Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

اسناد تاریخی یکی از نیروهای شامل در پروسه نوین وحدت جنبش کمونیستی م . ل. م . افغانستان

ديدگاه ما
درباره چند مسئله در جنبش انقلابي افغانستان


" بدون تئوري انقلابي نهضت انقلابي نيز نمي تواند وجود داشته باشد " ، " نقش مبارزه پيشرو را تنها حزبي مي تواند  ايفا كند كه داراي تئوري پيشرو باشد . " لنين .
در دنياي كنوني كه امپرياليزم جهاني به سركردگي دو ابرقدرت  شوروي وايالات متحده آمريكا باشيوه هاي استعماري به استثمار طبقه كارگر در جهان و خلق هاي كشورهاي مستعمره ونيمه مستعمره پرداخته و فيوداليزم نيز دركشورهاي مستعمره ونيمه مستعمره باستثمار دست يازيده  وبه پايگاه داخلي امپرياليزم دراين كشورها مبدل گرديده است . امپرياليزم كه "  تمركز توليد و سرمايه كه به آنچنان مرحله عالي تكامل رسيده كه انحصارهاي  را كه در زندگي اقتصادي نقش قاطع بازي مي كند بوجود آورده است " ، ‌‍" درهم آميختن سرمايه بانكي به سرمايه صنعتي  وايجاد اليگارشي مالي براساس اين " سرمايه مالي "     "  ازجمله خصوصيات اوست ، براي امپرياليزم " صدورسرمايه كه از صدور كالا متمايز است اهميت بسيار جدي كسب مي نمايد " وبالاخره به تقسيم ارضي جهان از طرف بزرگترين دول سرمايه داري " دست مي زنند ، در يك كلام ميتوان گفت كه " امپرياليزم مرحله انحصاري سرمايه داري است "  انحصارات امپرياليستي بيانگر تشديد تضاد و رقابت درون امپرياليستي ومبارزه امپرياليستي براي تجديد تقسيم جهان مي باشد .
تضاد بين كارگر و بورژوازي وهم تضاد بين خلقهاي تحت ستم در كشورهاي مستعمره و نيمه مستعمره با امپرياليزم ، مبارزات طبقه كارگر جنبش هاي ملي وآزاديبخش را در سراسر كره خاكي فراگير نموده است .  اين عكس العمل ها نشاندهنده پيروزي پرولتاريا وخلقهاي به پاخواسته براي آزادي  ، ضعف  و نابودي امپرياليزم بوده ، اين پيروزي نشان دهنده برتري ايده هاي م – ل برايده هاي ارتجاعي است ، از اينرو اين مبارزات ضرباتيست بر پيكر سرمايه انحصاري و استعماري كه طبيعتا پروسه نابودي آنرا تسريع و تضاد بين كار وسرمايه را تشديد مي بخشد . لذا جنبش انقلاب پرولتري جهاني ونهضت انقلاب دموكراتيك ملي  دو جريان كبير تاريخي معاصر است .
وظيفه كليه احزاب م – ل  است كه بر اساس ايدئولوژي پرولتري ودرك رسالت تاريخي خود هر چه بيشتر صفوف خود را مستحكم تر نموده و درراه ايجاد يك انترناسيوناليزم پرولتري كوشيده وعليه امپرياليزم و اشكال رويزيونيزم بصورت پيگير و متحدا مبارزه نمايند .
حزب كمونيست شوروي در كنگره بيستم سال 1956 ، طرح نظارت رويزيونيستي " همزيستي مسالمت آميز " " گذر مسالمت آميز " و" دولت عمومي خلقي " و " حزب عمومي خلقي " را پيش كشيده به نفی ديكتاتوري پرولتاريا پرداخته وبنام " مبارزه عليه كيش شخصيت " دستآورده هاي سوسياليستي و رهبري انقلابي آنرا نفي مي نمود  و تحت پوشش  " تقسيم كار "  مي كوشيد وابستگي كشورهاي سوسياليستي را به شوروي بر قرار سازد . ارائه اين تز هاي رويزيونيستي يك بحران عظيم ايدئولوژيكي در جنبش بين المللي پديد آورده  ومنجر به بروز انشعاب در جنبش كمونيستي جهاني گرديده و ضربه بزرگي بر پيكر جنبش كمونيستي جهان وارد گردانيد . و بخشي از جنبش درمنجلاب رويزيونيستي غلطيده و در راه خيانت به امر سوسياليزم  و كمونيست گام برداشتند . حزب كمونيست چين وحزب كار آلباني كه رهبري مبارزه عليه رويزيونيزم را برعهده داشتتند وبه دفاع از م – ل پرداختند و نقش بسيار مهم وارزنده در حفظ و پاكيزگي م – ل ايفا نمودند . اما متاسفانه  در آن مرحله يك انترناسيوناليزم پرولتري ايجاد نگرديد بعد از مرگ رفيق مائوتسه دون با تغيير اوضاع در حزب كمونيست چين اين دومين پايگاه سوسياليستي نيز به منجلاب رويزيونيزم غلطيد .  درحاليكه جنبش كمونيستي جهاني هنوز ضربات رويزيونيزم خروشفي  را بر پيكر خود احساس مي كرد كه دومين ضربه را متحمل گرديد .  "  صاحب قدرتان گام نهاده در راه سرمايه داري " دست به كودتا زده و قدرت حزبي و دولتي را بر دست بي كفايت خود گرفته و با پيش كشيدن نظريه " چهار نوسازي " در ساحه تكنولوژي نظامي ، صنعت و زراعت به احياء سرمايه داري پرداخته و با امپرياليست ها هم آواز شده سازش نمودند .
