Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

وفاق ملی  یا نفاق ملی

از زمانیکه افغانستان مورد تجاوز و اشغالگری امپریالیستها برهبری امپریالیزم امریکا قرار گرفت، پادوهای بومی شان نعره های کاذبانه و فریبانه " وحدت ملی " را سردادند و گاه وبیگاه گفتمان ها و جلسات فرمایشی توسط وزارت اطلاعات وفرهنگ راه انداختند. اینها همه بازی های سیاسی بخاطر فریب واغفال توده ها بود، اما عملا درجهت برهم زدن وحدت ملی گام برداشتند. چنانچه انتخابات نمایشی ریاست جمهوری و پارلمانی بیانگراین مدعا است.
رژیم پوشالی که مورد تنفر وانزجار زحمتکشان قرار گرفته، برای تداوم عمرنکبت بار خویش به جداسازی ملیتی اقدام نموده است تا از این طریق از عدم دانش توده ها سوء استفاده اعظمی نموده و توده ها را مانند دهه 1360 و 1370  بدنبال رهبران مرتد و خود فروخته براساس مسایل قومی و ملیتی کشانده و نزاع های ملیتی  را حاد تر نماید.
درسال 1386 وزارت معارف رژیم پوشالی طرح خائنانه خویش را پی ریخت و در ابتدا به مکاتب کابل مکتوب روان نمود که شما لیست تاجیک ها وپشتون ها را بگیرید تا صنوف شان را جدا کنیم، اما ازهزاره ها، ازبک ها و بلوچ ها نامی نبرد. به تعقیب این مکتوب طرح خویش را پیاده نموده و در 14 مکتب شهر کابل صنوف شاگردان دری زبان و پشتو زبان جدا گردید.
این حرکت درحالی صورت میگیرد که شاگردان پشتو زبان هیچ مشکلی برای فراگیری تدریس شان به زبان دری نداشتند. این حرکت ارتجاعی عملا بخاطر جدا سازی ملیت ها از یکدیگر است تا تبلیغات شوونیستی شان بهتر بتواند جلوه گرشود.
زمانیکه این عمل از جانب مردم با عکس العمل شدید روبرو گردید و آنرا خیانت ملی خواندند، در درون دستگاه پوسیده رژیم نیز سروصداهایی راه افتاد و بعضی از وکلای پارلمان نیز آنرا خیانت ملی و خلاف قانون اساسی خواندند. اما حنیف اتمر وزیر معارف رژیم دست نشانده عمل خویش را چنین توضیح داد:
«  این پالیسی طبق ماده 16 قانون اساسی طرح ریزی شده و خلاف قانون اساسی نیست. از طرف دیگر طرح این پالیسی توسط دو مرجع قانونی و بلند پایه دولت مورد تآئید قرار گرفته است. اول شخص آقای کرزی آنرا تآئید نموده و دوم شورای ملی.» ( " تلویزیون ملی " - اخبار ساعت 7 شام روز سه شنبه 8/8/1386 )
آقای اتمر عمل خویش را جنبه قانونی میدهد ومیگوید که « خلاف قانون اساسی نیست » اما آقای اتمر از کدام قانون صحبت میکند؟
اول اینکه قانون اساسی ای که ساخته وپرداخته امپریالیستها است هیچ مشروعیتی ندارد. ثانیا این قانون ساخته و پرداخته بارها از طرف رژیم دست نشانده و باداران شان نقض گردیده و ثالثا در ماده 16 این قانون ساخته و پرداخته چنین حکمی صادر نگردیده که در مکاتب ولایتی که اکثریت شان ( حتی تمامی شان ) به فارسی صحبت میکنند صنوفی جداگانه برای دری زبان ها و پشتو زبان ها تشکیل شود. متن ماده شانزدهم این قانون اساسی قلابی چنین است:
« از جمله زبانهای پشتو، دری، ازبکی، ترکمنی، بلوچی، پشه ئی، نورستانی، پامیری وسایر زبانهای رایج در کشور، پشتو و دری، زبان های رسمی دولت میباشد. در مناطقی که اکثریت مردم به یکی از زبانهای ازبکی، ترکمنی، پشه ئی، نورستانی، بلوچی و یا پامیری تکلم مینمایند آن زبان علاوه بر پشتو و دری بحیث زبان سوم رسمی میباشد و نحوه تطبیق آن توسط قانون تنظیم میگردد . دولت برای تقویت و انکشاف همه زبانهای افغانستان پروگرام های موثر طرح وتطبیق مینماید ونشر مطبوعات و رسانه های گروهی به تمام زبانهای رایج در کشور آزاد میباشد. مصطلحات علمی و اداری ملی موجود درکشور حفظ میگردد."
