Skip to: Site menu | Main content

 

 

 

 

 

مکثی بر یک ادعای بی پایه در تاریخ جنبش چپ افغانستان


چندین سال قبل از امروز، وقتی نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " را در پای یکی از قطعنامه های " کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست " دیدیم، واقعا تعجب کردیم. دلیل این تعجب آن بود که چنین سازمانی، بجز از موجودیت نام آن در پای این قطعنامه، اصلا موجودیت خارجی نداشت. تا آن زمان هیچگونه سند و مدرکی که وجود چنین سازمانی را در داخل افغانستان و یا در خارج از کشور، حتی در سطح یک اعلامیه و یا اطلاعیه یک صفحه یی، نشان دهد، وجود نداشت. به همین جهت وقتی " کمیته جنبش انقلابی انترناسیونالیستی " و " اتحادیه کمونیست های ایران ( سربداران ) " در مورد سازمان متذکره از ما خواهان معلومات گردیدند، ما اظهار بی اطلاعی کردیم و برای شان گفتیم که از نظر ما این سازمان فقط در پای " قطعنامه " کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست "، به عنوان یک نام صرف، مطرح شده است، ولی در جنبش چپ افغانستان هیچگونه سند و مدرکی که دلالت به وجود چنین سازمانی بنماید، وجود نداشته و ندارد.
سال ها بعد وقتی در اسناد منتشره توسط " مائوئیست های افغانستان " شواهدی را دال بر اینکه حد اقل یکی از رفقای منسوب به این گروپ با اعضای " حزب کمونیست فلیپین "، که در واقع نقش محوری در کنفرانس های احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست بازی می نماید، رابطه و تماس دارد، به این نتیجه رسیدیم که علم کردن نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " در پای قطعنامه های این کنفرانس، کار همین شخص است. متاسفانه علیرغم اینکه وی قبلا صریحا به ما گفته بود که در این کار دست ندارد و در عین حال حد اقل دو نفر از دست اندرکاران این عمل بی پایه را معرفی کرده بود، ما این گفته او را نپذیرفتیم و بعد ها حتی در نشرات حزب حرکت منفی متذکره را به پای او نوشتیم.
درین اواخر، اولین شماره از جریده عقاب که خود را " ارگان تئوریک سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " میخواند به دست ما رسیده است. با دسترسی به این جریده، دو مطلب بخوبی و روشنی برای ما ثابت گردید:
اول اینکه رفیق منسوب به گروپ " مائوئیست های افغانستان " در علم کردن بی پایه نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " نقش و سهمی نداشته است. به همین جهت نسبت به نتیجه گیری قبلی مان درینمورد، که سال ها ما را از پیشبرد یک مبارزه اصولی روشن علیه علم کنندگان واقعی این نام بی پایه باز داشت و در عین حال به مثابه یکی از عوامل تشدید بیش از حد مشاجرات میان " حزب کمونیست ( مائوئیست ) افغانستان " و " مائوئیست های افغانستان " نقش معینی بازی نمود، جدا متاسفیم.
دوم اینکه دست یازی به کار بی پایه متذکره واقعا کار همان کسانی است که قبلا رفیق منسوب به " مائوئیست های افغانستان " معرفی کرده بود. با اینچنین شناخت روشن می توانیم – و باید – یک مبارزه اصولی سازنده را علیه منحرفینی که با جعلکاری تاریخی گذشته های تسلیم طلبانه لیبرالیستی و اسلام بازی های پراگماتیستی و نیز تسلیم طلبی های تا کنونی شان در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم دست نشانده کنونی را ماستمالی کرده و برای شان بصورت جعلی سابقه تاریخی شفاف و اصیل مارکسیستی – لنینیستی – مائوتسه دون اندیشه می تراشند، پیش ببریم.
اولین شماره جریده عقاب، طبق بیان خودش، در ماه اسد سال 1390 ( اگست 2011 ) منتشر شده است. محتویات این شماره از جریده، که مجموعا 15 صفحه را در بر می گیرد، شامل سه مطلب ذیل است:
1 – مختصری در باره ( MLOA ) و ضرورت نشر جریده عقاب.
2 – " سرمایه جهانی " و " جامعه جهانی " همان " امپریالیزم " است.
3 – قطعنامه شماره اول دهمین کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست در اکتوبر 2010.
در سطور فعلی قصد نداریم روی هر سه مطلب فوق الدکر صحبت نماییم بلکه صرفا مطلب شماره اول را کمی مورد ارزیابی قرار می د هیم:
برای اینکه به روشنی نشان دهیم که جریده " عقاب " چگونه خود و سازمان ادعایی مربوطه اش را معرفی می نماید، بهتر است تمام متن مطلب شماره اول مندرج در جریده ( مختصری در باره ( MLOA ) و ضرورت نشر جریده عقاب ) را درینجا نقل کنیم:
 « مختصری در باره ( MLOA ) و ضرورت نشر جریده " عقاب "
سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان ( MLOA ) در جریان جنگ مقاومت خلق ما علیه تجاوز شوروی در سال 1358 شمسی به دست جمعی از فرزندان پاکباز و نامدار خلق افغانستان پا به عرصه وجود گذاشت. یکی از شرایط تدارک و ایجاد سازمان پذیرش مارکسیسم – لنینیسم – اندیشه مائوتسه دون به عنوان اساس ایدئولوژیک آن بود. این بدان معنا است که سازمان را مارکسیست – لنینیست های معتقد به اندیشه مائو با پیش شرط ها و بنیاد های ضروری ایدئولوژیک مارکسیستی بنیان گذاشتند. اعضاء و ادامه دهندگان راستین آن تا هم اکنون به همان باور و اعتقاد مبارزه می کنند. این سازمان به منظور تثبیت نقش پیشآهنگی طبقه کارگر در انقلاب ملی – دموکراتیک از همان آوان پیدایش خود وارد عرصه جنگ مسلحانه آزادیبخش خلق گردیده و متناسب با الزامات جنگ آزادیبخش در عرصه های متفاوت ملی و دموکراتیک بر آمد لازم کرده است.
سازمان ما به دلیل حضور مارکسیست – لنینیست ها در کنار مردم در یکجانب جنگ و مدعیان دروغین سوسیالیسم در جانب دیگر، جنگ آزادیبخش خلق ما را بر ضد تجاوز و اشغالگری سوسیال امپریالیسم شوروی در افغانستان نقطه عطف و فصل نوینی در جنبش های آزادیبخش جهان خواند و آنرا با اسناد اثبات کرد که در کنفرانس های بزرگ جنبش کمونیستی جهانی مورد تائید و تصویب قرار گرفت و ثبت قطعنامه آن جنبش گردید.
سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان بیش از بیست سال است که به عنوان عضو فعال در کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست جهان که بیشتر از سی حزب و سازمان در چهار قاره جهان را احتوا میکند، کار و فعالیت دارد و در ده کنفرانسی که تا حال این جنبش جهانی دایر کرده، شرکت نموده است. سازمان ما به همراه چهل و یک حزب و سازمان انقلابی جهان از جمله بنیاد گذاران " ایکور -  ICOR " یا ( همآهنگی بین المللی انقلابی ) است که در اکتوبر سال 2010 ایجاد شد. سازمان ما در تمام کنفرانس های انقلابی جهانی قبل و بعد از ایجاد ایکور و در این اواخر در کنفرانس آسیایی ایکور در دهلی جدید شرکت داشته است. سازمان در سطح جهانی بین کمونیست های جهان به عنوان یک سازمانی که از استواری و پخته گی ایدئولوژیک برخوردار است و تجربه پر بهای جنگ مسلحانه انقلابی و سنت مبارزه آشتی ناپذیر علیه هرگونه انحرافات ایدئولوژیک – سیاسی راست و " چپ " و انقیاد طلبی و تسلیم طلبی را دارد، شناسایی شده و از احترام شایانی در جنبش جهانی کمونیستی برخوردار است.
در داخل کشور نیز خلق ما با نامهای مختلف شعله ای، سامائی، انقلابی، آزادیبخش و ... مبارزان کمونیست شان را میشناسند و به این فرزندان صادق و رزمنده خویش، تا آنجا که آگاهی دارند، عشق و علاقه نشان میدهند. بیش ار سه دهه است که حاکمیت ها و نیروهای ارتجاعی رنگارنگ با نیرنگ ها، توطئه ها و تهدید ها کوشیده اند چهره منزه و گلگون فرزندان مارکسیست – لنینیست ... خلق ما را، که در زمره صادقترین و رزمنده ترین مدافعان آرمانهای مردم به حساب میآیند، خدشه دار بسازند؛ ولی واقعیات روزمره ثابت ساخته است که مارکسیست – لنینیست های راستین پاکیزه ترین مبارزانی بوده و هستند که در هیچگونه شرایطی، در جنگ و یا صلح، به کسی جفا، و به مردم خود خیانت نکرده، بلکه برعکس در خدمت خلق و وطن بوده اند. در حالیکه خلقی – پرچمی ها، اخوانی های رنگارنگ از هر قماشی، طالبان، عدهء از سازائیها، رهبران و برخی کادر های افغان ملت، به اصطلاح شعله ای هائیکه از آرمان شان بریده در خدمت حاکمیت مستعمراتی و اشغالکران امپریالیست، " ان.جی.او"بازی و مدال گیری و حزب علنی سازی در غلتیده اند، همه با هر شعاری که بدهند، آلوده به خیانت و گناه و انحراف هستند، چه هر یک به نحوی در خدمت اشغالگران وطن ما قرار گرفته اند. اگر گناه کارانی که به شکل غیرآگاهانه مرتکب گناهی شده ولی تا مرز خیانت پا نگذاشته اند، به زودی در جبران گناه شان نکوشند، و صف خود را از صف خائنین جدا و آنها را افشا نکنند، دیگر دیر خواهد شد. امروز در هر گوشه افغانستان که رزمندگان کمونیست زیر نامهای مختلف حضور داشتند، مردم از آنها به عنوان رزمندگان صادق، شجاع، خودگذرو مردم دوست یاد میکنند و خاطره شانرا گرامی میدارند.
سازمان ما از درون نیز به کرات مورد حمله اندیشه های غیر پرولتری قرار گرفته و نمایندگان فکری خورده بورژوازی کوشیده اند آنرا به اندیشه های لیبرالی و تسلیم طلبانه آلوده سازند و یا سازمان را به انحلال ببرند؛ ولی بار بار با کوه مقاومت کادر ها و فعالین و صفوف معتقد به آرمان سازمان برخورده و به شکست مواجه شده اند. هم اکنون نیز سازمان در جریان یک مبارزه داغ علیه انحرافات ایدئولوژیک و تسلیم طلبی ملی و طبقاتی به پیروزی دست یافته و با تصفیه خود از اپورتونیست ها و تسلیم طلبان استحکام بهتر یافته و در راه تحقق مارکسیسم – لنینیسم – اندیشه مائوتسه دون که همان راه نجات انسان ستمدیده از ستم و راه شهدای به خون خفته ما است، استوارانه گام بر میدارد. در اوضاع و احوال جاری، وجود ارگان تئوریک سازمان که هم جهت یاب باشد، هم روبنده موانع و مشکلات فکری و هم ابزاری برای تداوم موفقانه مبارزه ای جدی، ژرف و گسترده ایدئولوژیک، یک ضرورت است. این ارگان هم در پهنه سازمان و هم در گستره جنبش انقلابی علیه اپورتونیسم چپ و راست، تسلیم طلبی ملی و طبقاتی، انحلال طلبی، لیبرالیزم و کلیه انحرافات فکری باید مبارزه کند. در عین حال نیز تریبونی باشد در دفاع از درستی و پاکیزگی تئوری انقلابی و بیان نظرگاه های سازمان. هم اکنون موجودیت چنین ارگان تئوریکی از اهمیت و ضرورت شایان و حیاتی ای برخوردار است.
سی و دو سال پیش با بنیادگذاری سازمان، بنا بر اهمیت و ضرورت حیاتی همچو ارگانی قرار شد ضمن نشر یک ارگان دموکراتیک، نشریه تئوریکی با ادبیات و ترمنولوژی و محتوای مارکسیستی نیز داشته باشیم. حتی نام آن نشریه را در همان جلسه " عقاب " پیشنهاد کردند. ولی مصروفیت های جنگ آزادیبخش ضد تجاوز سوسیال امپریالیسم و عوارض آن و گرفتاری های دیگر از پرواز این عقاب جلو گرفت. کمیته مرکزی جدید سازمان مصمم است این " عقاب " را به پرواز در آورد و به آن فیصله و آن آرزوی انقلابی سی و دو سال قبل رفقای جانباخته ما جامه عمل بپوشاند. اینک اولین شماره " عقاب " را پیشکش میکنیم و امیدواریم این پرواز اوجگیر و مداوم باشد.