رويزيونيست هاي چيني با پيش كشيدن تئوري  متافزيكي و بورژوازي " سه جهان "  كه هدفش نفي مبارزات طبقاتي است ، آشكار عليه تئوري و استراتيژي انقلابي طبقه كارگر ومبارزه آزاديبخش خلقها ، قرار گرفته و عليه آن در جبهه گسترده اي مبارزه مي كنند . طرح تئوري " سه جهان "  بدورانداختن مبارزه طبقاتي و نفي تضاد هاي اساسي است ، تئوري " سه جهان " تضاد بين پرولتاريا و بورژوازي را در كشورهاي سرمايه داري ماست مالي مي كند ، در كشورهاي سرمايه داري ولو دموكراتيك مبارزه بين طبقات استثمار شونده و استثمار گر بشكل انتا گونيزم وجود دارد و به مبارزه طبقاتي بيرحمانه اي دست مي زنند  ، تفاوت ها در شدت اين مبارزه اين واقعيت را رد نمي كند . تئوري " سه جهان " تضاد بين ملل ستمديده و امپرياليزم را نفي نموده ، از مبارزات خلقها عليه امپرياليزم چشم پوشي مي كند . و تضاد بين كشورهاي امپرياليستي و بين گروه بندي هاي سرمايه انحصاري را ناديده انگاشته و به اتحاد " جهان سوم " " جهان دوم " بايكي از ابرقدرت هاي " جهان اول " عليه ابرقدرت ديگري به موعظه مي پردازد.
لنين گفت : " آنها ( سرمايه داران ) جهان را به " نسبت سرمايه " و " به نسبت نيرو " ، تقسيم مي كنند . زيرا در سيستم توليد كالايي سرمايه داري شيوه ديگر براي تقسيم نمي تواند وجود داشته باشد . نيرونيز به نسبت تكامل اقتصادي و سياسي تغيير مي كند براي درك آنچه كه بوقوع مي پيوندد بايد دانست چه نوع مسايلي در نتيجه تغيير نيرو حل مي شود واما اينكه اين تغيير جنبه " صرفا " اقتصادي دارد يا غير اقتصادي ( مثلا جنگي ) مسئله ايست فرعي كه در نظريات اساسي مربوط به  دوران نوين سرمايه داري نمي تواند  هيچگونه تغييري وارد نمايد .  تعويض مسئله مربوطه به مضمون بند وبست هاي كه بين اتحاديه هاي سرمايه داران بعمل مي آيد با مسئله مربوط به شكل مبارزه و بند وبست ها ( كه امروز مسالمت آميز است ، فردا مسالمت آميز نيست و پس فردا بازهم مسالمت آميز نخواهد بود ) معني اش تنزل تا حد سفسطه جويي است . "
(  مجموع مقالات . امپرياليزم به مثابه بالاترين مرحله سرمايه داري صفحه 419 )
هيچيك از پيشوايان انقلابي طبقه كارگر جهان را به چنين هدفي دسته بندي ننموده و هميشه از دوجهان  يادآوري نموده اند . طوريكه در سال 1921 لنين نوشت : "  درحال حاضر دو دنيا موجود است دنياي كهن سرمايه داري كه هيچگاه تن به تسليم نمي دهد و دنياي رشد يابنده كه هنوز بسيار ضعيف است ولي رشد خواهد كرد  زيرا غلبه ناپذير است . " ( لنين مجموع آثار جلد33 صفحه 154 )
اين معيار طبقاتي در تقسيم جهان امروز هم اعتبار علمي خود را صرفنظر از اينكه دنياي جديد در كشورهاي بسيارپيروز نگرديده و بجاي دنياي كهن ننشسته است  امريست كه يقينا فردا پيروز خواهد شد، حفظ كرده است ، رفيق مائوتسه دون مي نويسد " ... ولي در مورد جهان بيني در عصر كنوني بطور عمده فقط دو مكتب وجود دارد – مكتب پرولتاريايي و مكتب بورژوازي . جهان بيني كمونيستي جهان بيني پرولتاريايي است نه جهان بيني طبقه دیگر . " ( چهاررساله فلسفي در باره كار تبليغاتي ص 153)
