از ولايات نيز روساي امنيت ملي همان خاديست هاي سابق هستند. طبعا تشكيلاتي كه تحت رهبري اين افراد قرار دارد نيز تا حد زيادي متشكل از همان جاسوس هاي مربوط به " خاد " سابق ساخته شده توسط كاجي بي و شبكه كار نجيب مزدور است. به اين ترتيب خاديست هاي سابقه در شبكه استخبارات رژيم دست نشانده نقش عمده بر عهده دارند.
پرسونل شبكه استخبارات رژيم شامل دو بخش است. يك بخش را مامورين رسمي تشكيل مي دهند و بخش ديگر را پادو هاي اجير. بخش مهمي از پا دو هاي اجير را گردانندگان فاحشه خانه ها و فواحش حرفه يي و حتي پسران مورد استفاده در همجنس بازي تشكيل مي دهند. مامورين رسمي نيز دو بخش هستند. يك بخش را منصبداران و بخش ديگر را سپاهيان تشكيل مي دهند. تعداد پا دو هاي اجير به درستي تخمين زده شده نمي تواند، اما تعداد آنها نسبت به مامورين رسمي چند برابر هستند. منصبداران استخباراتي در استخدام و چگونگي استخدام پا دو هاي اجير دستان بسيار بازي دارند و به همين جهت اختلاس و سوء استفاده بسيار وسيعي درين بخش، همانند سائر بخش هاي رژيم، جريان دارد. اما تعداد مجموعي مامورين رسمي استخباراتي رژيم را مي توان تا حدي تخمين زد. با توجه به تشكيلات رياست عموني امنيت ملي رژيم در مركز، ولايات و ولسوالي ها مي توان تعداد مجموعي اين افراد را 5000 نفر تخمين نمود.
بخاطر بافت نسبتا غليظ پرچمي – خاديست شبكه استخبارات رژيم و بافت قوي جهادي – طالبي اردو و پوليس رژيم، تضاد هاي معيني ميان آنها وجود دارد و امنيتي ها غالبا شكايت دارند كه اردو و پوليس براي آنها درد سر و جنجال به وجود مي آورند.
بخش بسيار كوچكي از بودجه جنگي براي اردو، پوليس و استخبارات رژيم، از طريق دولتي تامين مي گردد. اين بخش صرفا پرداخت معاشات معمولي منسوبين رسمي و غير رسمي اين ارگان ها را در بر مي گيرد. رژيم پوشالي براي تامين اسلحه جات، تجهيزات و تاسيسات مورد نياز براي نيروهاي نظامي اش، بودجه معيني ندارد و همه چيز به رحم وكرم اشغالگران مربوط است. كما اينكه آن بخش از بودجه نيروهاي نظامي كه توسط رژيم تعيين و تامين مي شود، نيز در اصل توسط اشغالگران در اختيار رژيم قرار داده مي شود. از قرار معلوم يكتعداد از افسران اردو و پوليس و استخبارات رژيم، علاوه از معاشات رسمي دولتي، معاشات هنگفت " فوق العاده " نيز دارند كه همانند تمامي موارد ديگر مستقيما توسط اشغالگران پرداخت مي گردد. گذشته از آن در ولايات، بسته به ضرورت و وضعيت، گروپ هاي پي آر تي وقتا فوقتا پول هايي در اختيار رياست هاي امنيت رژيم در ولايات مربوطه قرار مي دهند تا جاسوس هاي پا دو بيشتري را استخدام نمايند.
از لحاظ عملياتي، همانگونه كه نيروهاي اردو و پوليس رژيم توسط قوت هاي خارجي به خدمت گرفته شده و براي اجراي نقشه هاي جنگي گمارده مي شوند؛ شبكه استخبارات رژيم نيز در تابعيت فشرده اي از دساتير و احكام قوت هاي اشغالگر قرار دارد. مثلا رياست هاي امنيت ملي رژيم در ولايات مستقيما با گروپ هاي پي آر تي ولايتي ارتباط دارند و مطابق به هدايات انها عمل مي كنند و
اجراي وظايف سپرده شده آنها را بر عهده مي گيرند.   

شركت هاي امنيتي خصوصي افغانستاني:
اين شركت ها در واقع به جنگ سالاران جهادي و طالبي شامل در رژيم دست نشانده تعلق دارند و تعداد آنها رويهمرفته به صد شركت مي رسد. تعداد افراد و سلاح ها و تجهيزات اين شركت ها يكسان نيستند. تعداد مجموعي نيروهاي مسلح مربوط به اين شركت
ها بطور تقريبي 10000 نفر تخمين مي گردد، يعني بطور اوسط هر شركت 100 نفر نظامي.
شركت هاي امنيتي افغانستاني در واقع به تقليد از شركت هاي امنيتي خصوصي امريكايي ايجاد شده اند. هدف اوليه از تشكيل آنها تلاش براي تحت كنترل در آوردن نيروهاي مربوط به جنگ سالاران و در نهايت خلع سلاح آنها اعلام شده بود. اما در متن بحران روز افزوني كه دامنگير رژيم است و در شرايطي كه اشغالگران بطور پيوسته مشكلات بيشتر و بيشتري پيدا مي كنند، نه تنها اين هدف بر آورده نشده بلكه خود به امتيازي براي جنگ سالاران مبدل گرديده است. خود سري هاي شركت هاي امنيتي خصوصي بخوبي نشاندهنده تشتت و پراگندگي ذاتي رژيم دست نشانده است و به مثابه عاملي در جهت تضعيف نقش پوليس و اردوي رژيم عمل مي نمايد. به همين خاطر است كه هر چند وقت بعد يكبار صحبت از خلع سلاح كردن اين شركت ها بر سر زبان ها مي افتد و بعضا هم به خلع سلاح قسمي يكي دو شركت امنيتي مي انجامد، اما در فرجام اين شركت ها به حال خود باقي مي مانند و به خود سري ادامه مي دهند.
افراد مربوط به شركت هاي امنيتي خصوصي افغانستاني وظايف مختلفي بر عهده مي گيرند، اما در عمليات تهاجمي نظامي كمتر شركت مي كنند و يا اصلا شركت نمي كنند. اينها براي حفظ امنيت شخصيت هاي بالاي رژيم و مشخصا مالكان اصلي شركت ها خدمت مي كنند و همچنان براي تامين امنيت موسسات دولتي و موسسات غير دولتي در مناطق تحت كنترل رژيم و حفظ امنيت راه ها، استخدام مي گردند. استخدام آنها در رابطه به وظايف مشخص امنيتي در منطقه معين و در يك زمان تعيين شده است. قرار داد ميان مراجع مربوطه و شركت هاي امنيتي بصوت تيكه بسته ميشود و پول شامل در قرار داد را خود شركت مي گيرد. اين قرار داد ها هر مبلغي را كه در بر داشته باشند، شركت ها به افراد خود صرفا معاشات تعيين شده آنها را مي دهد. البته اگر اين افراد بخواهند پول بيشتري بدست آورند، بايد دست به چور و چپاول و اخاذي بزنند. از لحاظ سوابق داخلی، نحوه كار و فعاليت شركت هاي امنيتي خصوصي افغانستاني ادامه همان شيوه كار و فعاليتي است كه در زمان رژيم مزدور سوسيال امپرياليزم شوروي توسط گروه هاي مختلف مليشه، بخصوص مليشه هاي گليم جمع، پيشبرده مي شد. البته با اين تفاوت که تيكه هاي جنگي و امنيتي آن وقت جنبه قانوني و رسمي نداشت، ولي تيكه هاي فعلي شركت هاي امنيتي خصوصي بصورت رسمي و قانوني صورت ميگيرد و قرار داد هاي مربوط به آنها رسما بين دو طرف معامله به امضا مي رسد.
علاوه از شركت هاي امنيتي خصوصي، يك تعداد موسسات خصوصي از قبيل بعضي بانك ها، تلويزيون ها، شركت هاي ساختماني و غيره نيز با كسب اجازه از مراجع دولتي، دسته هاي امنيتي ويژه خود را به وجود مي آورند و اين دسته ها را در دولت راجسترمي كنند. اين دسته ها، كه تعداد شان به ده ها دسته مي رسد، گروپ هاي كوچك نظامي اي هستند كه كار آنها صرفا حفاظت از تاسيسات مربوطه شان هستند. البته افراد اين دسته ها اجازه دارند كه در خارج از ساحه تاسيسات مورد حفاظت شان در محل نيز  با خود سلاح حمل كنند.
در عين حال، رژيم اجازه مي دهد كه افراد معيني بخاطر تامين امنيت شخصي، با ثبت سلاح هاي دست داشته شان در مراجع دولتي،  مجاز باشند تا با خود سلاح حمل نمايند. اين افراد بايد سالانه مبلغ معيني پول، كه عبارت از ماليه جواز اسلحه است، به دولت تسليم نمايند و به اين طريق هر ساله جواز شان را تجديد نمايند.  