اوه ! مزدور دیروزی روس ومزدور امروزی امریکا چگونه با وقاحت تمام میخواهد حقیقت را طبق قانون اساسی ساخته و پرداخته امپریالیست های اشغالگر توجیه نموده وعملی کند ؟!
چه " ذکاوت "  و " بی آلایشی سیاسی " در این حرکت مشهود است. آقای اتمر چقدر خوب صفبندی ملیتی را طبق " قانون اساسی " رژیم متبوعش نمایان ساخته و ملیت ها را بخاطر حفظ منافع اربابان خویش در مقابل یکدیگر قرار میدهد. این حرکت تآمین کننده منافع اشغالگران و رژیم دست نشانده یعنی زمینداران و سرمایداران وطنفروش است ودرخدمت شئونیزم ملت ستمگر قرار داشته  و این زمینه را بوجود میآورد که  اشغالگران توسط رژیم دست نشانده بهتر اعمال قدرت نموده و عملا از نفاق ملیت ها استفاده اعظمی نمایند. از این طریق رژیم پوشالی به آسانی میتواند اهداف وطنفروشانه و خائنانه ملی خود را تمام وکمال پیاده نماید. گرچه مرتجعین مربوط به رژیم پوشالی تا حدودی میتوانند با علم نمودن مسائل ملیتی عده ای را بدنبال خود بکشانند و چند سالی عمر نکبت بار شان را طویل تر سازندَ، اما توده های زحمتکش روز بروز در مقابل شان ایستاده و به حیله ونیرنگ های  شان پی میبرند.
طرح این پلان یک اهانت نسبت به مردم است. این توهین به مردم در حقیقت به همان شیوه پوسیده لیکن در فورم جدید توسط آقای اتمر عملی گردیده است. رژیم پوشالی وآقای اتمر با این حرکات خائنانه ماهیت حقیقی خویش را تبارز داده اند. طرح این پلان و تصویب و پشتیبانی از این پلان را میتوان نمونه کلاسیکی از خیانت به آرمان های ملی خلق زحمتکش افغانستان دانست. آقای اتمر مدعی است که:
« قانون اساسی حقوق ملیت ها را به رسمیت شناخته و وی نیز طبق قانون اساسی از حقوق ملیت ها دفاع نموده و آنرا پیاده مینماید. » .
امروز حقی که برای ملیت ها، آنهم لفظا نه عملا، داده شده حق فرهنگی است که در قانون اساسی رژیم ذکر گردیده ، نه حق سیاسی. زمانیکه از حق سیاسی ملیت ها صحبت میشود، داد و فریاد رژیم پوشالی بالا میشود که این حق سیاسی و شعار حقوق ملیت ها تا سرحد جدائی بر خطر از هم " پاشیدن کشور "  می افزاید. در حالیکه از نقطه نظر دموکراسی به طور کلی قضیه درست عکس آنست و به گفته لنین شناسائی حق جدا شدن، خطر از " هم پاشیدن کشور " را میکاهد. در این زمینه لنین مسئله طلاق را مثال می آورد و این نکته را متذکر می شود که مرتجعین همیشه با آزادی طلاق مخالف اند، همانگونه که با حق تعیین سرنوشت ملل تا سرحد جدائی مخالفت می ورزند. او مینویسد :
« مرتجعین با آزادی طلاق مخالف اند وطلب میکنند نسبت بآن با " احتیاط رفتار شود " و فریاد میزنند که معنی آن " از هم پاشیدن خانواده " است. ولی دموکراسی برآنست که مرتجعین ریا میورزند و در حقیقت امر از قدرت مطلق پولیس و بوروکراسی و از امتیازات جنس مرد و از بدترین انواع ستمگری نسبت به زن دفاع مینمایند. دموکراسی برآنست که آزادی طلاق معنایش " ازهم پاشیدن "  روابط خانوادگی نبوده بلکه به عکس تحکیم این روابط  بر یگانه پایه های  ممکن و پایدار در یک جامعه متمدن یعنی بر پایه دموکراتیک است. »
« اگر هواداران آزادی تعیین سرنوشت یعنی هواداران آزادی جدا شدن را متهم به تشویق و ترغیب تجزیه طلبی نمائیم، به همان درجه احمقانه و به همان اندازه سالوسانه است که هواداران آزادی طلاق را متهم به ترغیب و تشویق انهدام روابط خانوادگی نمائیم . همانگونه که در جامعه بورژوازی مدافعین امتیازات تن فروشی، که شالوده ازدواج بورژوازی بر روی آن ریخته شده، با آزادی طلاق مخالفت میکنند، به همانگونه هم نفی آزادی تعیین سرنوشت، یعنی جدا شدن ملت ها، در کشور ... معنایش فقط دفاع از امتیازات ملت حکمفرما و شیوه های پولیسی اداره امور در مقابل شیوه های دموکراتیک است. » ( کلیات آثار در دو جلد – جلد اول – قسمت دوم -  صفحات 405 – 406 )