بعد از مرگ رفيق مائوتسه دون ، دارودسته رويزيونيستي قدرت حزبي دولتي را در چيلي قبضه كرده و علنا عليه م – ل و انديشه مائوتسه دون برخواسته و روزبروز كشور چين  را به طرف سرمايه داري سوق داده و مي دهد . حزب كار آلباني هم كه در راس مبارزه عليه رويزيونيزم قرار داشت نتوانست با گام هاي جدي ايجاد يك انترناسيوناليزم پرولتري را پيگيري نمايد . انور خواجه و حزب كار آلباني هم بنوبه خود دچار يك سلسله انحرافات گرديد . تحليل انحرافي و ضد ماركسيستي  انورخوجه و حزب كار آلباني از رفيق مائو وحزب كمونيست چين تحت رهبري رفيق مائو به نفي سوسياليزم و دستآوردهاي سوسياليستي جمهوري توده اي چين در زمان رفيق مائوو مخدوش كردن مرز بين خائنين به سوسياليزم يعني مرتدين رويزونيست هاي سه جهان و انقلابيون كمونيست چون رفيق مائوتسه دون منجر مي گردد.
دردوران كنوني نواحي وسيع آسيا ، آفريقا و آمريكاي لاتين نواحي است كه تضاد ها ي گوناگون جهان كنوني درآنجا متمركز شده ، مبارزات انقلابي ضد امپرياليستي خلقهاي آسيا ، آفريقا و آمريكاي لاتين ضربات جدي بر بنيان سلطه امپرياليزم واستعماروارد مي آورد وآنرا تضعيف مي نمايد .اين نواحي ضعيف ترين حلقه زنجير سلطه امپرياليزم بوده و نواحي عمده توفان هاي انقلابي جهان مي باشد كه ضربه مستقيم بر امپرياليزم وارد مي سازد .
انقلاب ملي و دموكراتيك دراين نواحي بخشي از انقلاب پرولتري جهان دوران معاصر است ، نهضت انقلاب ملي دموكراتيك دراين نواحي وجنبش بين المللي انقلاب سوسياليستي دو جريان كبير تاريخي معاصر است . هم اكنون مبارزات مسلحانه در آسيا ، آفريقا و آمريكاي لاتين دركنار مبارزات كارگران در كشورهاي سرمايه داري جريان دارد وبيش از پيش امپرياليزم را به ورطه نابودي مي كشاند امپرياليستها جهت جلوگيري از مبارزا ت انقلابي كارگران خلقهاي جهان دست به انواع ترفند ها زده و ميكوشند كارگران را از مبارزات انقلابي شان منحرف سازند ، وبا لباس تقدس وارد شده جريان هاي      " مقدس " وباصطلاح جنبش هاي آزاديبخش مذهبي را علم  نموده اند  تا از  سرنگوني سرمايه داري جلوگيري نمايند . امپرياليست ها غارتگري ها ودسايس استعماري خود را در لباس " دموكراسي " و"ترقي ويا " كمك "و " انترناسيوناليزم پرولتري " بيان مي دارند "  و تضاد هاي بين خود را بنام دفاع از " آزادي " و مذهب ويا " كمك انترناسيوناليستي " مي پوشانند .
ولي كارگران و خلقهاي جهان در هر قدم كه براي رهايي شان  بر مي دارند از نيات پليد امپرياليستها و مرتجعين آگاه شده و ترهات آنها را افشاء مي سازند و همبستگي آگاهانه خودرا عليه امپرياليزم وارتجاع تا محو كامل استثمار، هرچه بيشتر تحكيم مي بخشند .  سوسيال امپرياليزم وامپرياليزم غرب كه از ديرزماني باين سو با شيوه هاي نوين استعماري به استثمار ومكيدن خون كارگران و خلقها مبادرت ورزيده اند ، مدتها است كه بر سر منافع آزمندانه استعماري شان در افغانستان با هم دررقابت و ستيز بوده اند وبالاخره تضاد بين امپرياليستها و هم بين نوكران داخلي  آنها بر سر منافع شان در افغانستان حاد شده و منجر به كودتا وجنگ كنوني گرديد .