" گروه هاي مسلح غير مسئول ":
مقامات رژيم دست نشانده تمامي گروپ ها و دسته هاي مسلحي را كه موجوديت آنها رسميت ندارد و وظايف رسمي و قانوني دولتي بر عهده ندارند، بنام گروه هاي مسلح غير مسئول ياد مي نمايند. اينها در واقع بقاياي نيروهاي جهادي و مليشه هاي وابسته به نيروهاي سياسي گوناگون شامل در رژيم هستند، كه تا حال رسما و حتي اسما خلع سلاح نشده اند.
برنامه خلع سلاح نيروهاي جهادي و مليشه ها طي دو مرحله پيش رفته است: در مرحله اول تمام قطعات و جزو تام هاي رسمي دولتي آنها در تشكيلات وزارت دفاع و داخله رژيم خلع سلاح شدند. اشغالگران و رژيم دست نشانده اين مرحله از خلع سلاح را موفقانه ارزيابي كرده و قبلا اختتام آن را اعلام كرده اند و ادعا دارند كه درين مرحله تمامي سلاح هاي ثقيله موجود در نزد نيروهاي مسلح جهادي و مليشه ها جمع آوري گرديده اند. در مرحله دوم، خلع سلاح " گروه هاي مسلح غير مسئول " آغاز گرديد كه اينك دومين سال خود را سپري مي نمايد و تا حال اختتام آنها اعلام نگرديده است. هر دو برنامه، عمدتا ناموفق بوده و فقط بصورت قسمي باعث خلع سلاح نيروهاي جهادي و مليشه ها گرديده است. سلاح هاي ثقيله و خفيفه و مهماتي كه نيروهاي جهادي و مليشه ها تا حال به برنامه هاي خلع سلاح تسليم كرده اند، در اكثريت موارد، سلاح ها و مهمات از كار افتاده و تاريخ تير شده بوده اند. قسمت اعظم سلاح ها و مهمات جديد و قابل استفاده كماكان در نزد اين نيروها باقي مانده اند. اين سلاح ها و مهمات يا عملا در اختيار گروه هاي مسلح مربوط به اين نيروها قرار دارند و يا هم در گدام هاي متعلق به آنها نگه داري مي شوند.  بنابرين " گروه هاي مسلح غير مسئول " آن بخش عمده از نيروهاي جهادي و مليشه ها را تشكيل مي دهند كه كماكان مسلح و مجهز باقي مانده اند.
اين گروه هاي مسلح از يكجانب در حفظ امنيت و تقويت قدرت مركزي رژيم مستقيما نقشي بازي نمي كنند و موجوديت و فعاليت آنها يكي از عوامل نيرومند بي ثباتي و ضعف امنيتي اين قدرت مركزي است. اما از جانب ديگر همين گروه ها در حفظ و بقاي حالت اشغال در كشور و كليت حاكميت ارتجاعي در مناطق تحت اداره شان نقش دارند. اين گروه ها نقش حافظ و نگهبان تسلط ارتجاعي جنگ سالارانه باند هاي مربوطه و سران مرتجع آنها را كه همه در واقع به نحوي از انحاء جزء مشمولين رژيم دست نشانده هستند، در منطقه بازي مي نمايند و براي حفظ اين تسلط عليه توده ها با قساوت و بيرحمي عمل مي كنند. در واقع بخاطر موجوديت همين گروه هاي مسلح ارتجاعي است كه در بسياري از مناطق دور دست كشور كه رسما به عنوان مناطق تحت تسلط رژيم دست نشانده شناخته مي شوند، حاكميت مركزي رژيم صرفا يك نام است و حاكميت مستقيم و بلا واسطه در دستان " گروه هاي مسلح غير مسئول " است. گرچه موجوديت اين گروه ها تا حد زيادي باعث تضعيف سلطه سرتاسري يكدست رژيم بر كشور مي گردد، اما تا زمانيكه اين گروه ها عليه اشغالگران نايستند و در نهايت در خدمت آنها قرار داشته باشند، رويهمرفته توسط اشغالگران تحمل مي گردند. يك " گروه مسلح غير مسئول " ارتجاعي، در شرايطيكه نيروهاي رسمي دولتي در منطقه وجود نداشته و نمي تواند كاركرد داشته باشد، به عنوان يك عامل مهم جلوگيري از نفوذ مخالفين مسلح اشغالگران و رژيم در منطقه عمل مي نمايد و حتي مخالفت هاي غير مسلحانه را مهار مي نمايد و به اين ترتيب به كليت حالت اشغال در كشور مدد مي رساند.
توليد و قاچاق مواد مخدر و گروگان گيري و سرقت هاي مسلحانه از جمله كار هاي معمولي " گروه هاي مسلح غير مسئول " به شمار مي رود. از آنجائيكه اين گروه ها توسط مقامات نيرومند داخل رژيم حمايت مي گردند، قادر هستند اينگونه فعاليت هاي شان را بدون درد سر وگرفتاري از سوي مقامات امنيتي رژيم پيش ببرند. درد سر ها و گرفتاري ها فقط وقتي پيش مي آيند كه كشمكش ميان دو يا چند جناح مختلف درون رژيم حاد شود و آنها در صدد ضربه زدن به هم بر آيند.

در پهلوي " گروه هاي مسلح غير مسئول "، تعداد زيادي از اشخاص منفرد نيز به درجات مختلف مسلح هستند. اين وضعيت بيشتر به سنت مسلح بودن خانواده ها در افغانستان مربوط است و در حالات عادي معمولا حكايتگر يك حالت نظامي و جنگي نيست. ولي اينگونه تسليحات مي توانند در منازعات فردي، خانوادگي و قومي و طايفه يي مورد استفاده واقع شوند و اينگونه منازعات به كشت و خون كشانده شوند.

