Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

آنچه در ذیل می خوانید، ترجمۀ دری مبحث هفتم سند منتشر شده در "ناگزالی- 4" ارگان تیوریک حزب کمونیست هند (مارکسیست- لنینیست) ناگزالباری است. امیدواریم مباحث دیگر این سند را نیز بتوانیم هرچه زودتر به دری ترجمه کرده و در شماره های بعدی شعلۀ جاوید منتشر نماییم. قابل یادآوری است که حزب کمونیست هند (مارکسیست- لنینیست) ناگزالباری و حزب کمونیست (مائوئیست) هند در ماه می سال گذشته با هم وحدت کردند و در یک حزب واحد (حزب کمونیست (مائوئیست) هند) باهم ادغام شدند.

به ادامۀ گذشته:


عـــلـــیـــه اواکـــیــــانـــیـــزم


اجیت
منشی حزب کمونیست هند (مارکسیست- لنینیست) ناگزالباری

مسئله ملی در کشورهای امپریالیستی


ما تا اینجا تاثیرات مصیبت بار اواکیانیزم بر وظایف انقلاب در کشورهای تحت ستم را نشان داده ایم. [حالا] در بارۀ ارشادات اواکیانیزم برای کشورهای امپریالیستی چه می توان گفت؟ اواکیانیزم از طریق کاوش در ریشه های انحرافات ناسیونالیستی در درون جنبش کمونیستی بین المللی و افشای بعضی از تبارزات ملموس آن در کشورهای امپریالیستی، نتایج مثبتی ارائه نموده بود. به ویژه، دامن زدن مشهود به ناسیونالیزم در پالیسی های کمینترن و حزب کمونیست اتحاد شوروی (بلشویک) در زمان منتهی به جنگ جهانی دوم و در خلال آن جنگ را مشخص نموده بود. لطمات ناشی از تابع ساختن منافع انقلاب جهانی به منافع اتحادشوروی نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته بود. علاوتا خط عمومی مطرح شده توسط حزب کمونیست چین تحت رهبری مائوتسه دون در سال 1963، به خاطر طرفداری از مفادات ملی قدرت های ثانوی امپریالیستی نیز مورد انتقاد قرار گرفت. به صورت کلی این ها انتقادات درست بودند. اما از زمانی که این انتقادات توسط درک نادرست از انترناسیونالیزم پرولتری هدایت شده است، با مقدار زیادی از یکجانبه گری درهم آمیخته است. در حالیکه جوانب مثبت این انتقادات مورد پذیرش قرار گرفته، علیه یکجانبه گری آن از همان ابتدا مبارزه شده است.
با جنگیدن علیه موضع "دفاع از سرزمین پدری" سوسیال شوونیست ها در جریان جنگ جهانی اول، لنین به درستی خاطر نشان کرد که کشورهای امپریالیستی اساساً از مسئلۀ ملی تهی شده است. (88)  او با نگاشتن در بارۀ این مسئله، سیاست " شکست طلبی انقلابی" را انکشاف داد و برای خط تبدیل جنگ امپریالیستی به جنگ داخلی انقلابی فراخوان داد. اواکیان با گزینش این مواضع و تفسیر یکجانبۀ آن بطرفی سوق یافت که هرگونه نقشی برای وجه ملی در کشورهای امپریالیستی را مورد انکار قرار دهد. در حالیکه فحوای اصلی انتقادات او علیه اشتباهات مرتکب شده توسط استالین بوده است، ولی لنین نیز مورد هدف قرار گرفته است. اواکیان این سوال را که آیا درست است یا نه که طبقۀ کارگر را به عنوان میراث دار سنن ملت بنگریم، مطرح نمود ؟ او به این سوال جواب منفی می دهد و این جواب منفی را سنگ تهداب دلایل خود می سازد. درین فرآیند، او مقالۀ "غرور ملی روس های بزرگ" لنین را مورد انتقاد قرار می دهد و باز هم یک مثال از اسلوب آغشته به لغزش خود را بیرون می دهد.