افغانستان كشوريست كه ازلحاظ ساخت اقتصادي خود نيمه فيودالي است يعني شيوه توليد فيودالي شيوه مسلط توليد را تشكيل مي دهد . با وجود انكشاف سرمايه هنوز از لحاظ اقتصادي ، سياسي وفرهنگي خويش يكي از كشورهاي عقب نگهداشته جهان را نشان مي دهد . دهقانان كه اكثريت نفوس جامعه را تشكيل مي دهند و ملاكين ، طبقات اساسي جامعه را تشكيل مي دهند .
بورژوازي  ملي كه در اوايل نيمه دوم قرن نوزدهم  تا زه جوانه زده بود ، با تاثير پذيري از جنگ جهاني اول و تحصيل استقلال از امپرياليزم انگليس ، كه در نيمه اول قرن بيستم منحيث يك طبقه عرض وجود نموده بود . در جريان رشد خود با بورژوازي كمپرادور مواجه گرديد صدور سرمايه هاي خارجي به كشور و سرمايه گذاري دولتي ،  بورژوازي ملي را تضعيف نموده ودر صحنه اقتصادي و سياسي به ورشكستگي مواجه گردانيد . در مقابل بورژوازي كمپرادور  با محتوي تجاري  به فعاليت پرداخته و صنعت روبه ضعف رفت و بخش قابل ملاحظه تجارت وصنعت وساير سرمايه گذاري ها در دست دولت قرار گرفت و سرمايه هاي خارجي بنام " كمك " براي تطبيق پلان هاي پنجساله ، افغانستان را به زير سلطه امپرياليستها كشانيد .
استثمار امپرياليست ها و مناسبات حاكم شيوه توليد باعث گرديد كه توده ها از خود عكس العمل نشان داده وعليه رژيم دست به مبارزه بزنند . مبارزات روشنفكران در همان دوره از برجستگي خاصي برخوردار است . درسال 1344 سازمان جوانا ن مترقي تشكيل گرديد وعليه رويزيونيزم و رژيم ارتجاعي سلطنت  موضع گيري نموده بود و به مبارزه عليه سوسيال امپرياليزم ، امپرياليزم ورژيم ارتجاعي شاهي همت گماشته بود . در سوم عقرب 1344 روشنفكران مترقي عليه شوراي كمپرادورها وفيودالان دست به تظاهرات زدند كه از پشتيباني ( س – ج – م ) برخوردار بود ، رژيم ارتجاعي كه به وحشت افتاده بود بروي تظاهر كنندگان آتش گشود و چند تن از روشنفكران به شهادت رسيدند . سوم عقرب 1344 خط فاصلي است بين جنبش هاي دموكراتيك تيپ كهن و جنبش هاي دموكراتيك نوين  وسرآغاز جنبش مترقي  روشنفكران انقلابي در افغانستان است جريده ( خلق ) درسال 1345 از طرف باند " دموكراتيك خلق " و پرچم در 1346 از طرف باند پرچم منتشر گرديد و به اشاعه تزهاي  رويزيونيستي پرداخته وبه رژيم شاهي تملق ميگفتند و در راه سلطه سوسيال امپرياليزم روس در افغانستان تا بحال از هيچ خيانت وجنايتي دريغ نورزيده اند . ( س . ج . م ) در سال 1347 جريده شعله جاويد ناشر انديشه هاي دموكراتيك نوين را نشر گردانيد كه افشاي تزهاي رويزيونيستي  واستبداد رژيم شاهي را آشكار گردانيد. شعله جاويد بعد از نشر يازده شماره توقيف گرديد  . ( س .  ج . م )  و جريان شعله جاويد در مبارزه عليه رويزيونيزم وافشاي رويزيونيست ها فعاليت شايان توجه نموده و علاوه برآن راه رشد انديشه هاي مترقي انقلابي را هموار ساخت   . ولي با آن هم بنابرناپختگي جنبش و تحت تاثير افكار جريان  بورژوازي دچارگرايشات ناسالم  و انحرافي هم گرديد كه از نظر تاريخ اجتناب ناپذير بود ولي اين به معني تائيد آن نيست ، انقلابيون از گذشته ها انتقاد مي كنند و از آن مي آموزند وبراي اعتلاي انقلاب از آن استفاده مي نمايند .