 

2
نگاهي به وضعيت نظامي طالبان، حزب اسلامی گلبدین و القاعده

اکثریت نیروهای اسلامی افغانستانی یعنی جمعیت اسلامی و شورای نظار، اتحاد اسلامی، محاذ ملی اسلامی، جبهه نجات، تمامی احزاب اسلامی شیعه، بقایای حزب اسلامی یونس خالص و حرکت انقلاب اسلامی و بخش های زیادی از نیروهای قبلی طالبان و حزب اسلامی گلبدین، در درون رژیم دست نشانده قرار گرفته اند. یونس خالص شخصا علیه اشغالگران و رژیم کرزی اعلام جهاد نمود، اما قادر نشد فعالیت های عملی درین راستا براه اندازد و عاقبت در انزوا و گوشه گیری جان داد. آن بخش از نیروهای مربوط به احزاب سنی مذهب این مجموعه که به رژیم کرزی نه پیوسته اند، یا غیر فعال شده اند و یا به طالبان ملحق شده اند. اما نیروهای مربوط به احزاب اسلامی شیعه در صورتیکه ندرتا به رژیم کرزی نپیوسته باشند، گوشه گیری اختیار کرده اند و تا حال در صف مقاومت علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده قرار ندارند.
به این ترتیب، مقاومت اسلامی را باید منحصرا در حد طالبان معارض و نیروهایی از حزب اسلامی که برای گلبدین باقی مانده اند، محسوب نمود. بعضی از منابع خارجی، گروه تحت رهبری جلال الدین حقانی را نیز یک نیروی مستقل به حساب می آورند. اما این گروه، علیرغم ارتباطات معینی که به دلیل خویشاوندی حقانی با خاندان سلطنتی سعودی با دربار این کشور دارد و از جانب حلقات معینی از درباریان و شیخ های مرتبط به آنها حمایت می گردد، یک گروه کاملا مستقل نیست و در واقع یکی از گروه های مربوط به طالبان به شمار می رود. این گروه در زمان امارت اسلامی طالبان یکی از گروه های اصلی طالبان بود و در حال حاضر نیز با وجودیکه نسبت به گروه های زیادی از طالبان با استقلالیت بیشتری حرکت می کند، کماکان دارای چنین وضعیتی است،.       