هیئت تحریریه نشریه " عقاب " »
به این ترتیب سازمانی که گویا 32 سال قبل تشکیل گردیده و از لحاظ موضعگیری های " اصولی " تئوریک و فعالیت های عملی مبارزاتی " مثبت "، در سطح ملی و بین الللی، " سر آمد " همه جنبش چپ افغانستان بوده است، برای خوانندگان جریده عقاب آنچنان نا شناخته و بیگانه است که جریده مجبور است سازمان متذکره و ارگان تئوریک سازمان متذکره را تازه معرفی نماید. اگر این سازمان واقعا از 32 سال به اینطرف وجود داشته و آنهم با دستاورد های تئوریک " اصولی " و فعالیت های عملی " عالی "، قاعدتا نیازی به اینچنین معرفی ای نباید داشته باشد. اینکه جریده مجبور است تازه به اینچنین معرفی ای دست بزند و خود و سازمان مربوطه اش را پس از تاخیر 32 ساله به خوانندگانش معرفی نماید، خود به خوبی و روشنی گویای این مطلب است که تا حال هیچ کسی غیر از چند فرد معدود دست اندر کار سازمان نامنهاد متذکره، از وجود آن اطلاعی نداشته اند. واقعیت این است که چنین سازمانی از سال 1358 تا مدت بیشتر از یک دهه بعد از آن زمان، حتی در سطح یک ادعای صرف نیز وجود نداشته است؛ سپس به مثابه یک نام صرف در پای قطعنامه های " کنفرانس های بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست " درج شده و اینک به تازگی در سطح جنبش کمونیستی افغانستان به معرفی گرفته شده است؛ در حالیکه هنوز هم در سطح جامعه هیچگونه برآمد و فعالیتی ندارد.
یک سازمان سیاسی را بطور کل چگونه می توان تعریف نمود؟ یک سازمان سیاسی عبارت است از یک تشکیلات سیاسی منظم. منظم بودن یک تشکیلات سیاسی از یکجانب مشروط به داشتن یک ایدئولوژی منسجم و بر اساس آن مشروط به داشتن یک برنامه سیاسی و یک آئین نامه تشکیلاتی منسجم و برین مبنا داشتن یک تشکیلات منظم، ولو معدود و محدود، و از جانب دیگر مشروط به پیشبرد فعالیت و مبارزه سیاسی منظم در انطباق با ایدیولوژی و برنامه سیاسی و آئین نامه تشکیلاتی متذکره در جامعه است.
تاریخ جنبش چپ ضد سوسیال امپریالیستی افغانستان حد اقل تا آن حدی گویا و روشن است که جایی برای علم کردن سازمان های نامنهاد در آن وجود نداشته باشد. همین تاریخ می گوید که در سال 1358، جدیدا فقط دو سازمان چپ ضد سوسیال امپریالیزم شوروی در افغانستان اعلام موجودیت کردند: یکی " سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) " در اوایل آن سال و دیگری " سازمان پیکار برای نجات افغانستان " در اواخر آن سال و دقیقا چند روز قبل از تجاوز سوسیال امپریالیست ها به افغانستان. گروه ها و سازمان های دیگری مثل " سازمان رهائیبخش خلق های افغانستان ( سرخا )، " گروه انقلابی خلق های افغانستان "، " سازمان اخگر" و " سازمان کارگران و دهقانان خراسان " قبل از سال 1358 در افغانستان موجودیت داشتند. البته " سازمان انقلابی وطنپرستان واقعی ( ساوو ) " و " سازمان رهایی افغانستان " در جریان جنگ مقاومت ضد " شوروی " به وجود آمدند، اما نه در سال 1358. "ساوو" در اوایل سال 1359 بعد از انشعاب یکی از جناح های سه گانه متشکله اولیه " ساما " از آن سازمان به وجود آمد، در حالیکه " گروه انقلابی خلق های افغانستان " در اواسط سال 1359 با انتشار " مشعل رهایی " خود را " سازمان رهایی افغانستان " خواند.
در هر حال موجودیت تمامی سازمان های متذکره، مستند بوده و همه دارای برنامه سیاسی، ائین نامه تشکیلاتی، اعلامیه ها و شبنامه ها، جریده منظم یا غیر موقوته و مهم تر از آن فعالیت و مبارزه سیاسی در سطح جامعه بوده اند. نه تنها هر فرد منسوب به جنبش چپ ضد سوسیال امپریالیستی در افغانستان تا حدی از موجودیت این سازمان ها مطلع بودند بلکه سوسیال امپریالیست های اشغالگر و مزدوران شان نیز از موجودیت سازمان های متذکره اطلاع داشتند. هزاران نفر از اعضای این سازمان ها به زندان افتاده و اکثرا اعدام گردیدند و صد ها نفر شان هم در نبرد های رویاروی علیه سوسال امپریالیست ها و مزدوران شان جان باختند. بر علاوه جنبش چپ ضد سوسیال امپریالیستی کشور، در زمان مبارزه علیه رژیم کودتایی هفت ثور و سپس در زمان جنگ مقاومت ضد " شوروی "، از سوی مرتجعین درون جنگ مقاومت ضد " شوروی " نیز مداوما مورد حملات سبعانه قرار گرفته و تلفات سنگینی را متقبل گردیدند.
در آن سال های توفانی حتی یک نفر هم در ارتباط با سازمانی بنام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " به زندان رژیم دست نشانده و مزدور سوسیال امپریالیست ها نیفتاده، چه رسد به اینکه اعدام شده باشد و هیچ کسی هم درین رابطه در نبرد رویاروی علیه دشمنان اشغالگر و رژِیم مزدور جان نباخته است. بر علاوه حتی یک نفر از میان صد ها جانباخته ای که در اثر حملات سبعانه مرتجعین درون جنگ مقاومت ضد " شوروی " قربانی شدند نیز به سازمانی بنام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان" نسبت و پیوندی نداشته است. در چنین صورتی چگونه چند بوالهوس پر مدعا از شرکت " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " در جنگ مقاومت ضد " شوروی " و « رفقای جانباخته » و « شهدای بخون خفته ما » صحبت می نمایند.
حتی در سطح بسیار بسیار پائین تر، در آن سال های توفانی، حتی یک شبنامه و یا اعلامیه مختصر یک صفحه ای نیز بنام " سازمان مارکسیست – لنینیست " افغانستان منتشر و پخش نگردیده است تا دلیل حد اقلی بر موجودیت چنین سازمانی در کشور باشد. پس سازمان متذکره، چگونه و در کجا و به چه صورتی وجود داشته است؟
طبعا وقتی یک شبنامه و اعلامیه مختصر یک صفحه ای موجود نباشد، مسلما جریده و نشریه ای نیز در میان نخواهد بود، و این البته چیزی است که جریده " عقاب " صریحا به آن اعتراف می نماید. چنین اسنادی حتی بعد از آنکه نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " در پای قطعنامه های کنفرانس های بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست درج گردیده است نیز در میان نبوده است.
در واقع جریده عقاب اولین سندی است که توسط این به اصطلاح سازمان 32 ساله نشر و پخش گردیده است. در چنین صورتی مسلم است که در طی 32 سال گذشته، قطعا برنامه سیاسی و آئین نامه تشکیلاتی ای بنام برنامه و آئین نامه " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " وجود نداشـته و به احـتـمال قـریب به یقیـن هنوز هم موجود نمی باشد. 