مبارزات كارگران ، دهقانان وروشنفكران در سالهاي 1347 تا 1352  باعث گرديد كه كمپرادورها و فيودالان و امپرياليست ها منافع خود را درافغانستان درخطر ديده ودر صدد چاره جويي برآيند وكودتاي 26 سرطان 1352 را سرهم بندي كردند  كه درآن جناح سوسيال امپرياليزم و رويزيونيست هاي داخلي (خلق وپرچم ) نقش بارزتري داشتند . وبدين ترتيب مبارزات توده ها را سركوب نمودند . بعد ازكودتا هم رقابت هاي امپرياليزم غرب و سوسيال امپرياليزم شوروي وجناح هاي داخلي وابسته به آنان تشديد يافت رژيم داود كه پايه هاي خود را سست مي ديد ، خواست از غرب هم استمداد بيشتري بجويد و دست آنها را هم در استثمار خلق افغانستان بيشتر باز گذارد كه سوسيال امپرياليزم شوروي پيش دستي نموده وبا دستياري باند هاي " خلق " و پرچم دست بكودتاي ننگين 7 ثور 1357 دست زده وافغانستان را به مستعمره خود مبدل ساخته امپرياليستهاي غرب هم كه از سال هاي متمادي چشم به غارت منابع طبيعي افغانستان دوخته بودندواز موقعيت استراتيژيك آن آگاه بودند در تلاش ان شدند كه بادستياري باند ها خائن مذهبي اهداف شوم خود را بر زحمتكشان كشور تحميل نمايند .
امپرياليزم غرب ازآوان كودتاي ننگين هفت ثور در صدد ضربه زدن به حريف خود ( سوسيال امپرياليزم شوروي ) گرديد وتوسط باند هاي خائن مذهبي دست به تبليغات عليه دولت دست نشانده زد و رژيم مزدور را بنام " كمونيزم " مورد حملات خود قرار داد وبا روي دست گرفتن ريفرم هاي كذائي دولت مزدور، زمينه براي امپرياليزم غرب مساعد گرديد و خلق زحمتكش كه از آگاهي سياسي برخوردار نبوده تحت تاثير باند هاي مذهبي قرار گرفته زير نام دفاع از اسلام و جنگ عليه " كمونيزم " سربه شورش گذاشتند وامپرياليزم روز تا روز اين جنگ را سازمان داد تا به مرحله كنوني رسيد .
جنگ كنوني كه بيانگرتضاد بين سوسيال امپرياليزم وجناح وابسته اش از يكطرف و امپرياليزم غرب و جناح وابسته بآن از طرف ديگر است شعله ور گرديد . با شدت روز افزون جنگ ، سوسيال امپرياليزم روس بفكر چاره وراه حل هاي شد تا بتواند به هر نحوي كه هست به جنگ خاتمه دهد تا با خيال آرام پلان هاي استعماري خود را تطبيق نمايد .  لذا مهره هارا يكي پس از ديگري عوض كرد ، باالاخره ارتش تجاوزگرروس در 6 جدي 1358 علنابه مداخله پرداخته ودست آموز معلوم الحال و نوكر درجه يك خود ( كارمل ) را براي خدمت به سوسيال امپرياليزم شوروي و براي سركوب خلق افغانستان مقرر گردانيد . و بااعلان  " جبهه ملي پدر وطن " نتوانست گره از كار باز كند بازهم به فكر حيله ونيرنگ ديگري شد با عوض كردن مهره وآوردن نوكر ديگر( نجيب ) وطرح دولت " آشتي ملي " را ریخت  گرچه عناصر مرتجع و متردد خوش بيني ، (آنهم بخاطر منافع خويش)نشان دادند ، اما از طرف عناصر مترقي وانقلابي چه كتبا و چه شفاهآ ونيرنگ سوسيال امپرياليزم روس براي توده اي محروم افغانستان افشاء شد . وازطرف ديگر امپرياليست هاي غرب براي امتياز گرفتن از روس و رسيدن باهداف استعماري خويش باند هاي وابسته بخود را تحريك به " تحريم "  " دولت آشتي ملي " مي نمايند تا اينكه هرچه زياد تر روس ها زير فشار گرفته وامتيازي نصيب خود نمايند.
دراين زمان كه امپرياليستها بر سر غارت منابع طبيعي و دست يابي بر افغانستان بخاطر موقعيت استراتيژي آن به جنگ وستيز برخواستند يك عده از اپورتونيست ها  با طرح ها ي راست روانه از قبيل جمهوري اسلامي شرايط چنين ايجاب مي كند ، طرح شعار انقلابي دشوار است ، .... برتشتت ايدئولوژيك وپراكندگي انقلابيون افزوده  و خود شان در منجلاب اپورتونيزم و رويزيونيزم غلطيدند . به نظر ايشان جنگ كنوني همه چيز است اما هدف نهايي را هیچ مي دانند ، لنين مي نويسد : برنشتين مي گويد ما خواستار تصديق و قبول آشكار آن چيزي هستيم كه وجود دارد ، با اين گفته خود اصل       " جنبش " بدون هدف " نهايي " و تاكتيك مختصرا تدافعي را تقديس نموده و تاكتيك ترس را حاكي از اينكه "  مبادا بورژوازي برمد "  موعظه ميكند " .