طالبان :
طالبان در جنگ هاي شان عليه نيروهاي مربوط به دولت اسلامي رباني – مسعود و سائر نيروهاي جهادي حاكم، از شيوه هاي چريكي استفاده نمي كردند، بلكه لشكر كشي هاي شان شكل نسبتا منظم داشتند. آنها همين شيوه جنگي را در ابتداي مقابله با قواي مهاجم امريكايي و انگليسي نيز بكار گرفتند و تلفات سنگيني متقبل گرديدند. وقتي مقاومت اين نيروهاي منظم، پس از تقريبا دو ماه مقاومت غير منتظره و غير قابل پيش بيني، در مقابل مهاجمين به پايان رسيد، آنها از تمام مناطق تحت تصرف شان با حالت پريشان و هزيمت يافته پا پس كشيدند، بدون اينكه قادر باشند سازماندهي نيروهاي شان را شكل چريكي بدهند و در روستا ها و كوهستانات دست به مقاومت بزنند. در اين شكست بسيار قاطع و سرتاسري كه باعث تسلط اشغالگران و رژيم دست نشانده بر سراسر افغانستان گرديد، علاوه از ناتواني طالبان در تغيير شكل جنگ از جنگ منظم به جنگ چريكي، عدم حمايت توده هاي مردم از آنها و تا حدي روحيه باختگي عمومي مبني بر شكلگيري مفكوره عدم امكان مقاومت در مقابل قواي امريكايي، نيز نقش قاطعی بازي كردند. در واقع همين شكست باعث گرديد كه بخش هاي نسبتا بزرگي از نيروهاي طالبان به رژيم دست نشانده بپيوندند و يكجا با جمع نيروهايي مثل ظاهر خاني ها، بيروكرات ها و تكنوكراتهايي مثل كرزي، افغان ملتي ها، خلقي هاي جناح تني و جمع كثيري از خوانين پشتون كه از ابتدا با متجاوزين همراهي كرده و در زير بيرق آنها خزيده بودند، جناح اصلي قدرت دست نشانده را تشكيل دهند. اين نيروها تماما تا زمان قبل از اعلام امارت اسلامي، كه بعد از تصرف كابل توسط طالبان صورت گرفت، با طالبان همكار بوده و در زير بيرق آنها مي جنگيدند.
طالبان شكست خورده، از زمان حمله امريكايي ها و انگليس ها به افغانستان و به اشغال در آمدن كشور توسط آنها تا زمان آغاز جنگ عراق و تحت اشغال در آمدن اين كشور، در واقع فعاليت نظامي ملموس و چشمگيري نداشتند. آغاز مقاومت ها در عراق در عين حال نشانه هايي از مقاومت چريكي پراگنده طالبان را نيز با خود همراه داشت و همچنان باعث فعاليت هاي بيشتر طالبان پاكستاني و گروه هاي عرب و غير عرب مرتبط به القاعده در پاكستان و افغانستان گرديد.
مبارزات وسيعي كه در خود كشور هاي غربي عليه تجاوز امپرياليست هاي امريكايي و انگليسي بر عراق و اشغال اين كشور به
ميان آمد، موضوع افغانستان را نيز بيشتر از پيش به يك امر مهم مبارزاتي توده يي در كشور هاي غربي مبدل كرد. قبل برين عكس العمل هاي مبارزاتي توده يي در كشور هاي غربي در مورد موضوع افغانستان، در مقايسه با مبارزات مرتبط به مسئله عراق، زياد گسترده و وسيع نبود. از جانب ديگر جنگ عراق باعث گرديد كه شكاف ميان قدرت هاي امپرياليستي، مشخصا ميان امريكا و روسيه، ببيشتر شده و تضاد ميان شان نسبت به سابق حدت كسب نمايد. بر علاوه تهديدات امريكا عليه ايران و بهبود وسيع مناسبات ميان امريكا و هند، كه براي پاكستان يك امر تهديد آميز است، زمينه هاي مانور بيشتري براي طالبان و زمينه هاي همكاري بيشتر نيروهاي سياسي مشخص و بخش هايي از حاكميت در اين دو كشور با آنها را به وجود آورد.
اما مهم ترين عاملي كه باعث گرديد طالبان دوباره سر بلند كنند و به تدريج نيرو بگيرند و از شروع سال 1385 به اينطرف به عنوان يك نيروي نسبتا بزرگ در مناطق وسيعي از كشور مجددا مطرح گردند، آشكار شدن روز افزون عوارض اشغال امپرياليستي و حاكميت پوشالي رژيم دست نشانده بوده و هست. مشخصا ناكامي برنامه هاي بازسازي امپرياليستي و ارتجاعي در تمامي عرصه هاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي باعث گرديد كه طالبان شكست خورده و وسيعا مورد نفرت مردم دوباره زمينه يابند تا در ميان مردم نفوذ كرده و فعاليت هاي جنگي خود را گسترش دهند.
طالبان كه با تكيه بر حمايت قسمي توده يي در مناطق معيني از كشور و با استفاده از حمايت هاي مستقيم و غير مستقيم خارجي، درگيري هاي پراگنده شان عليه نيروهاي دولتي و نيروهاي اشغالگر را سازمان دادند، از بد بيني روز افزون مردم نسبت به اشغالگران و رژيم دست نشانده حد اعلاي استفاده را بردند و توانستند مجددا نيروهاي پراگنده شان را سر و سامان دهند و نيروهاي تازه جلب و جذب نمايند.
گزارشي را كه رئيس عمومي امنيت به اصطلاح ملي رژيم در مجلس استيضاح در پارلمان رژيم پوشالي در مورد افزايش پيوسته گراف واقعات امنيتي در ظرف چهار سال گذشته ارائه كرد، بصورت عمده انعكاس دهنده تشديد و گسترش فعاليت هاي نظامي طالبان است. مطابق به اين گزارش، مجموع واقعاتي كه در سال هاي 1383 ، 1384 ، 1385 و 1386 توسط رياست عمومي امنيت به اصطلاح ملي رژيم ثبت گرديده اند، به ترتيب ذيل مي باشد:  
درسال 1383 -  1466 واقعه
درسال 1384 -  1796 واقعه
درسال 1385 -   3012 واقعه
درسال 1386 -   4118 واقعه
اين " واقعات امنيتي " انواع گوناگون عمليات هاي نظامي را، كه طالبان انجام مي دهند، شامل مي گردد، اما همه آنها را در بر نمي گيرد، بلكه فقط  برخورد هاي مسلحانه، ترور، تخريب، عمليات هاي انتحاري و انفجاري و گروگان گيري ها را در بر مي گيرد. مثلا مواردي كه روستاها بدون برخورد مسلحانه، بصورت موقتي و يا دوامدار تحت كنترل طالبان قرار مي گيرند، و در موارد زیادی چنين مي شود، در ليست فوق شامل نمي باشد؛ در حاليكه اين موضوع بسيار مهم است و باعث خارج شدن موقتي و يا دوامدار روستاهاي مذكور از چنگ ارگان هاي محلي رژيم دست نشانده و بر قراري قدرت طالبان در آنها مي گردد. طالبان درين روستاها سيستم قضايي شرعي شان را بر قرار ميسازند، از اهالي ماليات اسلامي مي گيرند و كمك هاي مالي داوطلبانه از آنها جمع آوري مي كنند، مكاتب دخترانه را مي بندند، امنيت كشت كوكنار، توليد هروئين و قاجاق مواد مخدر را تامين مي كنند، مدارس ديني خاص خود شان را تا آنجائيكه بتوانند فعال ميسازند و به سرباز گيري مي پردازند.
سيستم سربازگيري طالبان بسيار سهل و ساده است. آنها اهالي را به " جهاد عليه كفار " دعوت مي كنند و افراد داوطلب جنگ را مسلح ميسازند و در صفوف نيروهاي نظامي شان شامل ميسازند. همچنان در مناطقي كه به نحو نسبتا با ثباتي در تصرف مي گيرند،  از هر چند خانواده ( مثلا بیست خانواده ) يك سرباز مي گيرند و يا پول معاش ماهانه يك سرباز را از آنها حصول مي كنند. همين شيوه سرباز گيري بدوي باعث مي گردد كه جواسيس رژيم و اشغالگران به آساني بتوانند در صفوف نيروهاي نظامي آنها رخنه نمايند. اطلاعاتي كه  توسط اين  جواسيس در اختيار مقامات امنيتي رژيم و به ويژه اشغالگران قرار داده مي شود تا حال باعث وارد آمدن ضربات مرگبار متعددي بر نيروهاي طالبان، منجمله كشته شدن فرماندهان مهم آنها، گرديده است. اما آنها شيوه سربازگيري شان را تغيير نداده اند. شيوه كار آنها براي جلوگيري از نفوذ جواسيس رژيم و اشغالگران به درون صفوف نيروهاي شان مبتني بر تطبيق مجازات خشن و بيرحمانه سر بريدن بالاي جواسيسي است كه دستگير مي گردند. طالبان به تقليد از همفكران القاعده يي شان در عراق، از صحنه هاي سربريدن اين جواسيس فيلم تهيه مي نمايند و به پخش اين فيلم ها اقدام مي كنند تا " فرجام جاسوسي " براي دشمن را نشان دهند. رعب و وحشت قابل ايجاد از پخش اين فيلم ها در ميان اهالي تا حد معيني باعث جلوگيري از نفوذ جواسيس دشمن در صفوف آنها مي گردد، اما اينچنين تاثيرباتي به شدت داراي محدوديت است و كاربرد موثر مورد نياز را ندارد و بر علاوه باعث بر انگيخته شدن بدبيني اهالي عليه آنها مي گردد. به همين جهت است كه چند ماه قبل ملا عمر فرمان داد تا ديگر طالبان مجازات سربريدن را اجرا نكنند. اما عليرغم اين فرمان، كماكان سر بريدن ها ادامه يافته است. دليل آن روشن است. ايدئولوژي تئوكراتيك اسلامي نوع طالباني براي جلوگيري از ارتكاب " گناه " در اساس متكي بر رعب و وحشت است، رعب و وحشت از " آتش دوزخ ". اين ويژه گي در ميان تمامي شاخه هاي اسلام فقاهتي يعني متشرعين مذاهب گوناگون اسلامي شيعه و سني مشترك است، كما اينكه وضعيت شاخه هاي مختلف تصوف ازين بابت فرق مي كند.
سيستم عملياتي نيروهاي نظامي طالبان مبتني بر استفاده از شيوه هاي جنگي تجربه شده در جنگ هاي افغانستان و همجنان بكار گيري شيوه هاي عملياتي در جنگ هاي عراق توسط نيروهاي القاهده است. عمليات ها براي اشغال روستاها و مراكز ولسوالي ها در اساس مبتني بر تجارب جنگي بدست آمده در خود افغانستان، از زمان جنگ مقاومت ضد " شوروي " تا حال است. اما عمليات انتحاري كه طالبان افغانستانی " عمليات استشهادي " يعني عمليات شهادت طلبانه می نامند و طالبان پاکستانی " عملیات فدایی " – که خاطره های تاریخی فدائیان اسماعیلی را تداعی می نماید، در خود افغانستان سابقه نداشته است. اين نوع عمليات ها از القاعده كاپي شده و حتي گفته مي شود كه آموزش هاي اوليه براي اجراي آنها در عراق صورت گرفته است. عمليات هاي انفجاري قسما متكي بر تجارب قبلي در افغانستان است و قسما هم متكي به آموزش هاي جديد، منجمله بكارگيري مواد منفجره مدرن تر، كه در عراق يا پاكستان به عمل مي آيند. عمليات هاي چريكي طالبان در شهر ها اساسا متكي بر عمليات هاي انتحاري است. عمليات هشتم ثور امسال كه باعث برهم خوردن كل مراسم جشن رژيم در شهر كابل گرديد و انعكاس وسيعي يافت نيز در اصل بايد يك عمليات انتحاري بوده باشد. اما وضعيت رژيم دست نشانده آنچنان بحراني است كه عمليات چند فرد انتحاري طالبان باعث فرار تمامي نيروهاي امنيتي رژيم اعم از اردو و پوليس و استخبارات از ساحه جشن گرديد. در نتيجه افراد انتحار كننده هم عمليات شان را موفقانه انجام دادند و هم چند نفر شان توانستند زنده از ساحه عمليات خارج گردند.