 رژیم پوشالی میخواهد که با این سیاست خویش کارگران و کلیه زحمتکشان را به تابعیت از سیاست امپریالیزم وادار سازد. توده های زحمتکش افغانستان حدودا به منافع خویش آگاهی حاصل نموده و بر تمام وعده وعید های امپریالیستها ومزدوران بومی شان به بی علاقگی مینگرند. توده ها دیگر نمی پذیرند که مرتجعین حاکم و باداران امپریالیستی شان وعده ساختن بهشت برین را برایشان بدهند. آنها عملا دیدند که جانیان و جنایتکاران، دنیا را برآنها جهنم عریان ساخته اند. توده ها از روی تجارب روزانه خود شیوه زندگی کردن و آمیزش با هم را می آموزند، وانقلابیون نیز این شیوه آموزش را به ایشان یاد می دهند. کمونیستهای ملت ستمگر همیش شعار حق ملل در تعیین سرنوشت یعنی شعار جدائی را مطرح می کنند و کمونیستهای ملت ستمکش شعار وحدت ملیت ها را مطرح مینمایند. به این ترتیب توده ها روش آمیزش و وحدت را می آموزند. ملیت های تحت ستم زمانی تصمیم به جدایی میگیرند که به گفته لنین ستمگری ملی و اصطکاک های ملی زندگی مشترک را کاملا غیر قابل تحمل نماید و به کلیه مناسبات گوناگون اقتصادی پابند بزند.  ( برای معلومات بیشتر به کتاب " حق ملل در تعیین سرنوشت ... " مراجعه شود )
منافع تمام زحمتکشان ایجاب مینماید که کارگران و زحمتکشان کلیه ملل همبستگی بین المللی خویش را هر چه مستحکمتر سازند و به سیاست های ناسیونالیستی ارتجاعی از هر ملیتی که هست پشت پا زنند. آقای اتمر با این حرکت خویش داغ ننگ را بر پیشانی خود و شئونیزم حاکم زد و ماهیت واقعی رژیم پوشالی را به توده ها نشان داد. اگر گاه و بیگاه رژیم حامد کرزی صحبت از وحدت ملی مینماید، منظورش همانا تآئید شئونیزم طبقه حاکمه ملیت حاکم است.
بدون مبارزه با هرگونه شوونیزم و ناسیونالیزم تنگ نظرانه و بدون دفاع از برابری ملل مختلف نمیتوان بسوی انقلاب دموکراتیک نوین به پیش رفت. طبقه کارگر دشمن هرگونه شوونیزم و ناسیونالیزم تنگنظراته است. وی خواستار برابری ملل بوده و میخواهد از نظر اصولی هیچگونه تبعیضی میان ملل مختلف در میان نباشد.
آنچه را که ما بطور یقین میدانیم و باید به توده ها توضیح دهیم اینست که عامل عمده تمام مشکلات کنونی یعنی رویارویی میان ملیت ها، قحطی، مرگ ومیر وآوارگی توده ها؛ جنگهای غارتگرانه و تجاوزگرانه امپریالیستها است. جنگی که از طرف امپریالیستها و نوکران بومی شان بخاطر اهداف غارتگرانه امپریالیستها براه افتاده است. این تجاوز و اشغالگری مردم را در شرایط فوق العاده سخت و دشوار و تحمل ناپذیر قرار داده و حتی اکثریت مردم را به  لبه پرتگاه کشانده است.
اینجا این سوال پیش میآید که آیا توده های زحمتکش بخاطر این خون شان را به زمین ریختند که سوسیال امپریالیست ها از کشور خارج شوند وامپریالیستهای غربی وارد کشور شده و وعده های سیاسی کذائی به آنها بدهند؟ آیا به این خاطر خون خود را ریختند که زورمندان و جنگ سالاران طبقات حاکمه، این نوکران گوش به فرمان امپریالیستها، آنها را ازخانه های شان به زور بیرون ریخته و برای خود آپارتمان های بلند منزل بسازند؟ جواب کاملا منفی است. توده ها علاقه به آن دارند که اصلاحات ارضی انقلابی در کشور صورت گرفته و زورمندان به زیر کشیده شوند. آنها خواهان آنند که  بلند منزل های مرتجعین گرفته شده و برای کسانیکه خانه ای ندارند داده شود. آنها خواستار رفع گرسنگی همه مردم اند.