وقتی ادعا می شود که یکی از شرایط تدارک و ایجاد " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان "، پذیرش مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون به عنوان اساس ایدئولوژیک آن بود و این " سازمان " را مارکسیست – لنینیست های معتقد به اندیشه مائو با پیش شرط ها و بنیاد های ضروری ایدئولوژیک مارکسیستی بنیان گذاشتند، حد اقل باید یک اعلامیه مختصر یک صفحه یی مبنی بر باور " سازمان " متذکره به مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون وجود می داشت که در زمان به اصطلاح تاسیس آن سازمان تصویب و نشر شده باشد. وقتی نه برنامه و آئین نامه مارکسیستی – لنینیستی – مائوتسه دون اندیشه وجود داشته باشد و نه حتی یک اعلامیه یک صفحه ای که پذیرش مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون را بصورت مستند نشان دهد، روشن است که به هیچوجهی نمی توان از پیش شرط ها و بنیاد های ضروری ایدئولوژیک مارکسیستی بخاطر بنیانگذاری یک سازمان کمونیستی حرفی به میان آورد.
واقعیت از چه قرار است؟ آیا سازمانی بنام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " وجود دارد یا نه؟
واقعیت ازین قرار است که از سال 1358، یعنی سالی که ادعا می شود " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " بنیانگذاری شده است، تا حدود سال 1370 هیچ نشانه ای مبنی بر موجودیت این سازمان وجود ندارد. اما تقریبا از دو دهه به اینطرف در حد یک نام صرف در پای قطعنامه های کنفرانس های بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست وجود داشته است و پس از ماه اسد سال جاری علاوه از این نام، در حد انتشار یک شماره از جریده عقاب نیز موجود است. پس موجودیت و نام و نشان " درخشانی " است و سزاوار آن هست که مورد ارزیابی و بررسی قرار بگیرد!!
همانطوری که قبلا گفتیم در سال 1358 دو سازمان چپ ضد سوسیال امپریالیست های شوروی در افغانستان اعلام موجویت کردند: یکی " سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) " در اوایل آن سال و دیگری " سازمان پیکار برای نجات افغانستان " در اواخر آن سال. آنچه که دست اندرکاران اصلی علم کننده نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " در مورد به اصطلاح بنیانگذاری " سازمان " شان در سال 1358 مدعی آن هستند، در حقیقت امر بنیانگذاری " سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) " بوده است و نه بنیانگذاری یک سازمان مارکسیستی – لنینیستی – مائوتسه دون اندیشه با پیش شرط ها و بنیادهای ضروری و روشن ایدئولوژیک مارکسیستی بنام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان ".
دلایل زیادی برای اثبات این گفته وجود دارد، دلایلی که جای هیچ شک و شبهه ای در مورد درستی آنها نمی تواند وجود داشته باشد.
دو تن دست اندرکار اصلی علم کننده نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " نه تنها از همان ابتدای تشکیل " ساما " عضو این سازمان بودند بلکه برای چند سال بعد از کنفرانس سرتاسری " ساما " عضو کمیته مرکزی آن سازمان بودند و حتی بعد از سوء قصد تروریستی به جان عبدالقیوم " رهبر " و جانباختن ایشان، عملا مسئولیت رهبری " ساما " انحصارا بر عهده آنها افتاده بود. در واقع بعد از جانباختن عبدالقیوم " رهبر "، فقط همین دو فرد از اعضای کمیته مرکزی منتخب کنفرانس سرتاسری " ساما " برای آن سازمان باقی مانده بود.
یکی ازین افراد در زمان حیات عبدالقیوم " رهبر " به بهانه رسیدگی به خانواده اش عازم غرب گردید. خانواده این فرد قبلا در غرب پناهندگی اختیار کرده بود. او در ابتدا در جریان تلاش برای تامین ارتباط با " جنبش انقلابی انترناسیونالیستی " مصاحبه ای با مجله جهانی برای فتح به عمل آورد و درین مصاحبه حسب معمول به لاف زنی های بی پایه و کلان گویی های خود پسندانه پرداخت. یکی از ادعاهای عجیب این فرد در جریان مصاحبه متذکره آن بود که در افغانستان امکان بر آمد کمونیستی وجود ندارد و هر کسی که چنین برآمدی بنماید حتما جاسوس کی جی بی است. اما این مصاحبه نه تنها باعث تامین ارتباط استوار او و یا " ساما " با " جنبش انقلابی انترناسیونالیستی " نگردید، بلکه باعث ضربت خوردن جدی رابطه تازه تامین شده میان " ساما " و رویزیونیست های بر سر قدرت در چین، که مسئولیت مستقیم عملی آن بر عهده همین فرد بود، نیز گردید.
اما فرد دیگر که تا زمان مورد سوء قصد قرار گرفتن عبدالقیوم " رهبر " در پهلوی او باقی مانده بود، بعد از آن حادثه نه تنها خود به دیار غرب رهسپار گردید، بلکه به مثابه فرد اول برحال " ساما " برای یک هزیمت عمومی کادر ها و فعالین آن سازمان به سوی غرب نیز زمینه سازی کرد و خود قبل از همه از چنین زمینه سازی ای " بهره " گرفت. او پس از جانباختن عبدالقیوم " رهبر " طی مصاحبه ای با رادیوی بی بی سی به صراحت بیان داشت که خانواده مجید کلکانی و عبدالقیوم " رهبر " یک خانواده روحانی اند و خود آنها نیز نه تنها کمونیست نبوده اند بلکه پیران طریقت بوده اند و در منطقه شان هزاران مرید و پیرو داشته اند. وی درین مصاحبه " ساما " را یک سازمان ملی و دموکراتیک خواند و کمونیست بودن آن را صریحا رد نمود.
جالب است که حالا همین دو فرد در صفحات جریده عقاب، " سامایی " و " آزادیبخش " را مبارزان کمونیست خطاب می کنند. دیده شود که از این توصیف و تمجید چه قصد و نیتی دارند.
در هر حال وقتی دو فرد متذکره در دیار غرب با هم یکجا شدند، بجای اینکه فکری بحال سازمان در حال فروپاشی تحت رهبری شان بنمایند و برنامه های عملی ای را برای تنظیم تشکیلاتی مجدد آن رویدست بگیرند، مخفیانه از سائر روابط " ساما " و در میان هاله ای از " راز و رمز " نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " را، و آنهم صرفا در یک ارتباط بین المللی و بدون هیچگونه فعالیت در افغانستان و حتی افغانستانی های پناهنده در غرب، علم کردند و سال ها در پناه این افتخار کذایی با " خوشحالی و خرسندی " زیستند.