اوکیان می پذیرد که لنین در این مقاله به شکست طلبی انقلابی چسپیده است. شکایت او این است که لنین در این مقاله تلاش کرده است با گفتن اینکه پرولتاریای روس غرور ملی دارد، این مسئله  را درست ثابت نماید. این انتقاد کوششی است از تداخل دو در یک. (89) لنین غرور ملی پرولتاریای روس را مرتبط با سنت غنی مبارزه و مقاومت در درون امپراتوری روسیه مطرح نموده است. این تقابل بردگی با امپراتوری تزاری است. (90) او با طرح این مسئله، چار چوب شوونیستی را که در آن مسئلۀ سر زمین پدری مطرح گردیده بود و به صورت وسیع در کشورهای تحت ستم، و به صورت مشخص در امپراتوری روسیه، علم گردیده بود، واژگون ساخت. او این مسئله را توسط نقل قول مارکس " تا زمانیکه ملتی بر ملت دیگر ستم می نماید هیچ ملت نمی تواند آزاد باشد" تصریح نمود. لنین رابطۀ منطقی بین سنن دموکراتیک و ملی مقاومت با شکست طلبی کنونی را تشریح می نماید. او نتجیه گیری می کند: «ما می گوییم: این ناممکن است  که در قرن بیستم و در اروپا ( حتی در شرق دور اروپا) از" سرزمین پدری به دفاع بر خیزیم"، مگر اینکه با استفاده از تمامی وسایل انقلابی با سلطنت، مالکان زمین و سرمایه داران سرزمین پدری خود، این بدترین دشمنان کشورما، مبارزه نماییم. ما می گوییم که روس های بزرگ نمی توانند از سرزمین پدری دفاع نمایند، مگر اینکه خواستار شکست تزاریزم در هر جنگ، به عنوان کمترین درد و رنج نسبت به وضعیت اهالی روسیۀ بزرگ در قرن نزده، باشند.
ما به صورت آشکار می بینیم که در این جا تداخل دو در یک نیست بلکه معرفی حیله گرایانۀ موضع بلشویکی، رخنۀ وطن پرستی افراطی که در مرحلۀ آغازین جنگ وجود داشت، است. این مسئله نه تنها از طرز بحث مورد قبول لنین بلکه از قبول کلماتی مانند        " پرولتاریای روس های بزرگ، "سوسیال دموکرات های روس های بزرگ " و غیره و توصیف وی از مارکس و انگلس به عنوان "بزرگترین نمایندگان دموکراسی پیگیر قرن نزدهم"، بسیار روشن است. اواکیان کاملاً ویژگی های وضعیتی را که در آن مسایل ترویجی مذکور به صورت مسلسل نوشته می شدند، به فراموشی می سپارد یا نادیده می گیرد. تمام آنچه وی وی ذکر کرده فشار شوونیزم موجود در آن زمان بوده است و تلویحاً گفته است که لنین در نوشته های خود آن را جا داده است. موضع اواکیان ناگزیر اینگونه ارائه می شود که پرولتاریا یک طبقۀ بین المللی است و نمی تواند نماینده یا ادامه دهندۀ سنن ملی باشد.  
اواکیان به صورت التقاطی این دو وجه جداگانه را با هم مخلوط می نماید. یکی از آنها انترناسیونالزم پرولتری است که یک موضوع ایدیولوژِیکی پرولتاریا است. دیگر آن تجسم پیچیدۀ پیدایش و موجودیت پرولتاریا در کشورهای مختلف است. پرولتاریای هر کشوری از طریق یک پروسۀ تاریجی مخصوص به همان کشور، پدیدار می گردد و شکل می گیرد. این پروسۀ تاریخی می تواند توسط انکشافات جهانی شروع شود. حتی در آن صورت نیز این پروسه می تواند در شکل و خصایص دارای ویژگی های ملی باشد. این پروسه صرفاً یک پروسۀ مادی نیست. این پروسه فرهنگ و سنن کشور و بصورت خاص تر فرهنگ و سنن مردم زحمتکش را تجسم می بخشد. این پروسه در برگیرندۀ سنن دموکراتیک مدرن نیز خواهد بود. به همین سبب است که پرولتاریا سنن مترقی و دموکراتیک یک ملت را نمایندگی می کند. این یک بخش عینی و اجتناب ناپذیر موجودیت آن است. پذیرش این موضوع خصیصۀ انترناسیونالیستی پرولتاریا را نفی نمی نماید. این مسئله به روش حصول ایدیولوژیکی وابسته است. کمینترن بخاطر توجه به سنن ملی مرتکب یک اشتباه شده است. مطرح کردن دفاع از سنن ملی به عنوان یک وظیفۀ پرولتاریا در یک کشور امپریالیستی، به ویژه در شرایط یک جنگ، انحراف ناسیونالیستی است. ما دیدیم که لنین چگونه به سنن ملی به طریقۀ کاملاً متضادی پرداخت، طریقه ای که به موضع شکست طلبی انقلابی سوق یافت. اواکیان همه چیز را باهم مخلوط می کند و یک شترگاوپلنگ می سازد.