نيروهاي نظامي طالبان اساسا فاقد سيستم دافع هوا هستند. حتي نيروهاي نظامي امارت اسلامي طالبان در وقت قدرت طالبان نيز سيستم دافع هوا در اختيار نداشتند. البته به تازه گي ادعاهايي از جانب بعضي از حلقات مرتبط به طالبان مبتني بر قرار گرفتن راكت هاي سرشانه يي مدرن ساخت چين در اختيار آنها، مطرح گرديده است. اما اين ادعا تا حال در عمل به روشني ثابت نشده است، گرچه دو سه مورد از سقوط چرخ بالهاي امريكايي وجود دارند كه طالبان ادعاي سرنگوني  آنها را كرده اند.
تسليحات و مهمات و تجهيزات نيروهاي نظامي طالبان شامل سه بخش است. يك بخش همان سلاح ها و مهمات و تجهيزاتي است كه از زمان قدرت و حاكميت شان باقي مانده است. بخش ديگر سلاح ها، مهمات و تجهيزاتي است كه تازه در اختيار شان قرار داده مي شود. اين بخش معمولا از طريق پاكستان و ايران تامين مي گردد. در واقع بخش هاي معيني از حاكميت درين دو كشور، طالبان را بطور كل و يا بخش هايي از آنها را به درجات گوناگون حمايت مي نمايند. علاوه از اينها طالبان يك شبكه تقريبا سرتاسري در كل افغانستان براي خريد اسلحه، مهمات و تجهيزات نظامي به وجود آورده اند. اين يگانه مورد از فعاليت هاي طالبان است كه محدود به مناطق پشتون نشين نمانده و در مناطق مورد سكونت مليت هاي غير پشتون نيز به راه افتاده است.
مجموع نیروهای نظامی طالبان را نمی توان بصورت دقیق بر آورد کرد. مطابق به احصائیه هایی که اشغالگران و مقامات رژیم دست نشانده داده اند، تعداد آنها 15000 الی 20000 نفر است، اما این احصائیه بسیار تقریبی است و به هیچوجه یک احصائیه دقیق محسوب نمی گردد. طالبان خود تا حال تعداد نیروهای شان را اعلام نکرده اند و به احتمال زیاد خود شان نیز قادر نیستند تعداد دقیق آنها را معین نمایند. دلیل آن این است که در نیروهای نظامی طالبان، بخش دائمی به عنوان بخش تثبیت شده و معین اصلا وجود ندارد. البته افرادی وجود دارند که بصورت دایمی به فعالیت های نظامی مصروف اند، اما این افراد تا حال بصورت یک بخش مجزا و مستقل و بصورت یک اردوی منظم عرض وجود نکرده است. بخش مهمی از  نیروهای نظامی طالبان را افرادی تشکیل می دهند که یا بصورت نیمه وقت به فعالیت های نظامی مصروف اند و یا بصورت وقفه یی درین فعالیت ها سهم می گیرند. یکی از دلایل چنین وضعیتی این است که دسته های نظامی طالبان، علیرغم ارتباطات نسبتا وسیع بین المللی آنها، خصلت های قومی و قبیله یی شان را تا حد زیادی حفظ کرده اند و به همان پیمانه به مثابه دسته های ایله جار قومی فعالیت دارند.   
محدودیت تقریبا غیر قابل علاج طالبان، هم از لحاظ بافت تشکیلاتی و هم از لحاظ ترکیب نیروهای نظامی شان، همانا محدودیت ملیتی آنها است. طالبان خشن ترین نیروی شوونیست در افغانستان محسوب می گردند. آنها در زمان حاکمیت " امارت اسلامی " شان، در مناطق ملیت های غیر پشتون با قساوت و بیرحمی خارق العاده ای عمل کردند و نه تنها اهالی این مناطق را به شدید ترین وجهی سرکوب کردند، بلکه در بخش های معینی از کشور، مثل شمالی و مزار، سیاست تصفیه ملیتی سبعانه ای را پیش بردند. به همین جهت است که ترکیب طالبان به شدت یک ترکیب پشتونی است . البته آنها علاوه از مناطق پشتون نشین جنوب و شرق، در مناطق غرب و شمال کشور نیز فعال اند. اما در این مناطق نیز صرفا قادر اند در میان اقلیت پشتون اهالی جای پا و زمینه فعالیت داشته باشند.
علاوتا، تجاوز و لشکر کشی امپریالیست های امریکایی و انگلیسی بر افغانستان و اشغال این کشور توسط آنها تا حد زیادی توسط نیروهای جهادی و ملیشه های تسلیم طلب، به مثابه روزنه نجات غیر پشتون ها از سبعیت شوونیستی طالبی وانمود گردیده و کماکان وانمود می گردد. این عامل در  ابتدای این تجاوز و لشکر کشی به مثابه عامل مهمی در شیوع تسلیم طلبی در میان غیر پشتون ها نقش بازی کرد. البته این " روزنه نجات " ، پس از سپری شدن شش و نیم سال، دیگر عمدتا اعتبار و حیثیت خود را از دست داده است. اما کماکان طالبان قادر نیستند در میان غیر پشتون ها نفوذ نمایند و از میان آنها سرباز گیری نمایند. طالبان خود نیز درینمورد زیاد به فعالیت نمی پردازند و تشدد به خرچ نمی دهند. به احتمال زیاد انها خود نیز به این محدودیت شان واقف اند و به این نتیجه رسیده اند که شدت عمل، این محدودیت را عمیق تر و پایا تر میسازد.
در واقع پایه اجتماعی طالبان یک پایه اجتماعی پشتونی است، نه تنها در افغانستان بلکه در پاکستان نیز. هم اکنون طالبان پاکستانی در پهلوی طالبان افغانستانی به مثابه نیروی مهمی قد علم کرده و دارای مناطق وسیع و نیروهای نظامی فعال و گسترده اند. در پاکستان نیز جنبش طالبان یک جنبش تک ملیتی است و صرفا در مناطق پشتون نشین پاکستان، عمدتا در مناطق قبائلی، موجودیت و فعالیت دارند.  طالبان پاکستانی نقش مهمی در تقویت و گسترش جنبش طالبان در مجموع بازی می نمایند. طالبان پاکستانی نه تنها در پاکستان فعالیت می نمایند بلکه در جنگ های افغانستان نیز بصورت نسبتا وسیع سهم می گیرند و حتی در مواردی نقش جنگی آنها نسبت به نقش جنگی طالبان افغانستانی بیشتر و چشمگیر تر است. مثلا عملیات انتحاری ای که طالبان انجام می دهند، کمتر توسط طالبان افغانستانی و بیشتر توسط طالبان پاکستانی صورت می گیرد. البته شرکت پاکستانی ها در جنگ های افغانستان منحصر به شرکت طالبان پاکستانی درین جنگ ها نیست و سائر گروه های بنیاد گرای مخالف اشغال افغانستان و مخالف رژیم کرزی در پاکستان نیز افراد شان را برای جنگ به افغانستان می فرستند. اما سطح شرکت آنها محدود است و این طالبان پاکستانی اند که نیروی عمده پاکستانی شرکت کننده در جنگ های افغانستان را تشکیل می دهند.
مناطق مربوط به طالبان پاکستانی، مناطق پشت جبهه یی امنی را برای طالبان افغانستانی تشکیل می دهد. آنها ازین مناطق به مثابه اسراحتگاه، ساحه عقب نشینی و مراکز تامینات لوجیستیکی استفاده می کنند و درین مناطق مراکز تعلیمات نظامی شان را، علاوه از چنین مراکزی در افغانستان، دائر می کنند. پشتون ها توسط خط دیورند تقریبا بصورت مساوی به دو بخش افغانستانی و پاکستانی تقسیم گردیده اند. این تقسیم در موارد بسیاری حتی یک قبیله مشخص را دو پارچه کرده و به دو طرف خط مذکور قرار داده است. مثلا اچکزی ها در منطقه بولدک و چمن و یا مهمند ها و شینواری ها در  شرق افغانستان و غرب صوبه سرحد پاکستان. به همین سبب تعداد زیادی از افراد قبایل مرزی آزادانه در دو طرف خط دیورند رفت و آمد داشته و دارند و تشخیص پاکستانی بودن و افغانستانی بودن آنها چندان آسان نیست. بر علاوه خط دیورند یک خط مرزی بسیار طولانی است که در قسمت شرق و جنوب شرق افغانستان از مناطق کوهستانی صعب العبور و در قسمت جنوب از دشت های خشک بی آب و علف می گذرد. قوای نظامی سوسیال امپریالیستی در زمان حضور شان در افغانستان مداوما کوشش کردند که مانع عبور و مرور  " مجاهدین " از این خط مرزی گردند، اما کمتر توفیق حاصل کردند. در شرایط کنونی بخش مهمی از قوای نظامی دولتی پاکستان نیز ظاهرا برای مسدود کردن این خط مرزی می کوشد. حکومت پاکستان ادعا دارد که تعداد این قوا به 80000 نفر می رسد. اما تلاش این قوا علیرغم تحمل تلفلت سنگین تا حال چندان نتیجه نداده است. مقامات پاکستانی تعداد مجموعی تلفات این قوا را تا حال بیشتر از 1200 نفر اعلام کرده اند. یکی از دلایل این وضعیت موجودیت روحیه همدردی و همکاری با طالبان در میان این قوا است.
افراد و بخش هایی از نیروهای نظامی دولتی پاکستان( اردو، پولیس و ملیشه های قومی ) نیز به سطوح و درجات مختلفی با طالبان
افغانستانی، و همینطور طالبان پاکستانی، همکاری می نمایند. گرچه راس فرماندهی نظامی دولتی پاکستان حیثیت یکی از " متحدین
استراتژیک " خارج از ناتو را برای امپریالیست های امریکایی کمایی کرده است، اما کماکان افراد و حلقه های زیادی در درون نیروهای نظامی دولتی پاکستان موجود اند که با طالبان همدردی دارند و به آنها کمک می رسانند. در واقع نیروهای نظامی دولتی پاکستان عملا به دو بخش عمده و غیر عمده تقسیم گردیده اند. بخش عمده آنها که بخش حاکم نیز هست، در اتحاد با امپریالیست های امریکایی و متحدین شان قرار دارد و بخش غیر عمده آنها تا هم اکنون به حمایت از طالبان ادامه می دهد.