وقتی " ساما " و " سامایی ها " برای مدت تقریبا یک دهه در حال فروپاشی قرار داشتند و در قبال اشغالگران امپریالیست امریکایی و متحدین شان و رژیم پوشالی دست نشانده شان تسلیم طلبی و سکوت پیشه کرده بودند، این افراد با آنها دمساز بودند و هیچ شکایتی نیز در میان نبود. اما همینکه در زمستان سال گذشته در تلاش برای موضعگیری علیه وضع موجود در کشور و جمع و جور کردن خود شان جلسه ای تشکیل دادند، اینها تازه متوجه شدند که " نمایندگان فکری ساما " هستند و جلسه ای که بدون شمولیت آنها برگذار گردد یک جلسه لویه جرگه یی است و برگذارکنندگان شان نیز تسلیم طلب و خاین.
بدین ترتیب بود که " ساما " و " سامایی ها " در حال فروپاشی و تسلیم طلبی و سکوت در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی حد اقل ظاهرا وحدت شان را حفظ کردند، اما وقتی برای تنظیم مجدد و موضعگیری علیه وضع موجود در کشور به تلاش افتادند، به انشعاب کشانده شدند. هم اکنون یک جناح " ساما " در حالی " ندای آزادی " را منتشر می نماید که هنوز علامت اسلامی " بسم الله " را در سرلوحه آن حفظ کرده است و جناح دیگر که در واقع توسط دو فرد فوق الذکر ایجاد شده و رهبری می گردد و نام " ساما – ادامه دهندگان " را برخود گذاشته است، به زبان دموکراتیک صحبت می نماید و تا حال چند اعلامیه داده است، اما هنوز جریده ندارد.
ولی این مسلمان نمایی و دموکراتیک بازی، در حالیکه " عقاب " همه شان را " مبارزان کمونیست " می خواند، چه " سودی " می تواند داشته باشد؟
جریده " عقاب " حتی " شعله یی " ها را دربست " مبارزان کمونیست " می خواند. این دربست گویی واقعیت ندارد. جریده شعله جاوید در دوره اول نشراتی خود، که نام " جریان شعله جاوید " از آن گرفته شده بود، یک نشریه دموکراتیک بود و در سرلوحه ان نوشته بود: « ناشر اندیشه های دموکراتیک نوین ». به عبارت دیگر جریان شعله جاوید یک جریان دموکراتیک نوین تحت رهبری " سازمان جوانان مترقی " که یک سازمان کمونیستی مارکسیست – لنینیست – مائوتسه دون اندیشه بود قرار داشت. در واقع اکثریت عظیم شعله یی ها در آن دوره، عناصر ملی – دموکرات ترقیخواه ضد امپریالیزم، سوسیال امپریالیزم و ارتجاع بودند و نه عناصر کمونیست. اما شعله جاوید در دوره دوم و سوم نشراتی خود دیگر یک نشریه مارکسیست – لنینیست – مائوئیست است و نه یک نشریه دموکراتیک نوین. به همین جهت صحبت از شعله یی های امروزی به معنی صحبت از کمونیست های مارکسیست – لنینیست – مائوئیست است و نه صحبت از عناصر ملی – دموکرات ترقیخواه.
اما واقعیت در مورد " ساما "، " سامایی ها " و " ازدیبخش ها " از چه قرار است. برای درک این واقعیت ناگزیر باید به عقب برگردیم و تاریخ " ساما " را بصورت مختصر مرور نماییم.            
" سازمان آزادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) " حاصل یکجا شدن سه جناحی بود که هر کدام از آنها به نوبه خود در نتیجه یکجا شدن محافل متعددی با هم به وجود آمده بود. این جناح ها عبارت بودند از:
1 - جناح تحت رهبری " سمندر " که خود را مارکسیست – لنینیست می دانست و در حقیقت امر اندیشه مائوتسه دون را قبول نداشت.
2 – جناح " تازه اندیشان " که مشمولین آن علیرغم هر ادعایی که در زمان تاسیس " ساما " داشته بوده باشند، در حقیقت امر کمونیزم را قبول نداشتند و طرفدار تدوین یک ایدیولوژی به اصطلاح ملی انقلابی بودند و می خواستند " بر آمد " اسلامی داشته باشند.
3 – جناح تحت رهبری مبارز جانباخته مجید کلکانی که شفاها و بصورت درونی خود را مارکسیست – لنینیست – مائوتسه دون اندیشه می خواند ولی  طرفدار " بر آمد " دموکراتیک بود.
هر سه جناح فوق الذکر در اوایل سال 1358 بدون اینکه به برنامه و ائین نامه واحدی دست یابند و کنگره ای تشکیل دهند، طی جلسه ای که در اصل بخاطر پیشبرد مباحثات تئوریک میان جناح های سه گانه فوق الذکر تشکیل شده بود موجودیت " ساما " را در یک اطلاعیه سه صفحه یی اعلام کردند. " ساما " در طول ماه های دیگر سال 1358 چند شبنامه منتشر نمود که همگی شان دارای روحیه " دموکراتیک " بود. اما مباحثات تئوریک میان نمایندگان جناح های مختلف همچنان ادامه داشت، بدون اینکه این مباحثات بصورت منظم به صفوف انتقال یابد.
وقتی مبارز جانباخته مجید کلکانی در اواخر سال 1358 دستگیر گردید، مباحثات تئوریک نمایندگان جناح ها به سرعت به سوی وضعیت بن بست سوق داده شد. وقتی در اوایل سال 1359 برنامه اسلامی پیشنهادی جناح " تازه اندیشان " به تعداد زیادی چاپ شده و در درون روابط جناح ها پخش گردید، جناح تحت رهبری " سمندر " دیگر حاضر نشد مباحثات تئوریک را ادامه دهد. این جناح پس از انکه مبارز جانباخته مجید کلکانی توسط سوسیال امپریالیست ها و رژیم دست نشانده شان اعدام شد، با دو جناح دیگر قطع رابطه کرد و در صدد تشکیل سازمان دیگری بر آمد و چندی بعد موجودیت " سازمان انقلابی وطنپرستان واقعی ( ساوو ) " را اعلام نمود.
دو جناح دیگر باقیمانده در " ساما " در ماه سرطان سال 1359 به پای تدویر کنگره سازمانی رفتند. درین کنگره برنامه ای که با زبان متداول نوشته شده و دارای زبان صاف و شفاف مارکسیستی – لنینیستی – مائوتسه دون اندیشه نبود، یعنی برنامه دموکراتیک، مورد تصویب قرار گرفت. اما " تازه اندیشان " پیشنهاد کردند که در پهلوی این برنامه دموکراتیک باید یک سند اسلامی به مثابه درفش بیرونی سازمان نیز باید وجود داشته باشد تا سازمان بتواند با آن سند و درفش بیرونی در میان توده ها برود و به فعالیت توده یی بپردازد. این پیشنهاد نیز مورد تصویب کنگره قرار گرفت و وظیفه تدوین آن بر عهده کمیته مرکزی سازمان گذاشته شد.