فقط این نیست. او نظرات لنین را تکه تکه کرده و به صورت دلخواه وظیفه کاپی پست را انجام داده است. به این ترتیب، زمانی که اواکیان در مورد رویکرد پیمان وارسلیز تبصره می کند (92)، او اول نظرات لنین در مورد موضوع را از دید خود [به عنوان نظرات] "جناح چپ کمونیزم"  توضیح می دهد. [در حالی که] لنین در بحث علیه کمونیزم چپ در جرمنی، یعنی آنانی که در مورد الغای فوری پیمان پافشاری داشتند، می نویسد: «ارجحیت دادن دادن مطلق و فوری به رهایی از پیمان وارسلیز و تقدم قایل شدن به این مسئله نسبت به مسئله آزادی سایر کشورهای تحت ستم از یوغ امپریالیزم، ناسیونالیزم  کور است نه انترناسیونالیزم انقلابی. (93) کلمات نشانی شده به صورت واضح نشان می دهد که اختلاف بر سر این نیست که پیمان باید مورد مخالفت قرار بگیرد و لغو شود، اما چه وقت. علاوتاً مطالعۀ تمام مطالب نشان می دهد که لنین استدلالش را به امید پیروزی یک انقلاب در جرمنی پایه ریزی می نماید. (94)  اواکیان به صورت ساده تمامی آنها را نادیده می گیرد. او سپس پیشتر رفته و لنین را متهم می سازد که: « با کمی تحت فشار قرار دادن کمونیست های جرمنی بخاطر به اهتزار در آوردن درفش ملی علیه پیمان ورسیلز و علیه جشن پیروزی با هزینۀ جرمنی» از انترناسیونالیزم آغازین خود عدول کرده است. (95) اول تر از همه این یک تحریف فاحش است- لنین علیه شروط ناگوار پیمان وارسلیز که بار سنگینی را بالای توده های جرمنی گذاشته بود، فراخوان تهییج داده بود. اواکیان این فراخوان را برچسپ "برافراشتن درفش ملی" می زند. ثانیاً لنین این فراخوان را در شرایط متغییری که دورنمای فوری انقلاب در جرمنی فروکش کرده بود، پیشنهاد کرده است. زمانی که این دو عامل در نظر گرفته شود، تمامی انتقادات باقیماندۀ اواکیان تبارز بی مایۀ نادیده گرفتن تحلیل مشخص از شرایط مشخص توسط وی است. تعجب آور نیست که او منتقد ترسیم جامع وضع بعد از جنگ توسط لنین، که جرمنی را از طریق تحمیل شروط دولت های پیروز به حالت مستعمراتی پایین آورده بود، گردیده است. بجای درک این وضعیت عینی و مجالِ به سرانجام رساندن درست آن (آن گونه که لنین انجام داد) اواکیان موضع لنین را نادرست جلوه داده و این گونه تفسیر می نماید: «خوب، [خصوصیات] امپریالیستی من پاک شده است. بنابرین برای من مناسب است که از سرزمین پدری دفاع نمایم.» (96)  یکبار دیگر می بینیم که چگونه انحراف اواکیان از انترناسیونالیزم همه چیز را به حیطۀ شوونیزم بورژوایی سوق می دهد.