حزب اسلامی گلبدین:   
نیروهای تحت رهبری حزب اسلامی گلبدین حکمتیار که علیه نیروهای اشغالگر و رژیم کرزی می جنگند، همانند طالبان، صرفا بخشی از نیروهای زمان قدرتمندی این حزب را تشکیل می دهند، اما با محدودیت به مراتب بیشتری نسبت به طالبان. اکثریت نیروهای تحت رهبری قبلی این حزب در مناطق مختلف کشور به رژیم کرزی پیوسته اند و فقط بخش کوچکی از این نیروها به مقاومت علیه نیروهای اشغالگر و رژیم کرزی ادامه می دهند.
محدودیت ملیتی دامن نیروهای مقاومت کننده حزب اسلامی حکمتیار را نیز گرفته است. این نیروها، همانند طالبان، صرفا در مناطق پشتون نشین جنوب و شرق و در ساحات مورد سکونت پشتون ها در سائر مناطق کشور فعال اند. محدودیت ملیتی برای طالبان، از همان زمان آغاز تحریک شان وجود داشت. اما حزب اسلامی گلبدین قبلا یک حزب کثیر الملیتی بود و حتی در میان هزاره ها، اعم از شیعه و سنی، نیز کم و بیش حضور داشت. اما پس از تجاوز امپریالیست های امریکایی و متحدین شان بر افغانستان و رویکار آمدن رژیم دست نشانده، تقریبا تمامی نیروهای غیر پشتون این حزب دردرون رژیم کرزی قرار گرفتند و قسمت کمی ازین نیروها که در درون رژیم قرار نگرفته اند تا حال فعالیت های نظامی مشهودی از آنها به چشم نخورده است. البته این گفته به این مفهوم نیست که تمامی نیروهای مربوط به این حزب در مناطق پشتون نشین و در میان پشتون ها، به مقاومت ادامه می دهند. بخش های بسیار مهمی از این نیروها یا به رژیم کرزی پیوسته اند و یا غیر فعال گردیده اند.
در مناطقی که طالبان با قدرتمندی حضور دارند، نیروهای مربوط به حزب اسلامی گلبدین فعالیت مستقل ندارند و در درون نیروهای طالبان پوشش گرفته اند. در واقع طالبان درین مناطق به هیچ نیروی دیگری اجازه نمی دهند که فعالیت های مستقل داشته باشد. اما در مناطق معین دیگری که طالبان حضور نسبتا قدرتمند ندارند و در عین حال حزب اسلامی تا حدی نیرو و توان دارد، نیروهای مربوط  به این حزب به فعالیت های مستقل نظامی می پردازند. در آن ساحاتی از این مناطق که نیروهای این حزب نسبتا قوی هستند، مثلا ولایت کنر، مسئولیت فعالیت های شان را بر عهده می گیرند. ولی در ساحات دیگری که چندان نیرومند نیستند، مثلا ولایت غزنی، مسئولیت عملیات های شان را بر عهده نمی گیرند.
تعیین تعداد فعلی نیروهای نظامی مقاومت کننده حزب اسلامی گلبدین، حتی بصورت تخمینی، مشکل است. یکی از دلایل این امر این است که در بسیاری موارد، نمی توان مرز دقیقی میان نیروهای مقاومت کننده و نیروهای تسلیم شده این حزب ترسیم نمود. مثلا در مربوطات ولایت غزنی و البته در مناطق پشتون نشین این ولایت، تعداد زیادی از مربوطین سابقه حزب اسلامی در چوکات برنامه " همبستگی ملی " رژیم کرزی فعالیت می نمایند. در عین حال درین مناطق حرکت های نظامی معینی علیه نیروهای خارجی و نیروهای رژیم کرزی به عمل می آید که طالبان مسئولیت آنها را بر عهده نمی گیرند. گرچه تا حال حزب اسلامی نیز حسب معمول کمتر مسئولیت عملیات نظامی ای را درین ولایت بر عهده گرفته است، اما چه در میان مردم و چه در میان حلقات مربوط به رژیم کرزی گفته می شود که این فعالیت ها از طرف نیروهای مربوط به حزب اسلامی پیش برده می شود. در چنین حالتی نمیتوان بطور مشخص گفت که چه تعداد از منسوبین سابقه حزب اسلامی در برنامه " همبستگی ملی " رژیم شامل اند و چه تعدادی به مقاومت می پردازند و مناسبات میان این دو بخش چگونه است؟              
چنین به نظر می رسد که در حال حاضر افراد و دسته های خارجی در صفوف حزب اسلامی حضور ندارند. البته ممکن است کاملا چنین نباشد، ولی این حضور آنچنان ضعیف است که ظاهرا به چشم نمی خورد. کاملا روشن است که گلبدین کماکان حامیان ویژه خود را در میان نیروهای بنیاد گرای خارجی، منجمله در پاکستان و در میان حلقات معینی از جمهوری اسلامی ایران، دارد و از این نیروها کمک دریافت می کند.
تاکتیک های جنگی کنونی نیروهای مربوط به حزب اسلامی گلبدین همان تاکتیک های شناخته شده این حزب در زمان جنگ مقاومت ضد نیروهای اشغالگر " شوروی " است، یعنی جنگ ایضائی، ماین گذاری، انداخت از فاصله دور و پرهیز شدید از وارد آمدن تلفات بر خود شان. اینها، بر خلاف نیروهای طالبان، اصلا دست به عملیات انتحاری نمی زنند. گلبدین شخصا علیه اینگونه عملیات اعلام مخالفت کرده و آنرا خلاف اسلام دانسته است.