(لنين – مجموع مقالات – دوتاكتيك سوسيال دموكراسي در انقلاب دموكراتيك  صفحه 276 )
درجاي ديگر مي نويسد :  .... نبايد فراموش كرد كه دراين مورد سخن بر سر دشوار بودن قضيه نيست بلكه برسر اينست كه از چه راهي بايد به جستجو ونيل به راه حل پرداخت . برسراينست كه آيا نيرومند نمودن وشكست ناپذير كردن وسعت و دامنه انقلاب دشوار است . بلكه بر سر اينست كه براي وسعت دادن باين دامنه چگونه بايد اقدام نمود " اختلاف همانا بر سر جنبه اساسي فعاليت وجنبه حركت است".      ( همانجا  صفحه 271 ) برنشتين هاي افغاني هم خواهان قبول آشكار چيزي هستند كه وجود دارد وبدست ها در بغل به عقب جنگ كنوني مي روند وازآن چيزي كه ارتجاع وامپرياليزم موعظه مي كنند ايشان نيز تصديق مي نمايند . بخاطر همين موقف گيري اپورتونيستي است كه گاه به روس ها و زماني با اخوان وامپرياليزم غرب دمساز مي شوند .
ما با درك رسالت تاريخي خود معتقديم كه قبل از همه رهنمود انقلابي كه برطبق اصول م – ل استوار باشد و شرايط مشخصه كشور را بطور دقيق وهمه جانبه بر رسي نمايد ضروريست ، با در دست داشتن چنين رهنمودي مي توان شعار هاي تاكتيكي كه از چه راه مي توان جنگ ارتجاعي كنوني را كه بخاطر منافع واميال شوم امپرياليست ها و مرتجعين ، خلق زحمتكش افغانستان زير چكمه هاي آهنين شان  له مي شوند بمنظور جهت دادن اصولي بآن كه همانا جنگ آزاديبخش ملي است سوق داد .
برخورد م – ل ها در جنبش ها وانقلابات بنابه شرايط ويژه هركشور از روي تعيين ساخت اقتصادي ، اجتماعي ، تضاد عمده ، مرحله انقلاب و مرز بندي ميان دوستان خلق ودشمنان خلق صورت مي گيرد بناء جامعه ما مانند هرپديده ديگر داراي يك تضاد اساسي است كه نقش اصلي را در روند حركت جامعه ایفا مي كند ، علاوه بر اين داراي تضاد هاي فرعي نيز هست كه به نسبت معيني در حركت جامعه موثر واقع مي شوند . تضاد اساسي در كليه جوامع طبقاتي تضاد ميان نيروهاي مولده و مناسبات توليدي مي باشد . مثلا در جامعه سرمايه داري تضاد ميان كار و سرمايه است ، انعكاس اين تضاد در سطح طبقات  عبارت است از تضاد ميان پرولتاريا و بورژوازي ، حل تضاد اساسي بمعني نابودي كامل جامعه كهن وجايگزين شدن جامعه نوين مي باشد . نابودي شيوه توليد كهن و جايگزين شدن شيوه توليد نوين تضاد اساسي روشن مي سازد كه در جامعه چه طبقاتي نقش اصلي را در توليد ، مناسبات توليدي واجتماعي و مبارزات طبقاتي ايفا مي كند .
مناسبات وصف بندي طبقات و تضاد ها در جامعه افغانستان بدين قرار است . چون پايه اقتصادي كشور را فيوداليزم تشكيل ميدهد ، تضاد ميان دهقانان كه اكثريت جامعه را احتواء مي كند وارباب فئودال تضاد اساسي را تشكيل مي دهد . در شرايط كنوني كه سوسيال امپرياليزم شوروي و اپورتونيزم غرب به تجاوز و مداخله در افغانستان پرداخته اند ، تضاد بين خلق افغانستان يعني كارگران ، دهقانان ، خرده بورژوازي ، بورژوازي ملي و ديگر عناصر ملي ودموكرات كه حاضر اند در انقلاب دموكراتيك و ضد امپرياليستي شركت جويند ، امپرياليزم منحيث تضاد عمده در شرايط كنوني كشور وجود دارد . در شرايط جنگ ملي آزاديبخش تضاد بين دهقانان وملاكين از بين نرفته بلكه موقتا جاي خود را به تضاد بين خلق وامپرياليزم مي دهد ، كه اين دو تضاد نقش بارزي را در شرايط جامعه ما دارا مي باشد به پيروزي رساندن اين وظيفه مبرم كه سلطه و ستم امپرياليزم را با حاكميت و شيوه توليد فيودالي در جامعه و مبارزه ضد امپرياليستي را با مبارزه طبقاتي و وظايف دوگانه پرولتاريا را در اين انقلاب عجين سازد به عهده حزب كمونيست مي باشد . پيگير ترين وانقلابي ترين طبقه اي كه عليه هرگونه ستم ، استعمار واستثمار مبارزه مي كند وقدرت رهبري انقلاب را تا به مرحله نهايي آن دارد طبقه كارگردرجامعه است دهقانان كه اكثريت جامعه را احتواء مي كنند و به شديد ترين وجه مورد استثمار قرا ردارند نيروي عمده انقلاب را تشكيل مي دهند ، در صف خلق قرار دارند ، علاوه براين خرده بورژوازي ودهقانان مرفه الحال بنا به موقعيت اقتصادي – اجتماعي شان خواهان نابودي سلطه امپرياليزم بوده و قادر اند كه تحت رهبري پرولتاريا  درانقلاب دموكراتيك ضد امپرياليستي و ضد فيودالي شركت جويندوهم بورژوازي ملي وعناصر ملي ودموكرات ديگر كه مي توانند دراين انقلاب شركت جويند ، نيز در صف خلق جا دارند.