چیزی که لنین به آن رسید امکانات استفاده از تضاد ایجاد شده بخاطر به انقیاد کشیده شدن جرمنی، به نفع پرولتاریا بود. افشاگری در مورد پیمان وارسلیز به عنوان یک بی عدالتی، که واقعاً بود، در ذات خود به معنای متحد شدن با منافع امپریالیستی جرمنی یا به اهتزار درآوردن درفش ملی نبود. این کار می توانست بدون هیچگونه تضعیف موضع و دیدگاه پرولتری صورت بگیرد. تاثیرات ناگواری که  پیمان بالای توده های عام داشت خود زمینۀ نیرومندی برای اجرای این کار بود. این گونه مخالفت می توانست با تمایلات عادلانۀ توده ها، بدون گیر افتادن در چهارچوب خودجوش ناسیونالیستی آنها، متحد شود. این کار می توانست ظرفیت حزب کمونیست را برای مقاومت علیه شوونیزم بورژوازی و خرده بورژوازی تقویت نماید. به همین دلیل لنین، که قبلاً با فراخوان عاجل برای الغای پیمان وارسلیز مخالفت کرده بود، بعد تر پیشنهاد کرد که کمونیست های جرمنی باید موضع تهییجی علیه آن پیمان اتخاذ نمایند.
در تمامی این مثال ها ما می بینیم که لنین موقعی که با تاکتیک های پرولتری کار می کرد، چگونه به شکل استادانه جنبه های ملی را مورد توجه قرار داد و از آنها استفاده نمود. این کار بدون اندکترین انحراف از موقفش مبنی بر اینکه مسئلۀ ملی در کشورهای امپریالیستی، اساساً یک چیز مربوط به گذشته است، صورت گرفت. لنین با اضافه نمودن قیدِ "اساساً"، ارتباط آن با اوضاع خاص را تذکر داده است. اواکیانیزم با استناد به مثال آیرلند، که در آن زمان یک مسعمرۀ برتانیه بود، راه یابی نمونه به این مسئله را به حساب خود ریخته است. مگر اینها با هم مطابقت دارند؟ بیایید به انتقاد لنین در مورد اعلامیه جونیوز توجه نماییم. مادامی که لنین حملۀ آن بالای سوسیال شوونیزم را استقبال می نماید، آن را بخاطر «تلاش برای کشاندن برنامۀ ملی به درون جنگ غیر ملی کنونی» مورد انتقاد قرار می دهد. (97)  ولی تمام مسایل این نبود. او همچنان عدم امکان جنگ ملی توسط آن را مورد انتقاد قرار داد. او نوشت: «امر مسلم این است که مبنا قرار دادن [فرمولبندی] «جنگ های ملی دیگر نمی توانند وجود داشته باشند» واضحاً در تیوری گمراه کننده است. این یگانه دلیل اینکه ما چرا با این استدلال غلط بصورت طولانی پرداختیم، نمی باشد. یقیناً بسیار تاسف بار خواهد بود اگر "چپ ها" به سهل انگاری در طرز برخورد شان با تیوری مارکسیستی و این موضوع که انترناسیونال سوم تنها براساس مارکسیزم، مارکسیزم غیر عامیانه، می تواند بنیاد نهاده شود، شروع نمایند.» (98)
جنگ های ملی ای که لنین به فکر خود داشت اصلاً جنگ های ملی مستعمرات و ملل تحت ستم در داخل مرزهای امپریالیستی بود، مثل جنگ های مذکور در امپراتوری روسیه. او به این نظر بود که تبدیل جنگ امپریالیستی (جنگ جهانی اول) به یک جنگ ملی، «قویاً غیر محتمل» است. اما او همچنان تائید کرد که این نمی تواند حتی در کشورهای سرمایه داری پیشرفته غیر محتمل باشد. لنین نوشت: «... اگر پرولتاریای اروپا تا 20 سال دیگر ناتوان باقی بماند؛ اگر جنگ فعلی با کامیابی مشابه کامیابی های بدست آمده توسط ناپلیون و به انقیاد در آمدن تعدادی از دولت های ملی نیرومند، خاتمه یابد؛ اگر امپریالیست های خارج از اروپا (در درجۀ اول امریکایی ها و جاپانی ها) برای 20 سال دیگر، بدون گذار به سوسیالیزم، در قدرت باقی بمانند؛ آنگاه به مثابۀ یک نتیجۀ جنگ جاپان- امریکا یک جنگ عظیم ملی در اروپا امکان پذیر خواهد بود. یعنی اروپا برای چندین دهه به عقب بر خواهد گشت. این وضعیت غیر محتمل است، ولی نمی تواند ناممکن باشد. به تصویر کشیدن تاریخ جهان مانند پیشرفت صاف و مداوم، بدون اینکه گاهی گام های غول آسا به عقب بردارد، غیر دیالیکتیکی، غیر علمی و از لحاظ تیوریکی نادرست است.» (99)  اینچنین بصیرت دیالیکتیکی توسط اواکیانیزم از طریق به اصطلاح کندوکاو در لنینیزم حذف گردیده است. مناسب تر خواهد بود که آن را "میان تهی کردن لنینیزم" بنامیم.