نیروهای القاعده در افغانستان و پاکستان:
به نظر می رسد که علیرغم حضور نسبتا نیرومند القاعده در عراق، کماکان پایگاه اصلی نیروهای القاعده در افغانستان و پاکستان قرار دارد. القاعده حتی فرمانده عمومی خود در افغانستان را رسما اعلام کرده است. این شخص که قاعدتا باید یک بنیادگرای عرب باشد، بنام مستعار " مصطفی ابویزید " معرفی گردیده است. البته تا آنجائیکه به موضوع حضور نیروهای القاعده در افغانستان مربوط است باید گفت که این حضور همانند زمان امارت اسلامی طالبان پر رنگ و وسیع نیست. در قدم اول بخاطر اینکه طالبان دیگر یک نیروی مسلط در افغانستان نیستند تا القاعده با تکیه بر قدرت آنها بتواند وسیعا نیروهایش را در افغانستان جا بجا نماید. ثانیا بخاطر اینکه نیروهای زیادی از القاعده در جنگ عراق درگیر شده اند و این تشکیلات بین المللی بنیاد گرا در مقایسه با زمان امارت اسلامی طالبان نیروهای زیادی برای جا بجا کردن در افغانستان در اختیار ندارد. ثالثا بخاطر اینکه در طی چند سال گذشته که حکومت تحت رهبری پرویز مشرف در پاکستان و القاعده در مخالفت شدید با هم قرار گرفته اند، تلفات سنگینی بر تشکیلات القاعده در پاکستان وارد گردیده است. نزدیک به یک هزار نفر از کادر ها و فعالین سطوح بالای رهبری این تشکیلات در پاکستان یا کشته شده اند و یا دستگیر گردیده و به مقامات دولت امریکا تسلیم داده شده اند.
در هر حال در شرایط کنونی نمی توان معین نمود که چه تعداد از نیروهای القاعده در افغانستان به فعالیت های نظامی مصروف اند. نظر به تعداد کشته ها، زخمی ها و دستگیر شدگانی که طی چند سال گذشته در افغانستان داشته اند می توان گفت که تعداد این نیروها نسبت به نیروهای طالبان افغانستانی خیلی کمتر است. مهم تر از آن به نظر می رسد که تسلط آنها بر مجموع نیروهای بنیاد گرای معارض در افغانستان دیگر مانند زمان امارت اسلامی طالبان نیرومند و قوی نیست، هر چند حضور آنها در افغانستان یک حضور نسبتا موثر است.
یکی از مشخصات و ویزگی نیروهای القاعده استفاده وسیع آنها از عملیات های انتحاری است، به قسمیکه می توان گفت طالبان افغانستانی و پاکستانی این شیوه عملیاتی را از آنها آموخته اند. قبل از آنکه عملیات های انتحاری توسط افراد القاعده به افغانستان و پاکستان اورده شود، این شیوه عملیاتی اصلا در افغانستان و پاکستان وجود نداشته است و حتی از لحاظ تاریخی در گذشته نیز مرسوم نبوده است.
عملیات انتحاری از لحاظ تاریخی برای اولین بار در تاریخ اسلام توسط سه تن از خوارج که وظیفه ترور علی و معاویه و عثمان را بر عهده گرفتند مورد استفاده قرار گفت. بعدا در میان پیروان مذاهب مختلف اسلامی برای اولین بار توسط  فدائیان اسماعیلی  بکار گرفته شد. این شیوه عملیاتی در مذاهب اهل سنت و حتی وهابی ها اصلا مترادف با خود کشی است و شرعا یک عمل حرام محسوب می گردد، ولی بنیادگرایان سنی مذهب مربوط به حماس در فلسطین از این شیوه عملیاتی استفاده می نمایند. در میان سائر مذاهب شیعی نیز استفاده از عملیات انتحاری در اصل حرام محسوب می گردد، ولی در سال های اخیر توسط نیروهای حزب الله لبنان علیه نیروهای امریکایی و اسرائیلی مورد استفاده قرار گرفته است. قبلا همین شیوه عملیاتی توسط  مجاهدین خلق ایران و بعدا گروه فرقان در ایران مورد استفاده بوده است. به همین جهت است که استفاده از شیوه عملیات انتحاری در میان نیروهای مختلف بنیاد گرای اسلامی به یک موضوع جنجالی، بحث انگیز و شدیدا مورد اختلاف مبدل شده است.
حضور نسبتا موثر نیروهای القاعده در افغانستان، جنگ طالبان و مجموع مقاومت اسلامی در افغانستان را یک خصلت پان اسلامیستی روشن بخشیده است، به قسمیکه می توان گفت این جنگ و مقاومت صرفا یک پدیده افغانستانی و کشوری نیست. در واقع از طریق القاعده است که علاوه از نیروهای بنیاد گرای افغانستانی و پاکستانی، بنیاد گرایان معارض اسلامی تقریبا تمامی کشور های اسلامی و حتی بنیاد گرایان اروپایی الاصل و امریکایی الاصل نیز در جنگ افغانستان شامل هستند. علاوتا پیوند نسبتا نزدیک طالبان و القاعده، طالبان را از یک پشت جبهه وسیع پان اسلامیستی برخوردار کرده است که هم از لحاظ تبلیغاتی و هم از لحاظ تدارکاتی برای طالبان حیاتی است و می توان گفت که بدون آن، فعالیت های نظامی و سیاسی طالبان تا سرحد غیر ممکن مشکل و غیر قابل اجرا خواهند شد.