سوسيال امپرياليزم روس ونوكران داخلي اش دشمنان خلق مي باشند ، امپرياليزم غرب ، بورژوازي كمپرادور- ملاكين و باندهاي خائن وخود فروخته اي كه حامي منافع امپرياليزم و فيوداليزم مي باشند ، نيروهاي ضد انقلاب بوده ودر صف دشمنان خلق قرار دارند .
دراين شرايط حساس و دشواريكه توده ها زحمتكش بخاطر منافع  غارتگرانه امپرياليستها وعمال داخلي شان در افغانستان تباه مي شوند ، داشتن سازمان هاي انقلابي كه مجهز به ايدئولوژي پيشرو طبقه كارگر (م- ل – ا ) باشد ، كه استراتيژي وتاكتيك مرحله انقلاب ملي دموكراتيك كشور را ارائه دهد و مرز ميان دوستان خلق ودشمنان خلق را مشخص ساخته ودر پراتيك صحت وسقم خود را باثبات رسانيده ودر جريان مبارزه آبديده شده باشد ضروريست . وظيفه هر يك از اين سازمان هاي انقلابي است كه با طرح شعار هاي تاكتيكي و شركت نمودن در جنگ بمنظور جهت دادن آن به جنگ ملي آزاديبخش گامهاي عملي برداشته و همزمان با اين براي ايجاد حزب كمونيست بايد از راه مبارزه ايدئولوژيك پيگير ومتداوم با ديگر نيروهاي م – ل بخاطر رفع تشتت و پراكندگي وفقر ايدئولوژيك وعدم ارتباط با طبقه كارگر بكوشد .
همچنين سازمان ها وظيفه دارند كه چهره خائنانه و مقاصد شوم وتبه كارانه باندهاي خائن كه اهداف شوم باداران خود را بر خلق افغانستان تحميل نموده اند ، افشاء نموده وماسك خائنانه را ازچهره شان برداشته و در اين راه با تحليل مشخص از اوضاع مشخص هرچه جدي ترعمل نموده تا اينكه جنگ ارتجاعي كنوني را به يك جنگ ملي آزاديبخش سوق دهد . رفيق استالين گفت : "  اين وظيفه ما ست ، وظيفه سوسيال دموكراسي كه جنبش خود بخودي كارگران را از راه ترديونيستي منحرف نموده و آنرا به مجراي سوسيال دموكراسي بياندازيم . اين وظيفه ما ست كه آگاهي سوسياليستي " مدون شده بوسيله ماركس وانگلس  " را بدرون جنبش برده و نيروهاي پيشرو طبقه كارگر را در يك حزب واحد متمركز و مجتمع سازيم ، اين وظيفه ما ست كه همواره در راس جنبش گام برداشته و بطور خستگي ناپذير وباهمه كسانيكه تحقق اين وظايف را مانع مي شوند اعم از " دشمن " ويا " دوست " " مبارزه كنيم " .
( استالين – ترسيم كوتاهي  از اختلاف نظرات درون حزب )
آري وظيفه همه م – ل ها هست كه در راس جنبش گام برداشته و سطح آگاهي همه توده زحمتكشان را ارتقاء دهندوبا هركس كه دراين راه سد مي شود مبارزه بي امان وخستگي ناپذير نمايد .
سازمان ها موظف اند با همه اشكال ستم ( طبقاتي ، ملي ، مذهبي ، جنسي ...) مبارزه نمود ه تا راه يابي به يك جامعه نوين دموكراتيك را تسهيل كند و درراه تفاهم مليت ها سعي نمايد ، همچنان در راه تساوي حقوق زن  ومرد مبارزه نمايد . زيرا كه زنان مانند مردان در جامعه نقش موثري در انقلاب داشته تا پاي جان بخاطر تحكيم وتحقق آن مي رزمند ، بدون شركت زنان درانقلاب ، انقلاب نمي تواند به پيروزي برسد .