به این ترتیب سندی بنام " اعلام مواضع سازمان ازادیبخش مردم افغانستان ( ساما ) که در واقع یک برنامه اسلامی بود، به مثابه درفش بیرونی " ساما " به وجود آمد و برنامه دموکراتیک رسما به یک برنامه درونی مبدل گردید. به عبارت دیگر " ساما " به یک سازمان دموکراتیک دارای برنامه دموکراتیک درونی مبدل گردید که در سطح جامعه و در کار توده یی باید برای یک برنامه اسلامی ( اعلام مواضع ) کار و فعالیت نماید. در واقع به همین خاطر بود که " ندای آزادی " یعنی ارگان مرکزی " ساما " در دوره اول نشرانی خود در سال 1359 و 1360 با " بسم الله الرحمن الرحیم " مزین بود. حتی بعد از آنکه در جریان کنفرانس سرتاسری " ساما " در سال 1362، نمایندگان آشکار جناح تازه اندیشان از " ساما " بیرون رفتند، کماکان این علامت اسلامی در سرلوحه " ندای آزادی " باقی ماند و حتی تا هم اکنون که این نشریه در دوره پنجم نشراتی خود قرار دارد، همچنان این علامت اسلامی در سرلوحه آن خود نمایی می کند.
در واقع " ساما " تا هم اکنون از بر آمد اسلامی و دموکراتیک دست نکشیده است، چنانچه " ندای آزادی هنوز علامت و سمبول اسلامی دارد و زبان اعلامیه های " ساما – ادامه دهندگان " نیز زبان دموکراتیک است. به همین جهت است که از نظر ما، " ساما " نمی تواند یک سازمان کمونیستی و " سامایی ها " مبارزان کمونیست محسوب گردند.
آیا می توان تصور نمود که کسانی در  درون " ساما " و مخفیانه از سایر سامایی ها گویا یک " سازمان مارکسیست – لنینیست " را در سال 1358 به وجود آورده بوده باشند و سال ها در درون این سازمان بصورت پوششی و یا به عنوان شکلی از برآمد سیاسی کار کرده باشند؟ ادعای جریده " عقاب " به این سوال جواب مثبت می دهد. اما این جواب مثبت یک جواب ساختگی و من درآوردی است.
یکی از دو فرد مورد بحث در فوق، در اصل به جناح " تازه اندیشان " در " ساما " تعلق داشته است. وی در " کنفرانس سرتاسری ساما " صریحا اعتراف نمود که محفل آنها طرفدار " برآمد و پوشش اسلامی " بوده است. وی در کنفرانس متذکره بیان داشت که هنوز هم ضرورت " پوشش اسلامی " را قبول دارد، اما " برآمد اسلامی " برای خود سازمان را دیگر قبول ندارد. در واقع به همین خاطر وی و افراد هم نظر با وی در " ساما " باقی ماندند و یکجا با سایر " تازه اندیشان " در کنفرانس متذکره از این سازمان بیرون نرفتند. اما فرد دیگر به جناح دیگر " ساما " یعنی جناح تحت رهبری مبارز جانباخته مجید کلکانی، یعنی جناح طرفدار برآمد دموکراتیک، تعلق داشته است. با توجه به چنین وضعیتی و با توجه به اینکه دو فرد متذکره قبل از تشکیل " ساما " هم به محافل مختلفی تعلق داشته و به گمان اغلب دران زمان هیچگونه تماس و رابطه نزدیکی با هم نداشته اند، می توان به روشنی گفت که هیچگونه زمینه فکری و سیاسی مشترکی در سال 1358 برای دست زدن به تشکیل " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " میان شان وجود نداشته است.
البته، اگر این افراد تاریخ تاسیس "سازمان مارکسیست – لنینیست افغاذستان " را کمی قبل تر از تاریخی اعلام می کردند که نام این " سازمان " برای اولین بار در پای یکی از قطعنامه های کنفرانس بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست درج گردیده بود، اقدام شان می توانست تا حدی توجیه پذیر باشد. در واقع ما سال ها همینگونه فکر می کردیم و تصور ما آن بود که کسانی، ولو با کیفیت پائین و با کمیت معدود و محدود، در دیار غرب گرد هم آمده و موجودیت سازمان متذکره را اعلام کرده اند. ولی وقتی جریده " عقاب " بدست ما رسید، برای اولین بار متوجه شدیم که این ها سوابق " سازمان " شان را تا سال 1358 رسانده اند.
جریده عقاب ادعا دارد که " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " به منظور تثبیت نقش پیشآهنگی طبقه کارگر در انقلابی ملی – دموکراتیک از همان ابتدای پیدایش خود وارد عرصه جنگ مسلحانه آزادیبخش خلق گردیده و متناسب با الزامات جنگ آزادیبخش در عرصه های متفاوت ملی و دموکراتیک برآمد لازم کرده است. ببینیم تاریخ جنبش چپ افغانستان درینمورد چه می گوید؟
شرکت همه سازمان های چپ ضد سوسیال امپریالیزم شوروی، که در ابتدای این نوشته از آنها نام گرفتیم، در جنگ مقاومت ضد " شوروی " در افغانستان بطور عموم مستقلانه نبود، بلکه در پوشش تنطیم ها و سازمان های اسلامی صورت می گرفت. تنها در قندوز و شمالی چند جبهه جنگی موجود بود که چند سالی مستقلانه بنام " ساما " فعالیت داشتند، اما این جبهات نیز بطور کل بر آمد اسلامی داشتند، مثلا ندای آزادی بسم الله دار پخش می کردند، از مردم زکات می گرفتند، از مساجد به عنوان مکان های مناسب برای تبلیغات استفاده می کردند، زنان و دختران را در جنگ ها راه نمی دادند و در شمالی حتی پسران جوان پائین تر از بیست سال را به صفوف شان جذب نمی کردند. علاوتا در چند نقطه دیگر کشور چند جبهه جنگی کوچک وجود داشتند که یکی دو سال تحت نام این " شورا " و یا آن " جبهه " فعالیت داشتند، بدون اینکه صریحا برآمد چپ و ملی – دموکراتیک داشته باشند و حتی می توان گفت که به نحوی برآمد اسلامی داشته اند. کسانی که درین جبهات فعالیت داشتند یا مربوط به سازمان های شناخته شده چپ بودند و یا هم افراد غیر سازمانی دارای سوابق چپ، که در واقع هیچ فردی از میان این دو بخش مربوط به سازمانی بنام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " نبوده است.