وقتی لنین در مورد جنگ ملی در اروپا نوشت او واضحاً مجادلۀ کسی در بارۀ اصطلاحات بورژوازی را درک می کرد. اما امکانانی مانند به انقیاد درآمدن تعدادی از دولت های نیرومند که وی آن ها را بررسی کرد، معناهای بسیار غنی داشت. آنها در طی جنگ جهانی دوم زمانی که تعدادی از کشورهای امپریالیستی اروپا توسط ارتش های هتلر پایمال و اشغال شدند، روشن گشتند. طوریکه لنین پیش بنی کرده بود این وضع ناسیونالیزم بورژوازی را در کشورهای مقهور وسیعاً تقویت بخشید و این به درفش صف آرایی مقاومت مسلحانه مبدل گردید. احزاب کمونیست باید چگونه به این وضعیت پاسخ می دادند؟ درست طبق آیین پرستی خود، اواکیان بیان نمود: « دلیلی را که لنین در رابطه با جنگ جهانی اول ساخت دقیقاً در جنگ جهانی دوم بکار برده شد.  او گفت ... اگر پاریس یا سنت پترزبورگ توسط نیروهای "دشمن" اشغال گردد... این ماهیت جنگ را تغییر نمی دهد... منظور او یورش جدی و اشغال حقیقی بود و بیان نمود که در هر صورت تجاوزات در هر جنگ تقریبا نا گزیر است. (100)
ماهیت جنگ بین امپریالست های اشغالگر و اشغال شده در کوتاه مدت تبدیل نخواهدشد. (101)  اما در مورد جنگ انقلابی که توسط پرولتاریا سازماندهی و رهبری می شود چه می توان گفت؟ روشن است که این جنگ زمانی که عجالتاً سمت و سویش علیه یک اشغالگر خارجی و دولتش باشد، دیگر یک جنگ داخلی نخواهد بود. حماقت اوکیانیزم می تواند به آسانی بیان نماید که نباید در مورد خارجی بودن یا نبودن بورژوازی نگران باشیم، چرا که در هر حال یک بورژوازی امپریالیستی به حساب می اید. ولی برای یک پیشآهنگ پرولتاریا که واقعا تلاش می نماید در جنگ موفق شود فرق می نماید زیرا که این پیشآهنگ مجموعۀ کاملاً متفاوتی از فرصت ها و چالش ها را ارائه می نماید. در جنگ دوم جهانی فرصت مهمی که در اثر اشغال این کشورها توسط جرمنی پدید آمد این بود که احساسات ملی و ضد فاشیستی می توانست به نفع یک جنگ انقلابی تحت رهبری پرولتاریا جلب گردد. چالش، جلب همزمان این نیروی ذخیره و حفظ استقلال ایدیولوژیکی و تشکیلاتی بود. چالش، برقرار باقی ماندن به وظایف استراتژِیک پرولتری حتی در زمان اتحاد تاکتیکی با سایر نیروها، به شمول مقاومت بورژوازی، بود. همچنان چالش، پیشروی در تاکتیک های مناسب، به شمول مراحل انتقالی (در صورت ضرورت)، بدون انصراف از انقلاب سوسیالیستی، بود. مواضع نادرست کمینترن که توسط رویزیونیزم احزاب مربوطه تکمیل گردید، دست کشیدن از این [چلنج ها و فرصت ها] بود. بنابرین مقاومت ایجاد شده توسط احزاب کمونیست در اکثر کشورهای اشغال شدۀ اروپایی، برنامه های این احزاب را در حد بیرون راندن اشغالگران و بازسازی جمهوری های بورژوازی محدود ساخت. (به استثنای یوگوسلاویا و البانیا.)  