از لحاظ فقهی میان نیروهای مربوط به طالبان، که تقریبا در مجموع حنفی مذهب اند، و نیروهای مربوط به القاعده که پیروان مذهاب مختلف اسلامی، منجمله وهابیت، هستند، مشکلات معینی وجود دارد که گاهگاهی باعث بروز مشکلات میان آنها می گردد. سال گذشته به دلیل پیدایش اینچنین مشکلاتی، ملا عمر شخصا مداخله نمود و طی اعلامیه ای خواهان حسن نیت میان پیروان مکاتب مختلف فقهی گردید. 

3

عدم حضور نیروی نظامی انقلابی در صحنه نبرد باید خاتمه یابد

صحنه مقاومت جنگی علیه نیروهای اشغالگر و رژیم پوشالی تا حال در انحصار نیروهای مقاومت اسلامی یعنی طالبان و حزب اسلامی گلبدین قرار دارد و مقاومت مسلحانه تا حد زیادی هم در داخل کشور و هم در خارج با مفاهیم طالبی و اسلامی ترجمه می گردد. به عبارت دیگر نیروی نظامی انقلابی تا حال در صحنه نبرد حضور عملی ندارد. تجربه نشان داده است که هر قدر این حالت دوام نماید رنگ و لعاب اسلامی و طالبی مقاومت مسلحانه غلیظ تر و پر رنگ تر می گردد. اگر این حالت بیش از اندازه بر قرار باقی بماند، این امکان وجود دارد که زمینه ای برای حضور نیروی نظامی انقلابی در صحنه نبرد در شرایط کنونی باقی نماند و کل جنبش انقلابی و جنبش کمونیستی آنچنان به حاشیه رانده شود که سال های سال نتواند به صحنه نبرد پا بگزارد و حضور موثر سیاسی در جامعه داشته باشد.
حزب ما به سخنی تلاش دارد که هر چه زود تر به حالت متذکره خاتمه دهد. اما ضعف عمومی حزب و همراه با آن ضعف عمومی جنبش انقلابی در افغانستان و منطقه ( افغانستان و کشور های همسایه چهار طرف آن ) ، باعث شده است که تا حال توفیق عملی در این مبارزه بدست نیاید.
قدر مسلم است که زمینه های عینی و ذهنی معینی بصورت باالقوه وجود دارند که در صورت باالفعل شدن شان، امر حضور نیروی نظامی انقلابی در صحنه نبرد مقاومت ضد اشغالگران و رژیم دست نشانده تامین خواهد شد. اما زمینه های عینی و ذهنی مساعد باالقوه، خود بخود به زمینه های عینی و ذهنی باالفعل مبدل نمی گردد. مبارزات فشرده و تلاش های مستمر شباروزی تمامی اعضا و هواداران حزب و توده های پیشرو مورد نیاز است تا بتوانیم به چنین موقعیتی پا بگزاریم و حالت نا مساعد فعلی را پشت سر بگزاریم.
ما بخوبی واقفیم که بدون خارج شدن از وضعیت نا مناسب موجود قادر نخواهیم بود نقش مثبت چشمگیری در سیر تکامل اوضاع کشور داشته باشیم. فقط با براه انداختن مقاومت مسلحانه ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده و پیشبرد موفقیت آمیز آن قادر خواهیم بود مبارزات ایدئولوژیک - سیاسی موثری علیه دشمنان انقلاب داشته باشیم و در موقعیت عملی مبارزه برای تامین رهبری انقلابی بر کلیت جنگ مقاومت قرار بگیریم و این جنگ را در مسبر پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین به پیش بریم.
در شرایط کنونی ما باید بیشتر از پیش روی اجرای عملی هر چه اصولی تر و عاجل تر وظایف مبارزاتی مان در رابطه با عبور از مرحله تدارک برای برپایی و پیشبرد مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی متمرکز گردیم و تلاش پیگیر به خرچ دهیم که هر چه زود تر عملا به صحنه نبرد پا بگزاریم و به وضعیت نا مناسب موجود خاتمه دهیم. در راستای اجرای این مسئولیت مبارزاتی عمده و عاجل باید توجه داشته باشیم که:
1 – بر عکس زمان آغاز جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی و چند سال اول آن، در شرایط کنونی تا حال خیزش های خود بخودی مسلحانه توده یی علیه اشغالگران و رژیم پوشالی به وجود نیامده اند. بنا به دلایل مختلفی، احتمال به وجود آمدن چنین خیزش هایی در آینده نیز بسیار ضعیف است. تا جائیکه به مقاومت مسلحانه اسلامی مربوط می شود، این مقاومت با گذشت چند سال از رشد و گسترش خود تا  آن حدی تثبیت گردیده است که هر حرکت مقاومت جویانه توده یی مسلحانه با انگیزه های مذهبی، خواهی نخواهی بصورت مستقیم و یا غیر مستقیم، از همان ابتدا زیر چتر آن می خزد. با توجه به رشد و تاثیر گزاری نسبتا نیرومند کشوری و منطقه یی این مقاومت جنگی، امکان سر بلند کردن حرکت های مقاومت جویانه خود بخودی ملی غیر مذهبی یا حد اقل ملی غیر تئوکراتیک مسلحانه، بیشتر از پیش ضعیف گردیده است. بنابرین امید بستن به حرکت های خود بخودی توده یی مسلحانه در آینده و نفوذ در چنین حرکت هایی برای تامین رهبری انقلابی بر آنها، به مثابه محور مبارزاتی، قویا نادرست و غیر عملی است. راه دیگری وجود ندارد غیر از اینکه برای برپایی و پیشبرد موفقییت آمیز جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی آگاهانه و نقشه مندانه تدارک بچینیم و از همان ابتدا آن را بر پایه چنین تدارکی، و نه حرکت های خود جوش توده یی، استوار سازیم. بدون تلاش های پیگیر و مبارزات خستگی ناپذیر در امر تدارک آگاهانه و نقشه مندانه برای بر پایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی، چنین جنگی در کار نخواهد بود.   
2 -  با توجه به چنین وضعیتی، مسلم است که حرکت های پوششی مسلحانه تحت شعار های مذهبی، نه تنها اصولا نا درست و غلط  است و کل تجارب زمان جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی غیر اصولی بودن آنرا در عمل نشان داده است، بلکه چنین حرکت هایی از پایه توده یی نیز برخوردار نیست و نمی تواند برخوردار گردد. جنگ مقاومت ضد سوسیال امپریالیستی عمدتا بصورت خود جوش و تحت شعار های مذهبی براه افتاد و همین خصلت آن ، توسط خطوط انحرافی مسلط بر جنبش چپ در آن زمان، به غلط  به مثابه پایه توده یی حرکت های مسلحانه پوششی تحت شعار های مذهبی توجیه گردید و به کار گرفته شد. در شرایط کنونی اینچنین
پایه توده یی وجود ندارد و احتمال به وجود آمدن آن در آینده نیز قویا غیر محتمل است.
3 -  فعالیت های مبارزاتی تدارکی کنونی ما باید بصورت قاطع و روشن در خدمت بر پایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران و رژیم دست نشانده، به مثابه شکل کنونی جنگ خلق یعنی استراتژی مبارزاتی برای پیروزی انقلاب دموکراتیک نوین، قرار داشته باشد و نه جنگی با مضمون و شکل دیگری. ما باید پایه های ایدئولوژیک – سیاسی، تشکیلاتی و نظامی و برنامه کار این مبارزه تدارکی را برای توده های پیشرو به روشنی بیان کنیم و در این بیان ایستادگی و قاطعیت داشته باشیم. بدون چنین بیان، ایستادگی و قاطعیتی ممکن است بتوانیم عملا وارد مرحله مقاومت مسلحانه شویم ولی جنگی که براه خواهد افتاد، به احتمال زیاد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی نخواهد بود و هر قدر دوام نماید، بطور روز افزون و تحت تاثیر گرایشات انحرافی خود بخود موجود در میان توده ها و احتمالا نیروهای خود ما، از مسبر اصولی منحرف تر خواهد شد. بر محور این چنین مبارزه ای است که ما می توانیم – و باید -  برآمد های مقاومت جویانه گروپیک سیاسی، محلی، قومی و صنفی مستقل از مقاومت اسلامی را تشویق و حمایت نمائیم و برای ارتقای آنها به مقاومت های مسلحانه و تکاملات بیشتر و بیشتر شان بکوشیم.
4 -  در شرایط بین المللی کنونی جهانگیریت امپریالیستی، هیچ مبارزه جدی سیاسی مسلحانه و غیر مسلحانه نمی تواند – و نباید -  با تکیه بر انزواطلبی ملی براه بیفتد و پیش برود. جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی در افغانستان، در شرایطی که امپریالیست های امریکایی و متحدین امپریالیستی و ارتجاعی آنها، تجاوزگری و اشغالگری شان را با لشکر کشی وسیع بین المللی و حمایت های وسیع و همه جانبه نظامی و غیر نظامی از شکلگیری و بقای رژیم دست نشانده، آغاز کرده و پیش می برند و جنگ مقاومت اسلامی هم از لحاظ مضمون ایدئولوژیک – سیاسی و هم از لحاظ ترکیب نیروهایش، یک جنبه نیرومند و گسترده پان اسلامیستی دارد، نمی تواند بدون سطح معینی از یک پیوند بین المللی با جنبش های انقلابی و جنبش های آزادیبخش ملی در کشور های امپریالیستی و کشور های تحت سلطه امپریالیزم براه بیفتد و بدون تحکیم و گسترش روز افزون چنین پیوندی پیش برود. این چنین پیوندی صرفا می تواند با تکیه بر انترناسیونالیزم پرولتری ایجاد گردد و تقویت و توسعه یابد. ازینجا است که فعالیت های مبارزاتی تدارکی بین المللی برای بر پایی این جنگ در مرحله کنونی ( مرحله تدارک )، در پهلوی فعالیت های مبارزاتی تدارکی داخلی، اهمیت و وزنه خود را نشان می دهد، اهمیت و وزنه ایکه شایسته توجه جدی و وسیع بوده و به هیچوجهی نباید دست کم گرفته شود.

5 -  وظیفه عمده و محوری مبارزاتی عاجل ما در شرایط فعلی، پیشبرد مبارزات تدارکی برای برپایی و پیشبرد جنگ مقاومت ملی مردمی و انقلابی علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده است. ما باید بصورت جدی روی اجرای این وظیفه مبارزاتی عمده تمرکز نمائیم و تمامی اشکال مبارزاتی دیگر را واقعا و در عمل در خدمت اجرا و پیشبرد هرچه اصولی تر و عاجل تر این مسئولیت مبارزاتی عمده قرار دهیم. ما هر قدری که نتوانیم در مبارزات مان اینچنین تمرکزی به وجود بیاوریم، به همان پیمانه دچار خورده کاری و پراگنده کاری خواهیم شد و نخواهیم توانست مضمون و جهتگیری درست مبارزاتی مان را حفظ  کنیبم و تکامل دهیم. این تمرکز مبارزاتی باید تمامی عرصه های مبارزاتی درونی و بیرونی ایدئولوژیک – سیاسی، تشکیلاتی، نظامی و توده یی ما را بطور استوار و پیگیر در بر بگیرد. درین راستا، اجتناب از درگیر شدن به مبارزاتی که علیرغم ارزش و اهمیت ذاتی شان، در شرایط فعلی به اینچنین تمرکز مبارزاتی زیان می رساند و یا مفیدیتی ندارد، ضروری است و باید جدا در نظر گرفته شود. بطور کل ما باید از هر نوع حرکت و تلاشی که انرژی و توان مبارزاتی ما را در مسیر های خورده کارانه می اندازد و پراگنده کاری بار می آورد، استوارانه و با قاطعیت ابا ورزیم.

 

بازگشت به صفحۀ اول