در واقع همین تسلیم طلبی طبقاتی در قبال نیروهای اسلامی فئودال – کمپرادور وابسته به امپریالیست های غربی و ارتجاع منطقه در درون جنگ مقاومت ضد " شوروی " بود که به نحو عکس العملی منجر به تسلیم طلبی ملی در قبال اشغالگران سوسیال امپریالیست و رژیم مزدور شان گردید. بطور مشخص بر آمد ها و پوشش های اسلامی " ساما " و " سامایی ها " باعث نگردید که آنها مورد حملات سرکوبگرانه نیروهای اسلامی قرار نگیرند. وقتی این حملات در چند نقطه کشور تشدید گردید و پای بود و نبود " ساما " و " سامایی ها " در آن مناطق به میان آمد، تعدادی از " سامایی ها " ترجیح دادند که از مناطق شان بگذرند، ولی تعداد دیگری برای حفظ مناطق شان به دشمن عمده تسلیم شدند و به ملیشه رژیم مزدور سوسیال امپریالیست های شوروی مبدل گشتند.
حالا " عقاب " از کدام " برآمد " لازم و متناسب با الزامات جنگ ازادیبخش در عرصه های متفاوت ملی و دموکراتیک حرف می زند؟ مگر " برآمد " و " پوشش " اسلامی می تواند یک بر آمد لازم و متناسب با الزامات جنگ آزادیبخش تلقی گردد؟ مثلا بیرون دادن سندی چون " اعلام مواضع ساما " به مثابه درفش بیرونی این سازمان چگونه می توانسته یک چنین برآمد لازم و متناسب محسوب گردد؟ بر عکس آن، آیا برآمد غند سنگین، کارنامه های داکتر صدیق، همکاری با شیر آغای چونگر و غیره و بالاتر از همه امضای پروتوکول همکاری نظامی – سیاسی با رژیم مزدور اشغالگران سوسیال امپریالیست می توانسته اینچنین بر آمد لازم و متناسب به حساب آید؟ جریده " عقاب " چنان حرف می زند که گویا هیچ یک از این تسلیم طلبی های طبقاتی و ملی اصلا اتفاق نبفتاده باشد. این به مفهوم عدم موضعگیری علیه تمامی تسلیم طلبی های متذکره و آنها را برآمد های لازم و متناسب با الزامات جنگ آزادیبخش در عرصه های متفاوت ملی و دموکراتیک دانستن است.
گذشته ازینها آیا واقعا جنگ علیه اشغالگران " شوروی " در افغانستان یک جنگ آزادیبخش ملی – دموکراتیک خلق بود؟ واقعیت این است که جنگ علیه اشغالگران " شوروی " و رژیم  مزدور شان در افغانستان با وجودی که در ابتدا و برای مدت نسبتا کوتاهی عمدتا خودبخودی بود، اما به سرعت تحت رهبری نیروهای ارتجاعی اسلامی وابسته به امپریالیست های غربی و دولت های ارتجاعی منطقه قرار گرفت و نیروهای چپ، مترقی و ملی نتوانستند نه تنها در آن نقش رهبری کننده بازی نمایند، بلکه حتی نقش مستقل نیز نداشتند. حتی بر آمد مستقل " ساما " در مناطق شمالی و قندوز، که یک برآمد اسلامی بود، فقط تا اواخر سال 1360 و قسما تا اواخر سال 1361 دوام نمود و پس از آن یا از میان رفت و یا نیروهای باقیمانده به ملیشه دولتی مبدل گردیدند. پس از آن تمامی نیروهای چپ شرکت در جنگ علیه اشغالگران " شوروی " و رژیم مزدور شان را صرفا در پوشش سازمان ها و تنظیم های اسلامی پیش می بردند و حتی در یک نقطه هم برآمد مستقل، ولو اسلامی، هم نداشتند. ازین جهت جنگ علیه اشغالگران " شوروی " و مزدوران شان در افغانستان را باید جنگ مقاومت ضد اشغالگران " شوروی " و مزدورانش خواند و نه جنگ آزادیبخش ملی – دموکراتیک. البته شرکت سازمان ها و عناصر چپ درین جنگ یک عنصر باالقوه مترقی و پیشرونده بود که اگر می توانست با برآمد مستقلانه چپی و حتی ملی – دموکراتیک به یک عنصر باالفعل مترقی و پیشرونده مبدل گردد، طبق توان و قوت خود می توانست تا حدی به این جنگ، خصلت یک جنگ مقاومت ملی آزادیبخش ببخشد. ولی متاسفانه این کار صورت نگرفت و با توجه به خط و مشی سازمان هایی که در سطور قبلی این نوشته از آنها نام گرفتیم، نمی توانست هم صورت بگیرد.
در اواسط دهه شصت خورشیدی، " هسته انقلابی کمونیست های افغانستان " و " کمیته تبلیغ و ترویج مارکسیزم – لنینیزم – اندیشه مائوتسه دون " علیه خط و مشی برآمد و پوشش اسلامی ایستادند و به برآمد مستقلانه کمونیستی پرداختند. این برآمد توسط بر آمد های کمونیستی جدید " سازمان پیکار برای نجات افغانستان " و " املا – بخش مائوتسه دون اندیشه " تعقیب گردید. اما از آنجائیکه بقایای رهبری تمامی سازمان ها و اکثریت کادرهای باقیمانده چپی، نه تنها از جبهات جنگی عقب کشیده بودند بلکه کشور را نیز ترک گفته بودند و تعدادی از آنها حتی در مناطق پشت مرز های کشور نیز حضور نداشتند، این برآمد مستقلانه کمونیستی عمدتا یک بر آمد خارج کشوری بود و در مجموع به دلیل ناتوانی ها و ضعف های خود تا آخر نتوانست نقش عملی ای در جنگ مقاومت ضد " شوروی " و مزدورانش ایفا نماید. کار عمده ای را که این گروپ ها توانستند پیش ببرند راه اندازی یک حرکت وحدت طلبانه میان خود شان بود که در نتیجه آن اکثریت شان توانستند با هم وحدت نمایند و در " حزب کمونیست افغانستان " گرد آیند.
با توجه به مطالب متذکره فوق، این ادعا که نشر جریده عقاب، ضمن نشر یک ارگان دموکراتیک، سی و دو سال قبل یعنی در زمان به اصطلاح بنیادگذاری " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " فیصله شده بود، خیلی جالب است و دلایلی که برای تاخیر سی و دوساله در نشر آن مطرح می گردد، از آن هم جالب تر. « مصروفیت های جنگ " آزادیبخش " ضد سوسیال امپریالیزم و عوارض آن و گرفتاری های دیگر... » به مثابه دلایل عدم انتشار سی و دو ساله جریده عقاب بیان می گردد. این دلایل شبیه به همان دلایلی است که برای عدم انتشار بیست و چند ساله " ندای آزادی " توسط ناشرین دوره پنجم نشراتی آن جریده بیان می گردد. البته تفاوت یک دهه میان عدم انتشار این دو جریده نیز " چندان فرقی " نمی کند، چرا که در طی این یک دهه ناشرین یگانه شماره تا کنونی جریده عقاب در نشر و پخش نشرات " دموکراتیکی " چون " ندای آزادی " و غیره نقش و سهمی داشته اند و برای شان فرقی نمی کرده که کار " ضمنی " نشریه ای با « ادبیات و ترمنولوژی و محتوای مارکسیستی » را به فراموشی بسپارند.