سازمان ها وظيفه دارند كه از حقوق غصب شده زندانيان سياسي دفاع وبا آنها همكاري كنندواز حقوق انساني آوارگان  وبيجا شدگان دفاع نمايند .
سازمان ها به مبارزه سياسي بمنظور بسيج كردن توده زحمتكش ومبارزه از راه تبليغ وترويج بمنظور ارتقاء دادن سطح آگاهي توده ها بكوشند .
هر سازمان باید به وحدت اصولي را در بين گروه ها وسازمان هاي كمونيستي با توجه به وجه مشترك استراتيژيك ورعايت اصول كمونيستي با ارتباط عملكرد سياسي آنان درحزب پيشآهنگ پرولتري ( م – م – ا ) تاكيد نمايد . حزب كه مي تواند به تعيين مشي دقيق و هدايت كننده و نيروي اساسي وعمده انقلاب در دوره اوج ويا فروكش جنبش در انتخابات اشكال مبارزه ،  طرح شعار هاي تبليغاتي و ترويجي مناسب براي هر دوره و هر موقعيت بمنظور سرنگون ساختن دشمنان عمده ، جلب نيروهاي عمده انقلاب در مراحل مختلف مبارزه استراتيژيك كه باساس ساختمان اقتصادي – سياسي واجتماعي وسطح رشد مناسبات توليدي تعيين مي گردد ، مبادرت ورزد . وبالاخره مبارزه مسلحانه و مبارزه سياسي را با هم همآهنگ نموده و در راه برانداختن كامل بقاياي فيوداليزم وحل مسئله ارضي به نفع دهقانان را به منصه عمل در آورد . دراين مرحله انقلاب ما صرفا جابجايي قدرت سياسي نيست وهدفش حفظ مناسبات موجود نبوده بلكه وظيفه اساسي انقلاب ايجاد پيش شرط هاي اساسي براي استقرار ديكتاتوري پرولتاريا درجامعه است . اين مرحله انقلاب دموكراتيك نوين است . حزب انقلابي كه از جنگ هاي آزاديبخش ملي در سراسر جهان ، مبارزه بخاطر ايجاد پرولتارياي كليه كشورها ، اتحاد پرولتاريا و كليه خلقها وملل ستمديده و مبارزه عليه امپرياليزم و نيروهاي ارتجاعي در راه  بدست آوردن صلح جهاني ، آزادي ملي ، دموكراسي توده اي ، مبارزه درراه تحقق بخشيدن انقلاب جهاني پرولتاريا وايجاد جهان نوين عملا پشتيباني كامل نمايد . با در نظر داشتن شرايط خاص كشور براي ايجاد حزب كمونيست به پيش رويم اين حزب پيشرو طبقه كارگر است  كه مبارزات شهر وده را با هم توام ساخته و از طريق ايجاد كميته هاي كارگري ، دهقاني و سربازي مي تواند ارتش توده اي و جبهه متحد ملي را ايجاد ورهبري نموده و انقلاب ملي دموكراتيك را به پيروزي برساند ، واين حزب " مظهر آگاهانه پروسه غير آگاهانه بوده "ودر نيمه راه  متوقف نگرديده و تا رسيدن به مراحل عالي انقلاب وتارسيدن به جامعه ايكه درآن نشانه اي از استثمار فرد از فرد وجود نداشته باشد به پيش ميرود
مهمترين تجربه جنبش بين المللي كمونيستي اينست كه پيشرفت و پيروزي انقلاب وابسته بوجود يك حزب انقلابي پرولتري مي باشد .
حزب انقلابي مبتني بر اساس تئوري ماركسيزم – لنينيزم و انديشه مائوتسه دون و داراي سبك انقلابي ماركسيستي – لنينيستي .
حزب انقلابي كه مي تواند حقيقت عمومي ماركسيزم – لنينيزم وانديشه مائوتسه دون را با پراتيك مشخص انقلابي كشور خود تطبيق دهد .
حزب انقلابي كه مي تواند بين رهبري توده هاي وسيع خلق پيوند فشرده اي برقرار سازد . حزب انقلابي كه قادر باشد از حقيقت با قطعيت پيروي كرده و اشتباهات را تصحيح نمايد و انتقاد وانتقاد ا ز خود را بكار گيرد .
فقط اين حزب انقلابي قادر است پرولتاريا وتوده هاي وسيع خلق را در كسب پيروزي برامپرياليزم وسگهاي زنجيري اش رهبري كند و پيروزي كامل انقلاب ملي دموكراتيك را بدست آورد ودرانقلاب سوسياليستي هم پيروز گردد .



اتحادانقلابي كارگران افغانستان
اسد 1366