نفاق افگنی و جداسازی ملیت ها یکی از نیرنگ های سیاسی امپریالیست ها و مرتجعین بوده و تا زمانی که امپریالیزم و ارتجاع وجود داشته باشند ناگزیر به اشکال مختلف تبارز می نماید. در طول تاریخ مبارزه طبقاتی توده ها، بارها رهبری شان را مردمانی بدست گرفته اند که نماینده منافع طبقه ستمگر بوده اند نه توده های ستمکش. اینها از مبارزه و فداکاری های توده ها برای حفظ و تحکیم قدرت خویش استفاده نموده و توده ها را از پشت خنجر زده اند. نمونه بارز آن جنبش فلسطین، ایران و مقاومت مردم افغانستان علیه تجاوز وحشیانه سوسیال امپریالیزم روس میباشد. توده ها زمانی میتوانند ثمره مبارزه و فداکاری خویش را نصیب شوند که مبارزات انقلابی آنها آگاهانه توسط حزب انقلابی پرولتری رهبری گردد. درآنصورت کارگران و سائر زحمتکشان دنباله رو طبقات دیگر نخواهند شد و به اهداف مشخصه شان خواهند رسید.
خواست کمونیستها اینست که رهبری تحولات سیاسی و اجتماعی بدست پرولتاریا باشد و مسئله ملی به مثابه بخشی از انقلاب پرولتری حل شود. کمونیستها مبارزه علیه ستم ملی را هم در زمینه تحقق انقلاب پرولتری طرح کرده اند و هم موکد داشته اند که در عصر کنونی تحقق واقعی آن منوط به انقلاب است. صحت و درستی این ادعا را انقلاب 1917 اکتبر در روسیه و انقلاب 1949 در چین نشان داده است.
امپریالیستها و مرتجعین همیشه سعی می ورزند تا چهره کریه خویش را زیر پوشش انواع ادعاهای بی پایه چون "جنگ علیه تروریزم " ، " بر قراری دموکراسی "، " جنگ بخاطر حق وعدالت "، " وحدت ملیت ها " و یک سری عبارات دهان پرکن مخفی نموده و به عوام فریبی بپردازند تا تجاوزات و غارتگری های خویش را جنبه مترقی بدهند.
گرچه تجاوز امپریالیستها به رهبری امریکا در عراق و افغانستان شکل و شمایل رژیم ها را تغییر داده، اما با نفرت و انزجار روز افزون مردم روبرو گردیده است. این تنفر و انزجار یک پایه اجتماعی وسیع برای مبارزات ضد امپریالیستی به وجود آورده است.چیزیکه کمبودی آن حس میشود یک جنبش کمونیستی فعال و نیرومند دراین منطقه است.
تجاوزات و اشغالگری های امپریالیست ها صرفا نفرت و انزجار مردم زحمتکش این منطقه را در پی نداشته است ، بلکه امپریالیستها را درکشور های خود شان نیز مورد نفرت وانزجار توده ها قرار داده و یک جنبش نیرومند اعتراضی ضد جنگ علیه امپریالیستها به رهبری امپریالیزم امریکا به وجود آورده است.
امروز درافغانستان نگرش به موضوع ملیت ها از دیدگاه تئوری انقلابی و علمی یعنی حق ملل در تعیین سرنوشت شان تا سرحد جدائی، نفاق افگنی ، مشکل تراشی ، آشوب وفتنه شمرده میشود. لیکن وطن فروشی، غارت و چپاول، جداسازی ملیتی  " نظم " به حساب میرود . این ها همه سخنان کهنه وآشنایند !
ما به خوبی آگاهیم که امپریالیستها و نوکران بومی شان همیشه هرج ومرج، جنگ و برهم زدن وفاق ملی را در جامعه باعث میشوند. هر زمانیکه نیروهای اشغالگر از کشور بیرون رانده شوند و رژیم دست نشانده سرنگون گردد و قدرت سیاسی به کارگران و زحمتکشان انتقال یابد، آنزمان است که از چنگ فقر، هرج ومرج، برتری طلبی ملیتی، ستم جنسی وقحطی نجات خواهیم یافت. تا زمانیکه کشورهایی مانند عراق وافغانستان در اسارت بسر برند نه تنها مردمان این کشور ها اسیر باقی خواهند ماند بلکه در نتیجه این اسارت، ارتجاع امپریالیستی در خود کشور های امپریالیستی نیز تقویت می گردد. طبقه کارگر امریکا و حزب کمونیست این کشور و همچنین کمونیستهای دیگر کشورهای امپریالیستی باید از جنبش های ملی - دموکراتیک در کشورهای تحت سلطه پشتیبانی نموده و خواهان شکست امریکا و دیگر کشورهای امپریالیستی در جنگ باشند.

 

بازگشت به صفحۀ اول