اما آیا از همان ابتدای غرب نشینی بیست و چند ساله شان و یا در جریان این سال ها نیز آنقدر دچار « عوارض و گرفتاریها » بوده اند که نمی توانسته اند یک شماره 15 صفحه ای از جریده عقاب را منتشر نمایند؟ وقتی بلوک وارسا و شوروی سوسیال امپریالیستی فروپاشید و رژیم مزدور نجیب از میان رفت، " عقاب " به پرواز در نیامد و حتی در حد یک اعلامیه یا اطلاعیه یک صفحه یی هم " بال بالک " نزد. وقتی بخش های مختلف " دولت اسلامی " جهادی ها بجان هم افتادند و صد ها هزار نفر در سراسر کشور و ده ها هزار نفر صرفا در شهر کابل قتل عام شدند، باز هم " عقاب " به پرواز در نیامد و حتی در حد یک اعلامیه یا اطلاعیه یک صفحه یی " بال بالک " نزد. وقتی هم امارت اسلامی طالبان از مرز سپین بولدک وارد کشور گردید و به سرعت به نیروی حاکم عمده در کشور مبدل گردید، باز هم " عقاب "  به پرواز در نیامد و حتی در حد یک اعلامیه یا اطلاعیه نیز بال بالک نزد. و وقتی هم در اوایل خزان سال 2001، ائتلاف بین المللی امپریالیستی به رهبری امپریالیست های امریکایی افغانستان را مورد تجاوز قرار داده و کشور را اشغال کردند، برای مدت یک دهه باز هم " عقاب " به پرواز در نیامد و حتی در حد یک اعلامیه یا اطلاعیه هم " بال بالک " نزد. پس حالا چگونه زمین ترکیده و آسمان شگاف برداشته که حضرات تازه به فکر به پرواز در آوردن " عقاب " شان افتاده اند؟ " عقابی " که سی و دو سال خوابیده باشد، مثل این است که تمام عمرش را در " خواب " گذرانده باشد و خیلی هم " پیر " شده باشد. به نظر نمی رسد که یک " عقاب " معتاد به خواب طولانی سی و دو ساله و پیر و فرتوت بتواند پرواز اوجگیر و مداوم داشته باشد!!
حالا عالیجنابان علم کننده نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " بجای اینکه از نقش شان به مثابه رهبران بر حالی که سازمان شان ( ساما ) را به سوی هزیمت عمومی سوق دادند، از علم کردن تقلبی نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " در حالیکه رسما رهبری " ساما " را بر عهده داشتند، از سکوت شان در قبال دولت اسلامی جهادی ها و امارت اسلامی طالبان و از تسلیم طلبی و سکوت ننگین ده ساله و جفای سنگین یک دهه شان در حق کشور و مردمان کشور اشغال شده انتقاد نمایند، آنچنان حرف می زنند که گویا خود حضرات پیشقراولان موضعگیری و مبارزه و مقاومت علیه اشغالگران امپریالیست و رژیم مزدور شان هستند. اینها در چند اعلامیه ای که تا حال بنام " ساما – ادامه دهندگان " بیرون داده شده است نیز همینگونه چهره حق بجانب بخود می گیرند تا گویا خود شان را از مسئولیت وضعیت به شدت منفی، به شمول حزب علنی سازی و شرکت در بازی های پارلمانی، که طی یک دهه گذشته گریبانگیر " سامایی ها " و همچنان سازمان نامنهاد اختصاصی شان ( سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان ) بوده است، مبرا اعلام نمایند. آنهائیکه امروز " ندای آزادی " را منتشر می سازند، حد اقل آنقدر جرئت اخلاقی دارند که عامل اصلی تئوریک یک دهه تسلیم طلبی و سکوت " ساما " در قبال اشغالگران امپریالیست و رژیم پوشالی را ماستمالی نکنند و در شماره اول دوره پنجم " ندای آزادی " - که تاریخ انتشار آن ماه جوزای سال جاری خورشیدی گفته می شود – تا حدی بیان نمایند. این جرئت اخلاقی می تواند سرآغاز اصولی و خوبی باشد و در صورت تعمیق و گسترش می تواند به سوی یک نقد همه جانبه ایدئولوژیک – سیاسی از کمی ها و کاستی های " ساما " سوق داده شود. به نظر ما درین مسیر باید با دقت و جدیت توجه داشت که:
انقلابیون و مبارزان جانباخته، هر یکی در حد خودش، مشعل راه و الهام دهنده مبارزان کنونی هستند. ولی از آنجائیکه حتی مارکس و انگلس و لنین و استالین و مائوتسه دون نیز صد در صد مبرا از خطاها و کمبود های نظری و عملی نبوده اند، ما هم نمی توانیم انقلابیون و مبارزان پیشتاز جانباخته افغانستانی را عاری از هر خطا و اشتباهی بدانیم و به مثابه معصومین تقدیس کنیم. ولی متاسفانه این مشکل و برخورد غیر علمی چیزی است که از گذشته تا حال و به شدت در " ساما " وجود داشته است. کسانی که پس از بیست و چند سال تسلیم طلبی و به قول خود شان سکوت و بی زبانی تازه می خواهند " ساما " را سر از نو انسجام مبارزاتی ببخشند، اگر با این مشکل و برخورد غیرعلمی قاطعانه گسست نکنند و در بررسی اشتباهات و انحرافات گذشته و حال سازمان شان شیوه علمی در پیش نگیرند، نمی توانند به هیچ جایی برسند.
درین میان، کسانی هستند که برای مدت بیشتر از بیست سال بصورت پنهانی از سائر " رفقای " سامایی شان یا در واقع صفوف تحت رهبری شان نام " سازمان مارکسیست – لنینیست افغانستان " را در لیست مشمولین " کنفرانس های بین المللی احزاب و سازمان های مارکسیست – لنینیست " سائر کشور ها علم کردند. همین ها امروز هم حاضر نیستند که از میان انبوه اشتباهات و انحرافات و تسلیم طلبی های تا کنونی شان، حتی یک اشتباه و کمبود کوچک گذشته و امروزی شان را بپذیرند و ادعا دارند که همیشه " برآمدهای لازم و ضروری " مبارزتی داشته اند. این افراد بیشتر از همه به " معصومیت " و خون جانباختگان " ساما " سوگند می خورند و خود شان را " ادامه دهندگان " راه آنان می خوانند تا بلکه انحرافات و تسلیم طلبی های خود شان پوشیده بماند. این کار انحرافی فرصت طلبانه و منفعت جویانه شخصی و گروپیک تا کی می تواند دوام داشته باشد؟        

    

www.sholajawid.org