درخواست نامۀ خیلی دیر هنگام اواکیان در مورد لنین، چشم پوشی ای مبنی بر اجتناب از پذیرش موضوعات واقعی مطرح شده توسط شرایط در کشورهای امپریالیستی اشغال شده در زمان جنگ جهانی دوم بود. در طی مبارزه در کنفرانس بین المللی 1984، این موضع رد گردید. بیانه در محدودۀ تا آن زمان ممکن تصویب و ثبت نمود: «در کشور های اروپایی که توسط نیروهای فاشیستی جرمنی به اشغال در آمده بودند، برای احزاب کمونیست اشتباه نبود که احساسات ملی را از نقطۀ نظر بسیج  توده ها مورد استفادۀ تاکتیکی قرار دهند، ولی اشتباهات موقعی به وجود آمد که این گونه معیارهای تاکتیکی در سطح استراتژی مطرح مطرح گردید. (102)
بالاخره ما به نتیجۀ ممکنۀ تجویز متافزیکی اواکیان در مورد انترناسیونالیزم و مسئله ملی یعنی پتانسیل آن در چرخش به سوی موضع شوونیستی متضاد، می رسیم. این موضوع قبلاً در طرح پیشنهادی برای "دولت سوسیالیستی نوین در امریکای شمالی" نشان داده شده است. طرح پیشنهادی قانون اساسی برای این دولت می گوید که در مورد شکل نهایی آن بر اساس عوامل مختلف به شمول «... اندازۀ قلمروهای آزاد شده از [تسلط] امپریالیست ها (و سایر مرتجعین) و ادغام آنها به عنوان قلمرو دولت سوسیالیستی نوین...» تصمیم گرفته می شود. (103)  دولت سوسیالیستی نوین مبتنی بر نابودی دولت امپریالیستی موجود ایالات متحدۀ امریکا است. علاوه برین فرمولبندی "در امریکای شمالی" همراه با اشاره به قلمرو آزاد شده از [تسلط] "سایر مرتجعین" نشان می دهد که دولت جدید باید بیشتر از قلمرو کنونی ایالات متحدۀ امریکا گسترش یابد. این گفته ها به چه چیزهایی دلالت دارند؟
امریکا شمالی شامل دو کشور دیگر نیز میشود، کشور تحت ستم مکزیکو و کشور امپریالیست کانادا. کشور ها صرفاً قلمرو (سر زمین) نیستند. علاوتاً یک مکزیکوی آزاد شده با وظیفه فوق العاده دشوار از میان بردن پیوندهای چند قرنۀ ستم و مبدل شدن به یک کشور متکی بخود روبرو خواهد بود. حتی در صورتی که ستمگر اصلی قبلی آن، ایالات متحدۀ امریکا، سوسیالیستی شده باشد، برای مکزیکو موجودیت مبتنی بر خود ارادیت بخاطر اجرای این وظیفه بیشتر سودمند است. همچنان برای مبارزۀ بین المللی بخاطر کمونیزم، که توفیق یافتن در آن تنها می تواند از طریق مبارزات مشترک و رفتار مساویانه باهم حاصل گردد، خیلی بهتر خواهد بود. بنابرین این پیشنهاد برای "یک دولت نوین سوسیالیستی در امریکای شمالی" که از طرف یک حزب در کشور امپریالیستی حاکم این قاره به میان آمده است، حتی اگر بصورت " تصرف حداکثر قلمرو برای پرولتاریا" مطرح شده باشد، یک دستور العمل خطرناک برای توسعه طلبی است.  

ادامه دارد

*******************

(88) -  این به معنای فعالیت برای شکست طبقۀ حاکم خودی در جنگ از طریق بسیج تمامی وسایل و بدین گونه تدارک برای تبدیل کردن جنگ به یک جنگ انقلابی داخلی است.
(89) -  "فتح جهان..."
(90) – «ما به مقاومت در برابر این اهانتی که ما، روس های بزرگ، متحمل می شویم، افتخار می کنیم.»؛ « برای ما، نمایندگان یک ملت حاکم در شرق دور اروپا و بخش زیادی از آسیا، فراموش کردن اهمیت عظیم مسئلۀ ملی – مخصوصاً در کشوری که حقیقتاً "زندان خلق ها" خوانده شده است، به ویژه در زمانی که در شرق دور اروپا و و در آسیا سرمایه داری و خودآگاهی تعدادی از ملل "جدید" بیدار و زنده می شود – فراموش کردن اهمیت عظیم مسئلۀ ملی، ناشایسته خواهد بود.»؛ «ما سرشار از احساس غرور ملی هستیم و به همین سبب مخصوصاً گذشتۀ برده وار خود را (موقعی که اشراف زمین دار دهقانان را در جنگ برای سرکوب آزادی هنگری، پولند، فارس و چین رهبری می کرد) و وضع برده وار کنونی خود را (موقعی که عین مالکان زمیندار به کمک سرمایه داران ما را در جنگی بخاطر سروصورت دادن به سرکوب پولند و اوکراین، درهم کوفتن جنبش دموکراتیک در فارس و چین و تقویت دستۀ اراذل و اوباش رومانوف ها، ببرینسکی ها و پورشکویچ ها یعنی کسانی که مایۀ بدنامی وقار ملی ما هستند، بر می انگیزانند)، محکوم می کنیم.
(91) – این، روش استفاده شده توسط "مادر"، در ناول مادر ماکسیم گورکی را بخاطر می آورد. "مادر" موقعی که مردمان در حال انتظار بخاطر خدمتگذاری به تلاش های جنگی تزار صف کشیده و استاده بودند، علیه جنگ به تهییج مردم می پرداخت.
(92) -  پیمان توسط برتانیه، ایالات متحدۀ امریکا و سایر قدرت های امپریالیستی که شکست جرمنی در جنگ اول جهانی را پیگیری می کردند، بالای جرمنی تحمیل گردید. شرایط این پیمان شدیداً سخت بود.
(93) -  لنین "چپ روی در کمونیزم- یک بیماری کودکانه، فصل هشتم"
(94) -  «در وضعیت کنونی کمونیست های آلمان باید خود را از آزادی عمل به وسیلۀ اتخاذ یک تعهد مثبت و قاطع در ابطال پیمان وارسلیز در نتیجۀ پیروزی کمونیزم، محروم نکنند. امکان ابطال موفقیت آمیز این پیمان نه تنها وابسته به جرمن ها بلکه همچنان وابسته به موفقیت های بین المللی جنبش شورایی خواهد بود.» (همان منبع)
(95) -  "فتح جهان..."
(96) -  همان منبع
(97) – "جزوۀ جونیوس"، کلیات لنین 22، صفحات 305-319.  جونیوس استدلال کرد که: «... برنامۀ جنگ امپریالیستی...» باید توسط سوسیال دموکرات ها «... به وسیلۀ برنامۀ کهنه و حقیقی ملی وطنپرستان و دموکرات های 1848... یک درفش ملی حقیقی آزادیبخش... مورد مخالفت قرار بگیرد...». در واکنش به این موضعگیری، لنین خاطر نشان کرد که جونیوس چگونه «... مخالفت با جنگ امپریالیستی به وسیلۀ یک برنامۀ ملی را پیشنهاد می کند.» و بدین گونه در رسیدن به موضعگیری درست مخالفت با جنگ امپریالیستی به وسیلۀ جنگ داخلی انقلابی ناکام می گردد. طبق معمول، آر سی پی امریکا ماهیت بحث را تحریف می نماید. اواکیان بیان می کند:«جونیوس می خواست بخش جرمنی در جنگ را بر اساس منافع حقیقی و "بهترین سنت های" جرمنی مورد مخالفت قرار دهد. این واقعاً کوششی بود برای قابل قبول ساختن بیشتر انترناسیونالیزم از طریق آشتی دادن آن با ناسیونالیزم.» (در مورد مسئلۀ به اصطلاح "نهیلیزم ناسیونالیستی".
(98) – همان منبع.
(99) – همان منبع.
(100) -  باب اواکیان، "پیشروی جنبش انقلابی جهان: مسایل جهتگیری استراتژیک" ازین پس "پیشروی"... این در واقع توخیحات بیشتر نقطه نظرات مطرح شده در "فتح جهان" است.
(101) -  اما این می تواند در مسیر طولانی، در غیاب یک انقلاب پرولتری، ممکن باشد.
(102) -  بیانیۀ جنبش انقلابی انترناسیونالیستی: اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی و کمینترن.
(103) -  "قانون اساسی برای جمهوری سوسیالیستی نوین در امریکای شمالی- یک طرح پیشنهادی". بعد از این "قانون اساسی"

ادامه دارد